97/08/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تنبیهات /مشتق /مقدمات علم اصول
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در مورد اصل مباحث مشتق و ادله تمام شد حال نوبت به بحث در مورد تنبیهاتی است که مرحوم آخوند آنها را مطرح کرده است.
در جلسه قبل بحث از ثمره شد و گفته شد که بعضی برای بحث مشتق ثمره ای ذکر کرده اند که ما آن را مطرح نکردیم و آن ثمره کراهت بول تحت شجره مثمره است یا کراهت وضوء گرفتن و غسل کردن با آبی که گرم شده است. همان طوری که بیان شد این دو مورد نمیتوانند ثمره برای بحث مشتق باشند زیرا واضح است که مراد از مثمرة درختی است که بالفعل میوه دارد. در روایات باب تخلی نسبت به این مورد چند دسته روایت وجود دارد در بعضی از آن روایات کلمه شجرة مثمرة وارد شده است و در بعضی از آنها عبارت تحت شجرة فیها ثمرتها وارد شده است که ظاهر این عبارت این است که ثمره بالفعل وجود دارد. مهم روایات دسته سوم است که در بعضی از آنها عبارت تحت شجرة مثمرة اذا اینعت ای اذا اثمرت وارد شده است یعنی وقتی که ثمر دارد و مثمرة را معنا کرده است.
نتیجه: این مورد نمیتواند ثمره برای بحث مشتق باشد.
این روایات میتوانند مویدی باشند که موضوع له مشتقات، خصوص ذاتی است که متلبس به مبدا است زیرا روایات، مثمرة و مشتق را معنا کرده اند و معنای آن را در خصوص تلبس به مبدا میدانستند.
آيا مشتقّات داراى معناى مركب هستند يا بسيط؟ [مركّب يعنى چيزى كه داراى اجزاء است و بسيط يعنى چيزى كه داراى اجزاء نيست و ذات در مفهوم مشتق اخذ نشده است.] اینکه مشتق مبدا را افاده میکند بحثی نیست بحث این است که آیا ذات نیز جزء معنای مشتق است یا نه؟
ایشان به مناسبتی وارد این بحث شده اند که آیا مفاهیم بسیط هستند یا مرکب؟ ایشان قائل به بساطت مفهوم مشتق هستند زیرا اگر بخواهد مشتق مرکب باشد از دو حال خارج نیست یا مفهوم ذات و شئ داخل در مفهوم مشتق است و یا مصداق شئ داخل در مفهوم مشتق باشد و در هر دو صورت تالی فاسد وجود دارد زیرا اگر بخواهد مفهوم شئ داخل در مفهوم مشتق باشد لازمه اش این است که چیزی که عرض عام است مقوم ذات بشود یعنی مفهوم شئ که عرض عام است و بر انسان وغیر انسان حمل میشود باید مقوم ناطق باشد در حالی که این مطلب مورد قبول نیست و اما اگر مصداق شئ داخل در مفهوم مشتق باشد انقلاب قضیه ممکنه به قضیه ضروریه پیش میآید مثلا وقتی گفته میشود ضاحک و فرض این است که مرکب از مبدا و مصداق شی است که در این جا مصداق شئ انسان است معنای الانسان ضاحک، الانسان انسان ثبت له الضحک است و واضح است که این قضیه ضروریه است زیرا حمل انسان بر انسان ضروری است.
مرحوم صاحب فصول در مقام دفاع از مشهور و ردّ اعتراض سید شريف برآمده و فرموده: ما هريك از دو شق را اختيار كرده و به اشكال شما جواب مىدهيم:
در قدم اوّل، شق اوّل را اختيار كرده و مىگوئيم: مفهوم شىء در معناى مشتق دخيل است. شما گفتيد كه اين امر مستلزم آنست كه در مثل الانسان ناطق يك عرضى عام در ذاتى داخل شود در جواب مىگوييم: ذاتى و فصل بودن ناطق براساس عرف و اصطلاح مناطقه است كه آن را مميز جوهرى انسان دانسته و توسط آن به حيث ذاتى انسان اشاره مىكنند و كارى به خود ذات ندارند.ولى بحث ما فعلا در معناى لغوى و وضعى كلمه ناطق است و اينكه در عرف اهل لغت عرب به چه معنا است؟ و از اين لحاظ هيچ مانعى ندارد كه واضع لغت عرب كلمه ناطق را براى شىء له النطق وضع كرده باشد و محذور پيش هم لازم نمىآيد، زيرا دخول عرضى در ذاتى باب ايساغوجى نيست بلكه دخول عرضى در معناى لغوى كلمه است و اينكه محال نيست.
مرحوم آخوند از سید شريف دفاع كرده و به اعتراض صاحب فصول جواب مىدهند:ما قطع داريم كه كلمه ناطق و مانند آن، به همان معنائى كه در لغت داشته و براى آن وضع شده بود، در منطق بكار رفته و فصل واقع شده است و منطقى هيچ دخل و تصرّفى در معناى آن نكرده است آنگاه اگر معناى ناطق همان معناى لغوى است مىگوئيم: در منطق كه نتوانستيم شىء را در معناى آن داخل كنيم، چون مستلزم دخول عرضى در ذاتى بود. پس كشف مىكنيم كه در اصل لغت هم ناطق همان حيث وصف شىء را بيان مىكند و كارى به ذات ندارد و شىء يا ذات در معناى آن دخيل نيست.
شما( سید شریف) فرموديد اگر مفهوم شىء در معناى ناطق، مأخوذ باشد، عرض عام، داخل فصل مىشود، ما مىگوئيم كلام مذكور بر اين اساس است كه «ناطق» فصل انسان باشد ولى قبول نداريم كه ناطق، فصل انسان است به عبارت ديگر، اشكال شما در صورتى وارد است كه «ناطق» فصل انسان باشد ولى ما نمىپذيريم كه «ناطق» فصل انسان باشد.
بعد ایشان شاهدى اقامه نموده كه ناطق و امثال آن، فصل حقيقى نيست:گاهى در تعريف بعضى از ماهيّات، دو فصل را ذكر مىكنند مانند «الحيوان حسّاس متحرّك بالارادة».آيا قابل قبول است كه يك ماهيّت، دو فصل داشته باشد؟يك ماهيّت نمىتواند دو فصل داشته باشد از اينكه آن دو را در تعريف حيوان، ذكر كردهاند كشف مىكنيم كه هيچكدام فصل نيستند بلكه آنها لازم ماهيّت حيوان هستند منتها از نظر قرب و بعد در يك رديف واقع شدهاند و تقدّم و تأخّرى بين آنها نبوده لذا هر دو را در ماهيّت حيوان، ذكر كردهاند.
ایشان در مقام جواب از کلام مرحوم آخوند فرموده اند[1] و لو اینکه ناطق به معنای متکلم و مدرک کلی فصل حقیقی نیست ولی نفس ناطقه فصل حقیقی انسان است فلذا نقل کلام به نفس ناطقه میشود و اشکال سید شریف باقی است.
هر چند که بعضی اشکال کرده اند[2] و گفته اند نفس ناطقه که نوع است و همان انسان است ولی این اشکال درست نیست زیرا منظور از نفس حیث ناطقیت است نه خود نفس که حیث انسانیت در نظر گرفته شود