97/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرط پنجم: مقتول،محقون الدم باشد /شروط قصاص /قصاص
خلاصه مباحث گذشته:بحث در شرایط قصاص بود که گفتیم دو شرط در کلام بعضی فقها مطرح است که یکی از آنها این بود که اگر قاتل مهاجری است ولیِ قصاص بدوی نباشد. شرط دومی که در مقام در کلام بعضی فقها آمده است این است که اگر مقتول مسلمان غیر شیعی است قاتل شیعه نباشد.در مانحن فیه نواصب محکوم به اسلام نیستند و مراد از ناصبی هم کسی است که «نصب عداوته لأهل البیت علیهم السلام» نه کسی که سنی مسلک باشد. در کفر نواصب خلافی در بین مسلمین نیست. لذا فقهای ما بین این دو تفکیک قائل شده اند و ناصبی را از اهل سنت جدا کرده اند. مرحوم صاحب حدائق می فرماید اینکه فقها گفته اند اهل سنت محکوم به اسلام اند به جز ناصبی ها و ناصبی را دستهی خاصی از اهل سنت مطرح کرده اند درست نیست بلکه ناصبی محکوم به کفر است و هر غیر شیعی هم ناصبی است به جز مستضعفین و ایشان سعی کرده است که فقهایی از متقدمین را هم با خود هم مسلک کند. ایشان بعد از این ادعا که همهی اهل سنت ناصبی هستند به جز مستضعفین استدلال به روایاتی هم کرده است. ایشان فرموده است: «المشهور بين متأخري الأصحاب هو الحكم بإسلام المخالفين و طهارتهم، و خصوا الكفر و النجاسة بالناصب كما أشرنا إليه في صدر الفصل و هو عندهم من أظهر عداوة أهل البيت عليهم السلام و المشهور في كلام أصحابنا المتقدمين هو الحكم بكفرهم و نصبهم و نجاستهم و هو المؤيد بالروايات الإمامية»[1]
تعجب ما از ایشان این است که ایشان از روایات صحیح السند و واضح الدلالة که در مقام وجود دارد و اسلام مخالفین را تأیید می کند غفلت کرده است. این بحث که در آخرت چه کسی فائز است و به بهشت می رود و چه کسی بوی بهشت به مشام او نمی رسد یک چیز است و اما اینکه در دنیا محقون الدماء هستند و نکاح با آنها جایز است و ذبیحهی آنها حلال است بحث دیگری است. کسی که مراجعه به روایات کند این مطلب را می یابد که احادیث صحیح السند و واضح الدلالة آنها را محقون الدم معرفی کرده است و مسأله ارث بردن آنها از شیعه و نکاح با آنها و حلیت ذبیحهی آنها را تنفیذ کرده است.
برای اثبات اسلام آنها روایات صحیحی که مرحوم کلینی در کتاب کافی برای اسلام عامه آورده است، کافی است. مثلا در روایت آمده است: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْإِيمَانُ مَا اسْتَقَرَّ فِي الْقَلْبِ وَ أَفْضَى بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَدَّقَهُ الْعَمَلُ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ التَّسْلِيمِ لِأَمْرِهِ وَ الْإِسْلَامُ مَا ظَهَرَ مِنْ قَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ وَ هُوَ الَّذِي عَلَيْهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ مِنَ الْفِرَقِ كُلِّهَا وَ بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَوَارِيثُ وَ جَازَ النِّكَاحُ وَ اجْتَمَعُوا عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَخَرَجُوا بِذَلِكَ مِنَ الْكُفْر»[2]