1402/07/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خارج اصول
بحث در مقدمه اول یعنی مبادی تصوری علم اصول بود در مسئله اول که تعریف علم اصول بود چند جهت مطرح شد
1_جهت اول این بود که اصلا مگر ضرورتی دارد که یک موضوع واحد وجود داشته باشد برای علم که ما دنبال علم اصول بخواهیم برویم که خب این یک مقدمه ای است در بحث علم اصول
2_جهت دوم یا امر دوم در این بود که موضوع علم اصلا چی هست قبل از اینکه اصلا برسیم بموضوع علم اصول و تعریف موضوع علم که این هم بحثی بود که در جلسات گذشته داشتیم حالا میرسیم بجهت سوم یعنی تمایز علوم از همدیگر یکی از بحث هایی که در این مباحث مقدماتی مطرح میشود این است که نا بالاخره علم اصول و فقه و کلام و لغت و صرف و نحو و علوم مختلف نقلی و اعتباری و عقلی و طبیعی داریم و اینها چگونه از هم تفکیک میشود و مایز بین این علوم چیست یک بحث بحث تکثر و تعدد علوم است و مانع تداخل میشود چرا علم اصول با علم فقه تداخل پیدا نکند پس بنابراین آنچه که جلوی تداخل علوم را میگیرد چیست و از نظر داخلی هم آنچه که ضامن وحدت علم است یعنی باعث میشود که یک علم تبدیل بچند علم نشود و دچار یکپارچگی نشود آن چیست بحث تعدد و تمایز علوم از یکدیگر در بحث های مقدماتی همانطور که عرض کرم مطرح شده است ور این مسئله اقوال مختلفی است که ممیز بین علوم چیست مرزبندی علوم حالا چه علم اصول چه علم فقه بر اساس چه ملاکی است چه میزان و ضابطه ای وجود دارد برای این مسئله که جلوی تداخل علوم را با یکدیگر بگیرد چند نظریه وجود دارد
1_ یک نظریه و قول مشهور است که تمایز علوم به تمایز موضوعاتشان است یعنی تفکیک علوم بهمان موضوع واحدی است که مشهور به آن عقیده داشت هر علمی یک موضوع واحد اختصاصی دارد که آن موضوع واحد اختصاصی ضامن جدا بودن و مرزبندی این علم از علمی دیگر است که موضوعش چیز دیگری است این تفاوت در موضوع هم نه موضوعات مسائل بلکه آن قدر جامع و کلی ای که در یک علم وجود دارد آن یک موضوع باعث میشود که تمام مسائل آن علم حول این یک موضوع باشد و مسائل علم دیگر حول موضوع خودشان باشد این نظر مشهور است که لابد لکل علم من موضوع واحد جامع من موضوعات مسائله و همین موضوع واحد مسائل را از هم تفکیک میکند این نظر و قول اشکالاتی بدان وارد شده است 1_اشکال اول گفته اند تداخل علوم لازم می آید و آن غرض که تفکیک و تمایز بود حاصل نمیشود با این حرف چون ما میبینیم در علوم مختلف موضوع واحدی وجود دارد مثلا فرض بفرمایید موضوع علم صرف چیست کلمه و کلام موضوع نحو چیست آن هم گفته اند کلمه و کلام موضوع معانی و بیان و بلاغت چیست آن هم کلمه و کلام موضوع علم لغت چیست آن هم کلمه و کلام پس بنابراین تمام این چهار تا علم تبدیل میشود بیک علم اگر تفکیک بموضوعاتشان باشد بعضی ها مثل مرحوم میرزا نائینی همین فرمایش را مطرح کرده اند که اینها حیثیت هایشان با یکدیگر فرق میکند در واقع تمایز علوم بهمین تمایز موضوعاتشان است موضوعاتی که مقید بقید حیثیت هستند تمایز العلوم بتمایز الموضوعات مقیده بقید الحیثیات مثلا موضوع علن الصرف الکلمه و الکلام من حیث الصحته و الاعتلال و موضوع علم النحو ایضا الکلمه و الکلام من حیث الاعراب و البناء و موضوع البلاغه ایضا الکمه و الکلام من حیث حسن الکلام و همین طور موضوع علم لغت هم کلمه و کلام است ولی از حیث معنایش بنابراین این حیثیت ها هستند که موضوعات را از هم تفکیک میکنند و وقتی موضوعات از هم تفکیک بشود مشکل حل میشود علوم از یکدیگر تمایز میدا میکنند که البته بمرحوم میرزا جواب های زیادی داده شده است از جمله شاگرد برجسته شان مرحوم آیت الله خوئی در تقریرات درسشان که چندین جواب داده اند به این فرمایش میرزا در همین نظریه حیثیات گفته اند که این حیثیات نمیتواند دخیل و قید در موضوع باشد چون این حیثیات برای محمولات هستند یعنی شما وقتی میگویید کلمه و کلام از احیث اعراب و بناء این معرب و مبنی عارض بر موضوع میشود این محمول است نه موضوع بنابراین شنا نمیتوانید یک امری که منتزع از محمول هست را وارد موضوع کنید چرا که عروض الشیء علی نفسه پیش می آید نمیتوان یک امری که ذاتا محمولی است برای حمل و محمول قضیه است این را وارد موضوع بکنی و قید موضوع قرار بدهی اینها در واقع ناظر مباحثی است پیرامون موضوع که جزو موضوع نیست که البته دیگران هم انتقاداتی از این فرمایش مرحوم میرزا کرده اند هم انتقاد و هم اذکر مثلا محقق اصفهانی در محقق الدرایه تذکر داده اند حیثیت ها که ما صحبت میکنیم این حیثیت ها باید قابلیت ذات موضوع باشد ناینکه جزو موضوع باشد مثلا وقتی گفته میشود کلمه و کلام از حیث اعراب و بناء نمیشود اینگونه کفت بلکه باید کفته شود کلمه و کلام از حیث قابلیتش و صلاحیتش برای قبول اعراب و بنا با چنین اصلاحی خواسته اند نظریه حیثیت را ترمیم کنند بهرحال میرزا روی این بحث تکیه دارد که وقتی گفته میشود تمایز علوم بتمایز موضوعات است خود تمایز موضوعات هم بتمایز حیثیات است این هم یک فرمایش.
_اشکال دیگری که مطرح شده است اشکال خود مرحوم آخوند است در کفایه ایشان میفرمایند که اگر این حرف و نظر مشهور درست باشد لازم می آید که هر یک از ابواب علم خودش تبدیل بیک علم مستقلی شود استقلال ابواب علم پیش می آید چونکه هر کدام از ابواب علم موضوع خودش را دارد و اگر قرار باشد که تمایز علوم بتمایز موضوعات باشد ما در ابواب مختلف یک علم ده ها موضوع داریم و وحدت و یکپارچگی اش خراب میشود البته جوابی که بایشان داده اند مقصود از نوضوع در علم همان موضوع واحدی است که شما خودت هم قبول دارید چرا که اصلا بر همین مبنا آمد ایشان موضوع را تعریف کرد موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه مقصود این است که آن قدر جامعی که در موضوعات مسائل علوم وجود دارد آن ملاک تمایز بین علوم است نموضوعات مسائل موضوع علم غیر موضوعات مسائل است موضوع علم از تمام موضوعات مسائلش انتزاع میشود جامع انتزاعی است و جامع معقولی نیست بنابراین این محذور و مشکل بوجود نمی آید این هم فرمایش آخوند در کفایه ایشان بر اساس این اشکال گفته اند که تمایز در علوم به اغراض و غرض است نه براساس موضوعات بهر حال چنین اشکالی وارد نیست
3_ اشکال سوم بنظریه مشهور اشکال مبنایی است یعنی اساسا ضرورت موضوع واحد در علم رادقبول نداریم که بعد بر اساس آن مبناء بخواهیم بگوییم که علوم بر اساس موضوع واحد از هم تفکیک میشوند ما در همان مسئله اول گفتیم که چنین چیزی هیچ دلیلی ندارد دلیلش الواحد لا یصدر منه الا الواحد و الواحد لا یصدر منه الواحد که دلیلس یک قاعده ی فلسفی بود و گفتیم که قاعده ی فلسفی موردش چنین مسائلی نیست عبارت مرحوم امام را میخوانم در تنقیح الاصول که تقریرات درس ایشان است صفحه 18 اما قولهم الواحد لا یصدر الا من الواحد فهو غیر مربوط بهذه المسائل چون واحدی که مد نظر در این قاعده است واحد جزئی شخصی حقیقی است نه واحد مفهومی انتزاعی و نوعی موضوعات مربوط بمسائل علوم موضوعات اعتباری و مفهومی هستند تازه واحد جزئی شخصی هم مشمول این قاعده نیست بلکه واحد جزئی ای که بسیط باشد از هر نوع ترکیبی که فقط یک مصداق هم دارد در این عالم که آن هم خداوند متعال است بل المراد منه البسیط من جمیع الجهات که خداوند که هیچ ترکیبی در آن نیست بنابرلین این که گفته شود لابد لکل علم موضوع واحد این مبنا را قبول نداریم در یک علم چندین موضوع بحث میشود البته نمیگوییم که علمی بدون موضوع باشد عملا نداریم در عالم وجدان بالاخره دو سه موضوع کلی در علم مطرح میشود که مسائل پیرامون این مسائل مطرح میشود لذا این موضوع واحد داشتن برای علوم دلیلی ندارد بنابراین چون آن مبناء مخدوش است این تابع هم که بر این مبناء قرار میگیرد اینهم مورد قبول نیست بنابراین نظریه مشهور که تمایز علوم بر مبنای موضوع واحدی است که در هر علمی است این مردود است قابل التزام نیست این سه اشکال عمده بود در این مسئله وجود داشت البته اشکالات دیگری هم وجود دارد.