درس خارج اصول استاد محمد محمدی قایینی

96/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب در امور تدریجیه /تنبیه چهارم /استصحاب

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در استصحاب زمان و زمانیات بود.

ادامه کلام صاحب کفایه

بحث در جریان استصحاب در امور تدریجیه بود. مرحوم آخوند فرمودند اولا وحدت موضوع در جریان استصحاب شرط نیست، بلکه صدق نقض و استمرار و بقاء برای جریان استصحاب کافی است.

و ثانیا بر فرض که وحدت موضوع در استصحاب شرط باشد، در این امور نیز وحدت موضوع وجود دارد. ایشان فرمودند : زمان و زمانیات دو جهت دارد یک جهت حرکت قطعی آنها ست که یک امر غیر قار است و هر وجود آن غیر از وجود سابق است.

اما یک جهت دیگر آن حرکت توسطی آنهاست که عبارت است از مجموع وجود در ضمن آنات و لحظات مختلف که عرف آنها را امر واحدی می‌داند. یعنی امر قار است.

و نتیجه اینکه بین امور تدریجی و قار تفاوتی نیست و در هر دو، امکان جریان استصحاب وجود دارد[1] .

مناشئ شک در بقاء تدریجیات

سپس فرموده‌اند : شک در بقاء، گاهی ناشی از شک در رسیدن أمد آن زمان و زمانی است که مجرای استصحاب است، اما اگر شک ما در تداوم ناشی از شک در بقای مقتضی باشد.

مثلا چشمه آبی بود که نمی‌دانیم آیا جوشش آب هنوز ادامه دارد یا نه؟ اگر می‌دانیم مقتضی جوشش وجود دارد و شک در وجود مانعی داریم، مجرای استصحاب است و گاهی نمی‌دانیم اصلا ماده آب وجود دارد تا این چشمه بجوشد یا نه؟

مرحوم آخوند فرموده‌اند ممکن است اینجا اشکال شود که هر بخشی از جوشش آب، غیر از بخش دیگر است.

و ایشان می‌فرمایند همان دو جوابی که ما بیان کردیم در اینجا هم وجود دارد یعنی اولا اینجا بقاء و نقض صدق می‌کند و لذا مجرای استصحاب است. یعنی شک در مقتضی، منشأ شک در بقاء جوشش است و اگر جوشش باشد، ادامه جوشش قبل محسوب می‌شود و بعد هم همان جواب دوم را بیان کرده‌اند[2] .

استصحاب کلی و فرد در تدریجیات

در ادامه ایشان فرموده‌اند در زمان و تدریجیات تمامی اقسام استصحاب قابل تصور است یعنی استصحاب شخص و استصحاب کلی قسم اول و دوم و سوم قابل تصور است.

مثلا وقتی کسی در استمرار قرائت قرآن شک می‌کند، مثلا در نماز آیات، در بقاء قرائت سوره شک می‌کند :

گاهی مجرای استصحاب شخص است مثلا می‌داند سوره توحید را شروع کرده است اما نمی‌داند سوره توحید را به اتمام رسانده است یا نه؟ شخص همان سوره‌ای را که شروعش متیقین بود، استصحاب می‌کند.

و استصحاب کلی هم قابل تصور است. مثلا فرد نمی‌داند سوره کوثر را شروع کرده بوده است یا یک سوره بلند دیگر را که اگر سوره کوثر بوده باشد یقینا تمام شده است و اگر غیر آن بوده باشد احتمال بقاء سوره وجود دارد، اینجا استصحاب کلی قسم دوم است.

و اگر می‌داند سوره‌ای که شروع کرده بود تمام شده است و نمی‌داند سوره دیگری شروع کرده است یا نه؟ استصحاب کلی قسم سوم است.

مرحوم آخوند سپس فرموده‌اند شک در بقاء گاهی از قبیل شک در مانع و رافع است و گاهی شک در مقتضی است که ایشان فرموده‌اند گفتیم در هر دو صورت استصحاب جاری است.

اما گاهی شک این طور است که می‌دانیم آنچه متیقن بود منقضی شده است و احتمال می‌دهیم چیز دیگری منشأ استمرار شده باشد. مثلا می‌دانیم مقدار مشخصی برف بوده است که آب شده است و در عین حال احتمال می‌دهیم چشمه هنوز جوشش داشته باشد چون احتمال می‌دهیم منبع جوششی غیر از این برف داشته باشد. پس در دوام جوشش شک داریم. این قسم سوم از قبیل کلی قسم سوم است و مجرای استصحاب نیست[3] .

ملاک وحدت در نظر مرحوم نائینی

مرحوم نایینی فرموده‌اند : اگر چه استصحاب در زمان و زمانیات جاری است چه شک در رافع باشد و چه در مقتضی باشد، اما تا جایی که آنچه ملاک وحدت بود باقی باشد. در مواردی که ملاک وحدت داعی است با شک در بقاء داعی، استصحاب جاری نیست مثلا در موارد خطابه، ملاک وحدت داعی است و اگر در بقاء داعی شک کردیم، هر چند احتمال می‌دهیم داعی دیگری رای تکلم پیدا کرده باشد، استصحاب جاری نیست چون از قبیل استصحاب کلی قسم سوم است. بنابراین بقاء ملاک وحدت مهم است و صرف اتصال برای جریان استصحاب کافی نیست.

پس آنچه در کلمات قوم معروف است که ملاک وحدت اتصال است اشتباه است و ملاک وحدت علاوه بر اتصال، بقای ملاک وحدت است که ملاک وحدت گاهی داعی است و گاهی مبدأ مناسب است و گاهی غیر این موارد است[4] .

بنابراین از نظر مرحوم آخوند در جایی که در بقای تکلم شخص واحد شک کردیم، استصحاب شخص تکلم جاری است اما از نظر مرحوم نایینی اگر در بقای تکلم شخص واحد شک کردیم و منشأ شک ما شک در بقای داعی باشد، استصحاب جاری نیست بلکه استصحاب کلی قسم سوم است.

در ادامه مرحوم آقای صدر، حالت اتصال را به چند نوع دیگر تصویر کرده‌اند.

نقد استاد : ملاک نبودن داعی

عرض ما نسبت به کلام مرحوم نایینی این است که در مثل تکلم، وحدت بر اساس همان اتصال است و داعی نقشی در وحدت ندارد.

مثلا متکلمی که یک ساعت در ده مورد مختلف به ده داعی مختلف صحبت می‌کند، از نظر عرف، تکلم او مستمر و واحد است نه اینکه ده تکلم متعدد باشد.

و عکس آن هم هست کسی که به داعی واحد، در جلسات متعددی صحبت کند، کلام او را امر واحدی حساب نمی‌کنند.

بنابراین داعی و امثال آن نمی‌توانند ملاک وحدت باشند[5] .


[1] کفایه الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص407.
[2] کفایه الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص407.
[3] کفایه الاصول، آخوند خراسانی، ج1، ص407.
[4] فوائد الاصول، الشيخ محمّد علي الكاظمي الخراساني، ج‌4، ص440«و بالجملة: الشكّ في بقاء التكلّم و إن كان حقيقة يرجع إلى الشكّ في وجود فرد آخر مقارن لانعدام الفرد السابق فيندرج في الوجه الثاني من القسم الثالث من أقسام الاستصحاب الكلّي- الّذي قد تقدّم عدم جريان الاستصحاب فيه- إلّا أنّه لمّا كان جميع ما يوجد من الكلام في الخارج مع وحدة الداعي و مجلس التكلّم يعدّ عرفا كلاما واحدا، فالشكّ في بقائه يرجع‌ بتقريب إلى القسم الأوّل أو الثاني من أقسام استصحاب الكلّي، و بتقريب آخر إلى الوجه الثالث من القسم الثالث من تلك الأقسام، و هو ما إذا كان الشكّ في بقاء القدر المشترك لأجل احتمال تبدّل الحادث إلى مرتبة أخرى من مراتبه بعد القطع بارتفاع المرتبة السابقة، و قد تقدّم : أنّ الأقوى جريان الاستصحاب فيه.فالأقوى: جريان الاستصحاب في الوجه الأوّل من الوجوه الثلاثة المتصوّرة في الشكّ في بقاء الزمانيّات المتصرّمة.و يلحق به الوجه الثاني، و هو ما إذا كان الشكّ في بقائها لأجل الشكّ في مقدار استعداد بقاء المبدأ، فانّ الشكّ في بقاء الزماني فيه أيضا يرجع إلى الشكّ في بقاء ما وجد، فانّه لا فرق في صدق وحدة الكلام و الماء و الدم بين أن يكون المبدأ يقتضي وجودها ساعة من الزمان أو ساعتين، فيجري الاستصحاب في الساعة الثانية عند الشكّ في اقتضاء المبدأ للوجود فيها، مع قطع النّظر عن كونه من الشكّ في المقتضي الّذي لا نقول بجريان الاستصحاب فيه.
[5] این تقریر برگرفته از تقریرات آقای رضا اسکندری (با اندکی تصرف) است.