97/01/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استعمال لفظ در شخص لفظ /استعمال لفظ در لفظ /مقدمات علم اصول
در جلسات قبل گفته شد که مرحوم اخوند در این رابطه چهار صورت را طرح کرده است:
1. استعمال لفظ در نوع لفظ: مثلا «ضرب فعل ماض» که ضرب اینه برای نوع ضرب است.
2. استعمال لفظ در صنف لفظ: مثلا «زید فی ضرب زید فاعل» که این ضرب خصویتی دارد وان زیدی است که بعد از ضرب باشد بر خلاف نوع که این خصوصیت لحاظ نشده است.
3. استعمال لفظ در مثل لفظ: در متن کفایه به ضرب که در شخص «ضرب زید فعل است»، مثال اورده شده است. اگر ملاحضه کرده باشید مرحوم مشکینی فرموده[1] این مثال سهو القلم است یا اشتباهی از سوی ناسخ صورت گرفته است. ادعای ایشان مقبول نیست البته بهتر قرمایش مرحوم مشکینی بود ولی این مثال غلط نیست و مثال را به صدر کلام برگردانده است یعنی گاهی اوقات ضرب نوع است و گاهی اوقات از ان مثلش اراده میشود اگر شخص این مثال اراده شده باشد.
4. استعمال لفظ در شخص لفظ. مثلا گفته میشود زید ثلاثی مجرد است که زید اینه معنایی نیست بلکه شخص این لفظ اراده شده است
در قسم چهارم مرحوم صاحب فصول فرمود معقول نیست ولی مرحوم اخوند مطلب ایشان را قبول نکرد و فرمود معقول است که بحثش گذشت پر واضح است که مثال قسم چهارم نیاز به تاویل ندارد تا تعدد دال و مدلول داشته باشیم و فرمایش مرحوم صاحب فصول خلاف ارتکاز است.
در استعمال متکلم لفظ را فانی در معنا میکند و حاکی از معنا قرار میدهد تا به معنا رسیده شود و مخاطب از تصور لفظ به معنا برسد و تصور لفظ واسطه برای انتقال به معنا میشود.در مقابل احضار معنا و ایجاد معنا بلا استعمال و بنفسه است و بدون واسطه است مثلا کتاب را در دست میگیریم و به ان اشاره میکنیم در اینجا احضار به صورت اشاره در ذهن منقش میشود و احضار معنا بنفسه میشود.
در قسم چهارم معنا از مقوله لفظ شده است وقتی گفته میشود «زید ثلاثی مجرد» خود زید معنا شده است و با گفتن زید وجود خارجی پیدا کرده است و در ذهن منقش میشود و بعد حمل بر ثلاثی مجرد میشود و ممکن است گاهی اوقات خود لفظ معنا باشد و همیشه این گونه نیست که معنا غیر از خود لفظ باشد. صاحب فصول میفرمود این قضیه غلط است و باید تاویل برود ولی مرحوم اخوند میفرماید این قضیه هم میتواند احضار معنا باشد و هم میتواند از باب استعمال باشد و نیازی به تاویل ندارد.
در این قسم همه قبول دارند که از باب استعمال است اما اینکه ایا این نوع نیز میتواند احضار معنا بنفسه باشد یا خیر؟ اختلاف است.
مرحوم اخوند میفرماید[2] این نوع استعمال هم میتواند از باب استعمال باشد مثلا گفته میشود «ضرب فعل ماض» در این جا ضرب اینه برای تمام ضرب های دنیا است. و هم میتواند از قسم احضار باشد.
ان قلت:در این جا مشکلی به وجود میاید و ان عبارت است از اینکه فرد نمیتواند اینه برای نوع باشد در حالی که در احضار فرد حضور پیدا میکند.
قلت: وقتى فردى را موضوع قرار مىدهيم و حكمى برآن بار مىكنيم دو گونه است:
1- فرد با خصوصيات فرديه موضوع واقع مىشود، يعنى همين زيد صادره از من در فلان مكان و زمان و ... در اينجا حكم مخصوص اين فرد است و قابل توسعه نيست.
2- فرد بدون خصوصيات فرديه و به عنوان اينكه فردى از كلى است و خصوصيات از آن الغاء شده، موضوع واقع مىشود و به اين عنوان قابل توسعه است و در اين حكم افراد ديگر كلى هم شركت دارند و اختصاصى نيست. و ما نحن فيه از اين قبيل است. پس چنين نيست كه استعمالى و حكايتى صورت پذيرفته باشد. بلكه اطلاق و انطباق و صدق است.
حاج شیخ میفرماید احضار معنا ندارد زیرا چیزی که احضار میشود فردی از نوع است و نسبت کلی به افراد نسبت اب و ابناء نیست که رجل همدانی میگوید بلکه از نوع اباء به ابناءاست وقتی گفته میشود ضرب حصه ی خاصی به وجود میاید ولی ساپر حصص قابل احضار به فرد نیست چون فرد حصه ی از کلی است و ذات حصه را نمیتوان با کلی احضار کرد فلذا این قسم همیشه از باب استعمال است.
مرحوم خویی[3] و عراقی میفرمایند[4] که استعمال معنا ندارد
مرحوم اغا ضیاء گفته است که فرد خاص است و نوع عام است و خاص نمیتواند اینه برای عام باشد. در اینجا اگر ضرب استعمال در نوع باشد باید خاص اینه برای عام باشد در حالی که این صلاحیت را ندارد و از قبیل قسم چهارم وضع است که این قسم مستحیل بود
مرحوم خویی فرموده است که وقتی شما با کلمه ضرب خود ضرب را میاوری معنا محقق شده است و نیازی به استعمال ندارد علاوه بر این استعمال اثنینیت میخواهد مستعمل و مستعمل فیه در حالی که در اینجا ففط یک ضرب داریم
اینکه مرحوم حاج شیخ فرمود احضار، معنا ندارد درست نیست بلکه امکان دارد اگر شما فردی را احضار کردی به عنوان فرد برای نوع در حقیقت احضار نوع است و عرفا این عملیات احضار نوع است و ادعای مرحوم اصفهانی دقت عقلی است. ضرب به عنوان فردی از ان نوع ضرب، فعل ماضی است این مثال میتواند کلی باشد و حاکی از نوع است.
مرحو آغا ضیا خلط بین اراءه و استعمال کرده است. در حقیقت چیزی که در قسم چهارم بود این بود که گفته میشد از زاویه حصه ضیق نمیتوان حصه عام را دید ولی این جا از باب استعمال است زیرا اول ما عام را تصور کردیم و ضرب کلی را تصور کرده ام نه اینکه ضرب خاص تصور شده باشد بعد این ضرب کلی که تصور شد در ان ضرب کلی استعمال میکنم و میخواهیم این لفظ را در ان عام فانی کنیم
مرحوم خویی دو ادعا دارد: اول اینکه وقتی احضار معنا ممکن است نوبت به استعمال نمیرسد ما میگوییم این مطلب درست است ولی در این جا یک دقتی نیاز است که از هر کس ساخته نیست و ان این است که احضار میشد لفظ فردی به عنوان این که نوع ان لحاظ شده باشد که این کار از هر کس ساخته نیست
دوم اینکه فرمود استعمال اقتضای اثنینیت دارد و اینجا یکی وجود دارد ما میگوییم که این مطلب درست است ولی در اینجا اثنینینت وجود دارد یکی خود فرد ضرب و یکی استعمال ان در نوع ضرب که این دو با هم اثنینیت دارند
ادامه بحث در جلسه اینده