99/07/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اعتبار آزمایشات و نتائج پزشکی /مسائل پزشکی /مسائل مستحدثه
خلاصه مباحث گذشته:بحث ما در مسأله اعتبار آزمایش ها و نظرات کارشناسی در حوزه مسائل پزشکی و مربوط به تشخیص پزشک، اعم از انواع آزمایش ها و نظرات کارشناسی اهل نظر در این حوزه بود.
بحث در اعتبار نظرات کارشناسی یکبار به حسب اصل است و یکبار به حسب مقتضای ادله خاص است. مراد از اصل فقط اصل عملی نیست بلکه مقصود شامل دلیل اجتهادی می شود لکن نسبت به مقابل دلیل خاص است ، یعنی مقتضای قاعده با قطع نظر از دلیل خاص چیست.
نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که از کلمات برخی معاصرین استفاده می شود پذیرش قاعده اعتبار بینه و مانند آن در مسائل پزشکی است و آنچه در عبارات آنها در جلسه قبل اشاره شد، منظور نوع این کلمات این بود که خود آزمایش ملاک حجیت و موضوع برای حجیت نیست ولی اگر مشتمل بر شرائط حجج معتبر در فقه که از جمله آنها بینه است باشد، اعتبار دارد.
اینکه مثلا گفته می شود آزمایش خون یا دی ان ای اعتبار ندارد، که در بعضی از کلمات بود، مراد این است که برگه ای که آزمایشگاه می دهد به عنوان جواب آزمایش، اعتبار ندارد چون آن چیزی که اعتبار دارد بینه است و عنوان آزمایشگاه را به عنوان یکی از حجج نمی شناسیم. آن چیزی که در ادله موجود است حجیت بینه است اما برگه آزمایش اگر بخواهد حجت باشد با تطبیق بینه حجت است ولی اگر صرف برگه آزمایشگاهی باشد و تطابق با عناوین موجود در ادله مانند بینه نداشته باشد اعتبار ندارد. بر همین اساس اینکه می گویند سند در باب املاک اعتبار ندارد مراد این است که خود عنوان سند به عنوان سند اعتبار ندارد. اگر این اسناد منطبق با حجیتی که در ادله آمده است منطبق باشد حجت است و گرنه حجت نیست. اینکه بعضی فقها می گویند سند اعتبار ندارد مرادشان این است که سند بما هو سند اعتبار ندارد ولی اگر سند تطابق با یکی از حجج معتبر در فقه داشته باشد مانند بینه، اعتبار دارد. بر همین اساس گفتیم اگر این اسناد توسط دو نفر امضاء شود به عنوان بینه حجت است.
پس اینکه می گویند سند اعتبار ندارد، مراد این است که سند موضوعیت ندارد. اما اگر سند مصداق بینه و شاهد واحد باشد در جایی که به یمین ضمیمه شود(در امور مالی) و یا اینکه مصداق خبر ثقه در موضوعات باشد (در موضوعات قضایی نیاز به بینه داریم ولی در غیر امور قضایی نیاز به بینه نیست و شهادت خبر ثقه واحد کافی است) حجت است.
اینکه در برخی کلمات آمد که اگر آزمایشات پزشکی مفید علم بود حجت است دلیل بر این نیست که اگر علم آور نبود ولی دارای شرائط بینه بود حجت نیست بلکه مرادشان این است که مطلق کارشناسی به عنوان کارشناسی اگر تطابق با حجج مذکوره در فقه ندارد، موضوعیت برای حجیت ندارد.
اگر از نظر کارشناس ها و متخصصین علم حاصل شود حجیت است. این علم در موضوع حکم أخذ نشده است مضافا بر اینکه اگر در موضوع أخذ شده باشد به صرف اینکه در موضوع حکم أخذ شده باشد، از اعتبار ساقط نمی شود بلکه به این معناست که علم موضوعیت دارد و مطلق علم موضوعیت دارد نه علم حاصل از سبب خاص، چون اگر علم در موضوع أخذ شود، امکان اینکه محدود باشد یا مطلق، وجود دارد. به همین خاطر در مثل باب شهادت علم برای شاهد در موضوع أخذ شده است و این علم باید علم خاص باشد که عبارتست از علم حسی. در نتیجه اگر علم به ملکیت زید داریم ولی این علم حدسی باشد حق شهادت نداریم و این علم مسموع نیست. مادامی که علم در موضوع أخذ نشده باشد و یا اگر أخذ شده باشد ولی مقید نباشد، معتبر است از هر سببی و موردی و برای هر کسی حاصل شود.
مورد مسائل آزمایشات پزشکی از این قبیل است چون در آزمایشات پزشکی مثلا جواب آزمایش این است که این نطفه مربوط به این پدر نیست و موضوعات احکام شرعی عبارتست از نسب، و فرزند کسی بودن، در این موضوع، علم نیامده است. معلوم بودن داخل در موضوع نیست بلکه مفاد ادله این است که﴿يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾[1] در این ادله نیامده است که اولاد معلومه، موضوع ارث است. بقیه احکام مانند محرمیت و نکاح و ... موضوع آنها عناوین واقعیه است. اگر علم بخواهد دخالت داشته باشد، دخالت در موضوع ندارد بلکه طریق است چون مقتضای اطلاقات ادلهای که موضوع حکم را خود عناوین با قطع نظر از علم قرار داده این است که علم طریق است و موضوعیت ندارد. اگر در جایی بناشد علم در موضوع فرض شود مادامی که محدود نشده باشد، مقتضای اطلاق موضوعیت آن علم این است که تفاوتی نمی کند موارد آن از اسباب حسی باشد یا حدسی. پس اگر از نظرات کارشناسی و آزمایشات پزشکی علم حاصل شد برای شخصی که علم حاصل شده حجت است. ولی اگر علم برای کسی حجت شد، آیا اخبار او برای دیگری حجت است یا نه؟ بحث دیگری است.
فرض عدم حصول علم از آزمایشات پزشکی
اگر از نظرات کارشناسی علم حاصل نشد کلام در دو مقام باید پیگیری شود. یکبار این است که آن مسأله ای که آزمایشگاه در مورد آن اظهار نظر می کند از مواردی است که مبتنی بر حس باشد یعنی آزمایش در حوزه ای اتفاق افتاده که برای خود آن آزمایشگر مفید جزم است و این مفید جزم بودن مبنی بر مقدمه حسیه است. قسم دوم مسائل آزمایشاتی است که مفید حدس است. آزمایشگر جازم به نتیجه ای است که اظهار می کند ولی مقدماتی که از آنها به نتیجه رسیده است حدسی است.
سابقا ضابطه فرق بین حدس و حس بیان شد. مراد از حسی بودن این است که آن مقدماتی که برای شخص مفید جزم است برای نوع انسانها مفید جزم است. در حسی بودن لازم نیست حتما دیدن و شنیدن باشد به همین خاطر صفات که امارات آن حسی است، مانند شجاعت و عدالت که از صفات نفسانی هستند، حسی محسوب می شود. بر همین اساس شهادت به وثاقت و عدالت در فقه از امور حسی محسوب می شود. اموری که علائم و امور ملازم آنها محسوس است، امور حسی محسوب می شود به همین خاطر خدای متعال برای ما حسی است و در روایت آمده است «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»[2] خدا را به واسطه آثار او می بینیم «ما رأيت شيئا إلا و رأيت الله قبله أوبعده أو معه»[3]
حسی بودن خدا به خاطر حسی بودن آثار اوست و اینکه علم به خدا داریم کافی برای شهادت به وحدانیت نیست. اینکه شهادت به وحدانیت می دهیم به خاطر حسی بودن لوازم و آثار اوست. بر همین اساس می گوییم مسائل ریاضی حسی است و قول منجم در رابطه با عدم طلوع هلال به ملاک شهادت حسی معتبر است. اینکه در رساله آمده است قول منجم اعتبار ندارد به عنوان منجم اعتبار ندارد اما اگر مصداق شهادت باشد اعتبار دارد به خاطر اطلاق ادله حجیت بینه.
پس ضابطه حسی بودن این است که اگر علم شخص مبتنی بر مقدماتی است که آن مقدمات برای نوع اشخاص مفید علم است، آن امر حسی است. ولی اگر علم او مبتنی بر مقدماتی است که برای او علم آور است ولی ملازمه ندارد که برای نوع مفید علم باشد، این امر حسی نیست و حدسی است.
اگر آزمایشات برای نوع مفید علم نباشد ولی برای اصحاب آزمایش مفید علم است در این صورت این علم یا از نوع علم حسی است و یا حدسی. در مسائل کارشناسی این تقسیم نمی آید چون تشخیص کارشناسی متضمن حدس است. اما این که حکم این چیست انشاء الله خواهد آمد.