درس تفسیر استاد گرايلي

90/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: راه‌هاي شناخت ائمه(ع)
 مروري بر گذشته
 در تفسيرآيه« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(مائده، 35) بحث‌کرديم و گفتيم خداوند پيامبر واهل بيت را وسيله قرار داد‌ه است با استناد به جملات آخر دعاي زيارت جامعه(إِنِّي لَوْ وَجَدْتُ شُفَعَاءَ أَقْرَبَ إِلَيْكَ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْأَخْيَارِ الْأَئِمَّةِ الْأَبْرَارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِي فَبِحَقِّهِمُ الَّذِي أَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُدْخِلَنِي فِي جُمْلَةِ الْعَارِفِينَ بِهِمْ وَ بِحَقِّهِمْ وَ فِي زُمْرَةِ الْمَرْحُومِينَ بِشَفَاعَتِهِمْ) (زيارت جامعه کبيره) و در اين زمينه چند جريان نقل کرديم و در اين دعا،‌ سه درخواست و حاجت از خداوند متعال داشتيم:1. شناخت ائمه(ع) 2. شناخت حقوق ائمه، 3. بهره‌مندي از شفاعت ائمه(ع) ودر همين بحث چند سوال مطرح کرديم و جواب بعضي از آنهارا بيان کردي. يکي از اين سوال‌ها راه‌هاي شناخت أئمه(ع) بود که در مباحث قبلي چند راه را بيان کرديم:1. اعجاز، 2. علم گسترده، 3. تنصيص. يکي از راه‌هاي شناخت ائمه معجزه است و دراين باره گفتيم که: فرق بين معجزه و کرامت چيست؟ بعضي از علماء صاحب کرامت هستند(صاحب کرامت کسي است که از نيات و قلب ديگران خبر دارند). آن کرامتي که صاحب کرامت ادعاي نبوت دارد يا ادعاي امامت دارد و اين کرامتش مي‌خواهد دليل بر آن مدعا باشد به اين نوع کرامت اعجاز مي‌گويند. مثلا آقاي کوهستاني(ره) (استاد شهيد هاشمي نژاد(ره)) داراي کرامت بود. از ايشان درباره صاحب کرامت بودن(رجبعلي خياط(ره)) سؤال شد و ايشان جواب دادند که رسيدن به اين حالات چندين راه دارد و همه اين راه‌ها خلاف شرع است وفقط يک راه شرعي و درست است و آن اين است که: بنده خالص خدا باشيم و خالصانه خدا را عبادت کنيم و آقاي شيخ رجبعلي خياط مرد موحد و با اخلاصي بودند ولي اشتباهاتي نيز داشتند و اين جريان را از رجبعلي خياط نقل کردند: شبي ما نشسته بوديم که ديديم يک ماشين پشت مدرسه آمد و ديديم که آقاي رجبعلي خياط،حاج کاظم اسديان و آقاي جلاليان هستند. اينها آمدند و شام خوردند؛ موقع رفتن من اينها را بدرقه کردم و در همين حال با خدا خلوت کرده بودم ، در همين حين ديدم که آقاي رجبعلي خياط برگشت و قلب مرا بوسبد و از اين قضه فهميدم که ايشان داراي کرامت هستند ودر ادامه آقاي کوهستاني مي‌گويند که آنها رفتند. بعدا که مرحوم آقاي ليمودي پيش ما آمدند گفتند که آقاي رجبعلي خياط تا نزديک(رستم کلات) گريه کردند و به ما گفتند که من قلب آقاي کوهستاني را بوسيدم و در قلب ايشان نوري ديدم که به صورت نيزه به آسمان و زمين وصل بود و گريه‌ام براي اين بود که از اين درياي معنويت کم بهره برده‌ام و آقاي ليمودي نقل مي‌کرد که ايشان گفته‌اند:(امام جواد‌الائمه(ع) را در خانه آقاي کوهستاني ديده‌ام) و مرحوم آقاي کوستاني فرمودند: (من دهليزبان دهليزبان امام جواد‌الائمه(ع) نمي‌شوم من کجا، خانه من کجا و امام جواد‌الائمه(ع) کجا) و اين را به عنوان اشتباه رجبعلي خياط بيان مي‌کرد. بنابر اين اگر کرامت همراه با ادعاي نبوت و پيامبري خدا باشد و براي اثبات اين مدعا باشد، معجزه نام دارد، ولي اگر همراه با چنين ادعايي نباشد فقط کرامت است.
 معناي شناخت ائمه چيست؟
 بنابر مضمون دعاي(أَنْ تُدْخِلَنِي فِي جُمْلَةِ الْعَارِفِينَ بِهِمْ)(زيارت جامعه کبيره) که اولين خواسته ما از خداوند شناخت امام(ع) است، معناي شناخت ائمه(ع) چيست؟
 روايات در توضيح شناخت ائمه(ع)
 روايت امام رضا(ع): ابي نصر بزنطي نقل مي‌کند:( قَرَأْتُ كِتَابَ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع) دست خط مبارک حضرت امام رضا(ع) را خواندم که حضرت نوشته بودند(أَبْلِغْ شِيعَتِي أَنَّ زِيَارَتِي تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ أَلْفَ حَجَّةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مُتَقَبَّلَةٍ كُلُّهَا) به شيعيان من ابلاغ کنيد همين که بيايند در حرم من، اين زيارت معادل هزار حج و هزار عمرة قبول مي‌باشد.(قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ أَلْفَ حَجَّةٍ) يک حرم رفتن برابر با هزار حج است؟ امام جواد(ع) قسم ياد کردند و فرمودند:( وَ اللَّهِ وَ أَلْفَ أَلْفِ حَجَّةٍ لِمَنْ يَزُورُهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ)(تهذيب، ج6، ص85) ثواب يک ميليون حج براي کسي که زيارت کند قبر مبارک پدرم را و عارف به حقش نيز باشد. در اينجا عارف به حق مي‌آيد در خواسته دوم(شُفَعَائِي فَبِحَقِّهِمُ الَّذِي أَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُدْخِلَنِي فِي جُمْلَةِ الْعَارِفِينَ بِهِمْ وَ بِحَقِّهِمْ)(زيارت جامعه کبيره) سؤال کردند(وَ مَا عِرْفَانُ حَقِّه؟) فرمودند:( يَعْلَمُ أَنَّهُ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ غَرِيبٌ شَهِيد مسموم)(وسائل الشيعه،‌ ج14، ص554) حالا ما سؤال مي‌کنيم اينکه انسان امام را بشناسد يعني چه؟
 روايت امام باقر(ع)
 حضرت باقر(ع) در يک روايت مفصلي دربارة شناخت امام فرمودند(َ مَنِ ائْتَمَّ مِنْكُمْ بِعَبْدٍ فَلْيَعْمَلْ بِعَمَلِ) (الکافی، ج8، ص212)کسی که به کسی اقتدا می‌کند و او را مقتدای خودش قرار می‌دهد باید کارهیش را با او هماهنگ کند. امام را الگو قرار بدهيم و اعمال و رفتار را با او هماهنگ کنيم البته در حدي که مقدور است زيرا امام علي(ع) در خطبه عثمان بن حنيف فرمودند:( إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ) خداوند که تکليف به ما لا يطاق نمي‌کند ولي امام در دادمه فرمودند:( وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد).
 زندگي ابوذر(رحمة الله عليه) بر اساس زندگي امام(ع)
 در زمان خلافت عثمان حضرت اباذر(ره) که از ياران و طرفداران امام علي(ع) بود،تبعيد شد به شام. معاويه به حکومت مرکزي نامه نوشت که ما هرچه درباره علي(ع) تبليغ سوء داريم ابوذر آنها را برملا و آشکار مي‌کند. جواب نامه آمد که ابودر را به مدينه برگردانيد. (در کتب و تفاسير داريم که اباذر را با يک شتر لنگ از شام تا مدينه بردند، وقتي به مدينه رسيد با همين وضع او را نزد عثمان بردند) در يک روايت هست که عثمان به اباذر گفت:(ا اعتدي ما عداک؟) گفت آيا ميداني اين چيست؟ اباذرگفت: نه. عثمان گفت اين صد هزار درهم نقره است و مي‌خواهم صد هزار ديگر بياورم تا ببينم دلم چي مي‌خواهد. ابوذر گفت: يادت مي‌آيد رفتيم پيش پيامبر(عِشَاءً فَرَأَيْنَاهُ كَئِيباً حَزِيناً فَسَلَّمْنَا عَلَيْهِ فَلَمْ يَرُدَّ عَلَيْنَا السَّلَامَ فَلَمَّا أَصْبَحْنَا أَتَيْنَاهُ فَرَأَيْنَاهُ ضَاحِكاً مُسْتَبْشِراً فَقُلْنَا لَهُ بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا دَخَلْنَا عَلَيْكَ الْبَارِحَةَ فَرَأَيْنَاكَ كَئِيباً حَزِيناً وَ عُدْنَا إِلَيْكَ الْيَوْمَ فَرَأَيْنَاكَ ضَاحِكاً مُسْتَبْشِراً) پيامبر را به شدت ناراحت ديديم بقدري پيامبر غمگين بود که ما به خودمون اجازه نداديم بپرسيم يا رسول‌الله چرا ناراحت هستيد. ولي فردا صبح رفتيم خدمت پيامبر و ديديم که پيامبر خندان و شاد هستند و پيامبر را که اينگونه ديديم از ايشان پرسيديم ديشب چرا ناراحت بوديد؟ حضر فرمودند:( [قَدْ بَقِيَ‏] عِنْدِي مِنْ فَيْ‏ءِ الْمُسْلِمِينَ أَرْبَعَةُ دَنَانِيرَ لَمْ أَكُنْ قَسَمْتُهَا) چهار دينار از فيئ مسلمانها پيشم مانده بود و من اينقدر ناراحت بودم(وَ خِفْتُ أَنْ يُدْرِكَنِي الْمَوْتُ وَ هِيَ عِنْدِي) و مي‌ترسيدم که مرگم فرا برسد و ان چار دينار را به صاحبش نداده باشم(در حالي که وصي پيامبر علي(ع) است و امامم معصوم مي‌باشد و يقينا طلب پيامبر را بعد از او مي‌پرداخت ولي با اين حال مي‌ترسد که چهار دينار از پول مسلمين در نزدش باقي مانده). کعب الاهبار که يک عالم درباري بود به عثمان گفت که جمع آوري اين پولها اشکالي ندارد. در همين حال ابوذر ناراحت شد و با عصايش به سر وي زد و گفت تو يک يهودي زاده هستي و از اسلام چيزي نمي‌فهمي تا درباره آن نظر بدهي و بعد اين آيه را خواند« لَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ يَوْمَ يُحْمى‏ عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُون».عثمان خيلي برآشفت و به ابوذر گفت:( فَقَالَ عُثْمَانُ يَا بَا ذَرٍّ إِنَّكَ شَيْخٌ خَرِفْتَ وَ ذَهَبَ عَقْلُكَ وَ لَوْ لَا صُحْبَتُكَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَقَتَلْتُ) اي اباذر تو پير شدي و عقل نداري اگر صحابه پيامبر نبودي همين الان گردنت را مي‌زدم و اباذر برگشت و گفت: شما عرضه اينکه گردن مرا بزني نداري ولي اينکه گفتي من عقلم زايل شده بخاطر اين است که از پيامبر شنيدم که فرمودند:وقتي شما آل عاص به سي نفر برسيد همان را که علي(ع) در خطبه سوم نهج البلاغه مي فرمايند:( إِذَا بَلَغَ آلُ أَبِي الْعَاصِ ثَلَاثِينَ رَجُلًا صَيَّرُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ كِتَابَ اللَّهِ دَغَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً وَ الصَّالِحِينَ حَرْبا) مثل يک شتر گرسنه شما را ول کنند همه اموال را حيف و ميل مي‌کنيد. اين را که گفت عثمان ازهمه اينهايي که اطرافش نشسته بودند پرسيد: شماها از پيغمبر درباره ما اينجور شنيده‌ايد؟ آنها گفتند نه . اباذر گفتند از مولايم علي(ع) بپرسيد و حضرت علي(ع) آمدند و عثمان اين سؤال را از علي(ع) پرسيدند و حضرت علي(ع) فرمودند: من از پيغمبر شنيدم که دربارة ابوذر فرمود:( مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ مَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَى ذِي لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَر) آسمان سايه نيفکنده، زمين برنداشته کسي را که راستگوتر از ابيذر باشد. معنايش اين است که اباذر در صحبتهايش دروغ نيست.(بحار الانوار، ج22، ص426)
 نتيجه بحث
 اگر بخواهيم پيرو امام باشيم تا از شفاعت آنها بهرهمند گرديم بايد زندگي خودمان را با زندگي ائمه(ع) مقايسه کنيم و تا جايي که امکان دارد و مي‌توانيم خودمان را به آنها نزديکتر کنيم. در روايت داريم که فرداي قيامت(يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم) اعمال هر کسي را با امامش مي‌سنجند. (بحار الانوار، ج2، ص265) مقايسه کنيم ببينيم زندگي ما به زندگي و روش امام علي(ع) شبيه ‌تر است يا به روش و شیوه عثمان شبیه‌تر می‌باشد.