درس خارج فقه استاد محمد محمدی قایینی

1400/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:عدم امکان تعبد به خلاف واقع و حقیقت

بحث اعتبار خبر واحد را به سه مبحث جداگانه تقسیم کردیم:

اول: اعتبار اخبار آحاد در حوزه فقه و احکام شرعی

دوم: اعتبار اخبار آحاد در حوزه اعتقادات و مسائل کلام

سوم: اعتبار اخبار آحاد در حوزه امور واقعی و حقیقی که تنجیز و تعذیر در آنها بی‌معنا ست.

گفتیم روایات مربوط به بخش عمده‌ای از مسائل مرتبط با علوم تجربی (مثل پزشکی) و علوم انسانی در مبحث سوم قرار می‌گیرند.

بحث اول به صورت مفصل در علم اصول فقه مورد اشاره و بحث قرار گرفته است هم به لحاظ اصل امکان تعبد (مثل شبهه ابن قبه و یا امکان تعبد به عمومات و اطلاقات با وجود مخصص و مقید برای آنها و ...) و هم به لحاظ وقوع آن و ما از این جهت بحث نمی‌کنیم.

تنها نکته‌ای که در این مقام جای بحث دارد جواز تعبد به خلاف واقع در فقه و احکام شرعی است. ممکن است توهم شود در شریعت و فقه، مواردی از تعبد وجود دارند که بر خلاف واقعیت و حقیقت هستند. مثلا واقعیت این است که زمین به دور خودش و خورشید حرکت می‌کند و بر اساس این حرکت شب و روز به وجود می‌آیند در حالی که در استعمالات روایی و قرآنی حرکت به خورشید منتسب شده است و از طلوع و غروب آفتاب یاد می‌شود.

یا مثلا در روایات مراحل جنین به صورت نطفه و علقه و مضغه در سه دوره چهل روز تصویر شده است یعنی هر کدام از این مراحل چهل روز به طول می‌انجامد و بعد از آن ولوج روح اتفاق می‌افتد در حالی که ممکن است توهم شود بر اساس آنچه در علم روز مسلم است، جنین قبل از اتمام چهل روز اول، دارای اندام‌های مختلف است و شکل انسان دارد پس چطور چهل روز اول فقط نطفه است؟!

آیا تعبد به روایات در این موارد معقول است؟ مثلا گفته شود در شریعت گفته شده برای نطفه این مقدار دیه در نظر گرفته شده است و جنین چهل روز نطفه است تعبدا، در حالی که واقعا این طور نیست.

این بحث اگر چه به مساله ما مرتبط نیست اما توضیح مختصری در مورد آن لازم است. حق این است شرط تعبد این است که به خلاف واقع و حقیقت نباشد و ضابطه حجیت، احتمال صدق است و حجیت در آنچه احتمال صدق ندارد، معنا ندارد.

مخالفت احکام واقعی با واقع، غیر معقول است چون احکام واقعی به علم الهی منتهی می‌شوند و عدم مطابقت علم الهی با واقع و حقیقت غیر معقول است.

اما حکم ظاهری یعنی آنچه در عین احتمال مطابقت با واقع، احتمال عدم مطابقت با واقع هم دارد اما اعتبار آن منوط به احتمال مطابقت با واقع است و هر جا به عدم مطابقت با واقع علم وجود داشته باشد حکم ظاهری وجود ندارد. حکم ظاهری یعنی احتمال صدق و روشن است که احتمال صدق با علم به کذب و مخالفت با واقع قابل جمع نیست.

این اموری هم که به عنوان مخالفت نصوص شرعی (چه قرآنی و چه روایی) با واقع و حقیقت مطرح شده‌اند همگی توهم و اشتباه هستند و هیچ منافاتی بین آنها و حقیقت و واقع وجود ندارد و این توهم ناشی از تلقی ما ست. یعنی تلقی و فهم ما خلاف واقع است نه اینکه شرع مخالف با واقع باشد. علاوه که در بسیاری از این موارد حتی تلقی ما هم با واقع منافات ندارد. مثلا انتساب طلوع و غروب به خورشید با اینکه روز و شب معلول حرکت زمین است منافاتی ندارد چون طلوع یعنی خورشید در مشرق قابل رویت باشد و غروب یعنی خورشید در مغرب قابل رویت نباشد. از قرار گرفتن خورشید خارج از افق یا داخل افق به طلوع و غروب تعبیر شده است و این اتفاق همان طور که می‌تواند معلول حرکت خورشید باشد می‌تواند معلول حرکت زمین باشد. بنابراین ظهور استعمالی این تعبیر نه حرکت خورشید است و نه حرکت زمین بلکه ظهور آن چیزی بیش از این نیست که خورشید نسبت به زمین در زاویه‌ای قرار گرفته باشد که قابل رویت باشد یا نباشد.

ملازمات اتفاقی یا دائمی معانی و مفاهیم نباید جزو مدالیل الفاظ به حساب آورده شوند و نمی‌توان آنها را به متکلم منتسب دانست. مثلا رطوبت آب، لازمه معنای آب است ولی معنای آب رطوبت داشتن نیست. بسیاری از این موارد، ناشی از همین خلط و اشتباه است. یا حقیقت آتش سوزندگی است اما مفاد کلمه «آتش» سوزانندگی نیست.

بین مفاهیم لغات که ملاک استعمالات و فهم مرادات استعمالی است و بین ملازمات مفاهیم (حتی اگر حقیقت و مطابق با واقع باشند) باید تفکیک کرد و نباید ملازمات مفاهیم را داخل در معنای لغوی و ظهور و مراد استعمالی به حساب آورد.

توهم نشود که این موجب عدم حجیت دلالات التزامی است چون دلالت التزامی جزو مدالیل استعمالی هستند. حرکت خورشید حتی مدلول التزامی تعبیر «طلعت الشمس» نیست چون طلوع خورشید هیچ تلازمی با حرکت خورشید ندارد بلکه همان طور که ممکن است طلوع خورشید و رسیدن به زاویه قابل دید به خاطر حرکت خورشید باشد ممکن است به خاطر حرکت زمین و برطرف شدن مانع باشد.

بین ظهور و علت وقوع آنچه ظهور کلمه است نباید خلط کرد. ظاهر طلوع چیزی بیش از قابل رویت بودن روشنایی نیست اما اینکه علت این قابلیت رویت چیست جزو مدلول لفظی طلوع نیست لذا اگر گوینده یا شنونده معتقد باشند که علت این قابلیت رویت حرکت خورشید است موجب نمی‌شود که لفظ در آن ظهور داشته باشد.

مفاهیم و علل اشیاء متفاوتند و نباید با هم خلط شوند. علل از ملازماتند و جزو مفهوم نیستند. البته ممکن است در برخی موارد مفهوم بر علت هم دلالت داشته باشد اما نمی‌توان آن را به گوینده منتسب دانست.

مثلا در زمان شارع سفر با وسایل جدید قابل تصور نبوده است و با همان اسباب قدیم مسافرت می‌کرده‌اند و بلکه شاید اصلا برای آنها وجود اسباب دیگری برای سفر قابل تصور نبوده است اما در همان زمان هم اسباب سفر جزو معنای سفر نبوده‌اند و لذا مسافرت‌های الان هم از نظر همان افراد موجود در زمان شارع سفر است هر چند اسباب آن متفاوت است.

یا در گذشته اسباب ایجاد نور محدود به امور مشخصی بوده‌اند و اصلا وجود امور دیگری مثل برق و ... برای آنها قابل تصور نبوده است با این حال اسباب جزو معنای نور و روشنایی نیستند.

آنچه به عنوان مخالفت شرع با واقع گفته شده است ناشی از همین دخالت دادن اسباب و علل اشیاء در مفاهیم یا اموری شبیه به این موارد است که جامع آنها این است که اموری که جزو مفاهیم نیستند را جزو مفهوم الفاظ دانسته‌اند. تعابیر طلوع و غروب و زوال خورشید بر اینکه علت حرکت خورشید است یا حرکت زمین دلالت ندارد و مفهوم آن چیزی بیش از قابل رویت بودن روشنایی خورشید یا قابل رویت نبودن آن و یا در وسط دیده شدن نیست و لذا اینکه مثلا در قدیم تصور می‌کردند این ناشی از حرکت خورشید است و الان معتقدند این ناشی از حرکت زمین است، هیچ تفاوتی در ظهور و مراد استعمالی آن کلام ایجاد نمی‌کند.

در مورد مراحل تکون جنین هم قبلا به صورت مفصل در مسائل پزشکی بحث کرده‌ایم با این حال در جلسه بعد به آن هم اشاره مختصری خواهیم داشت تا روشن شود بین آنچه به عنوان مراحل تکون جنین در نصوص شرعی و دینی وارد شده است و آنچه حقیقت خارجی است تنافی وجود ندارد.