99/02/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سرایت بیماری /مسائل پزشکی /مسائل مستحدثه
خلاصه مباحث گذشته:بحث ما در بیماری های مسری در مسأله وجوب حفظ نفس از این بیماری ها بود و به همین مناسبت برای وجوب حفظ نفس به آیه ﴿وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ﴾ استدلال کردیم. گفتیم روایات خاصی که در باب وبا و طاعون آمده است دال بر جواز حفظ نفس، البته جواز به معنای اعم است. در این میان به روایت علی بن جعفر استناد کردیم که این روایت نیز با استثنایی دلالت بر جواز فرار از طاعون دارد و آن استتثناء این است که فرار جایز است مگر اینکه شیوع بیماری به حدی باشد که به مسجد محل برسد که در این صورت دیگر فرار جایز نیست.
مرحوم علامه مجلسی بعد از اینکه روایات جواز فرار را ذکر می کند می فرماید: «بيان يمكن أن يكون الرواية الأخيرة على تقدير صحتها محمولة على الكراهة جمعا بينها و بين ما سبق و الظاهر أن لخصوصية المسجد مدخلا و ليس لبيان الفرد الخفي لِمَا رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِي كِتَابِ الْمَسَائِل»[1] نظر ایشان مانند مرحوم سید یزدی می باشد که می فرماید برای جمع بین روایات دال بر جواز فرار از طاعون و این روایت دال بر عدم جواز، قائل به کراهت می شویم.
اشکال ما به ایشان این است که مقتضای جمع بین این روایت و روایات دال بر جواز فرار این نیست که این روایت حمل بر کراهت شود؛ چون این روایت اخص از دیگر روایات است و مقتضای جمع عرفی حمل عام بر غیر مورد خاص (تخصیص) است. به همین خاطر اگر روایت دال بر عدم جواز فرار در فرض وقوع بیماری در مسجد باشد، و از طرفی روایاتی که دال بر جواز فرار است مطلقند، تخصیص می خورند و مقید به غیر مسجد می شوند. علامه مجلسی جمع حکمی انجام داده است در حالی که جمع حکمی بعد از فرض عدم امکان جمع موضوعی است. در جایی که جمع موضوعی امکان داشته باشد مانند عام و خاص، جایی برای جمع حکمی نیست.
مرحوم علامه مجلسی اعتراف کرد که مسجد خصوصیتی دارد، اگر مسجد دارای خصوصیت است چرا باید مورد مسجد را حمل بر کراهت کنید در حالی که ظاهر روایت که فرموده است «فَلَا يَصْلُحُ الْهَرَبُ مِنْه» منع از فرار است نه کراهت فرار.
اما نسبت به کلام سید یزدی که فرمود مفاد روایت کراهت فرار است، به ایشان می گوئیم مفاد این روایت این نیست. ایشان فرمود: «لو كان في المسجد و وقع الطاعون في أهله يكره الفرار منه»[2] ، ولی از این روایت استفاده نمی شود که شخص در مسجد باشد، چون در روایت آمده بود: «وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْوَبَاءِ يَقَعُ فِي الْأَرْضِ هَلْ يَصْلُحُ لِلرَّجُلِ أَنْ يَهْرُبَ مِنْهُ قَالَ يَهْرُبُ مِنْهُ مَا لَمْ يَقَعْ فِي مَسْجِدِهِ الَّذِي يُصَلِّي فِيهِ فَإِذَا وَقَعَ فِي أَهْلِ مَسْجِدِهِ الَّذِي يُصَلِّي فِيهِ فَلَا يَصْلُحُ لَهُ الْهَرَبُ مِنْهُ»[3] ؛ منظور از «مَسْجِدِهِ الَّذِي يُصَلِّي فِيهِ» مسجد محله است نه اینکه بالفعل در مسجد باشد و وبا بیاید. آنچه در عبارت سید آمده این بود که شخص بالفعل در مسجد باشد، در حالی که معنای روایت این نیست که شخص بالفعل در مسجد باشد، بلکه مفادش این است که در سرزمینی که وبا آمده، فرار از آن جایز است مگر اینکه وبا به مسجد محل شخص رسیده باشد که در این صورت نمی تواند از آن محل فرار کند. اگر بودن شخص در مسجد معیار باشد باید اشتغال به صلات را نیز جزء آن قرار داد چون در روایت آمده «مَا لَمْ يَقَعْ فِي مَسْجِدِهِ الَّذِي يُصَلِّي فِيهِ»، در حالی که متفاهم از این روایت این نیست که در حال آمدن وبا، مکلف در مسجد حضور داشته باشد هر چند مسجد در شهر دیگری باشد. مسجدی که انسان اتفاقی در آن حضور می یابد، «مَسْجِدِهِ الَّذِي يُصَلِّي فِيهِ» صدق نمی کند. به همین خاطر روایت علی بن جعفر را شاهد جمع قرار دادیم به این معنا که این روایت را مخصص روایات دال بر جواز فرار قرار دادیم، زیرا عبارت «فَلَا يَصْلُحُ» ظهور در منع دارد نه کراهت؛ در این صورت اگر وبا به مسجد محل رسید، شخص حق خروج از آن محل را ندارد، چون در حقیقت فرار او فرار از وبا نیست بلکه فرار او سبب مبتلا کردن دیگران به بیماری است.
مرحوم صدوق روایتی را به صورت مرسل نقل کرده است که ظاهرا همین روایت علی بن جعفر باشد که نقل به معنا شده است. مرحوم صدوق فرموده است: «وَ رُوِيَ أَنَّهُ إِذَا وَقَعَ الطَّاعُونُ فِي أَهْلِ مَسْجِدٍ فَلَيْسَ لَهُمْ أَنْ يَفِرُّوا مِنْهُ إِلَى غَيْرِه»[4] .
نتیجه کلام این شد که اینطور نیست که به صرف وقوع طاعون و وبا در مسجد، افراد حق خروج از آن را ندارند، مفاد این روایت این است که اگر وبا در مسجد محلی واقع شود، اهل آن محله حق جابجایی ندارند، نه فقط کسانی که در آن مسجد هستند.
اگر بگویند کسانی که بیماری مسری دارند و ارتباط با دیگران منشأ انتقال آن بیماری به دیگران می شود، جایز نیست شخص مبتلا، دیگران را مبتلا کند. اگر دیگران را عمدا مبتلا کند گناه کرده است ولی اگر عمدا نباشد، جنایت به او استناد دارد و ضمان تلف محقق می شود. اگر بیماری را مثلا به حیوانی منتقل کرده و باعث تلف شدن آن حیوان شود، ضامن است؛ همانگونه که اگر شخص در خواب منشأ جنایتی شود، ضامن است و این ضمان طبق قاعده است و نیاز به دلیل خاص ندارد. در بحث ضمان فرقی بین اسباب متعارف و غیر متعارف نیست؛ اگر شخصی با اسباب غیر متعارفی مانند سحر و جادو هم موجب مرگ یا ضرر کسی شود ضامن است، در حالی که مبتلا کردن دیگران از اسباب غیر متعارف نیست. این نحوه از اضرار به دیگری جنایت محسوب می شود و اطلاقات ادله حرمت اضرار به غیر و اتلاف و ضمان، این مورد را شامل می شود.