درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

94/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب/تنبیهات /تنبیه شانزدهم استصحاب صحّت:

 

تنبیه شانزدهم استصحاب صحّت

بررسی دیدگاه محقق همدانی

بحث در استصحاب صحت بود که به فرمایش محقق همدانی منتهی شد. ایشان صحت اجزاء سابقه را استصحاب کرد و فرمود: برخلاف دیدگاه مرحوم شیخ صحت اجزاء سابقه می تواند مشکوک باشد. ما دوباره به این مسأله بر می گردیم.

ایشان گفتند ارکان استصحاب نسبت صحت اجزاء سابقه تمام است، قبل از تحقق مشکوک المانعیه به صحت اجزاء سابقه یقین داشتیم، بعد از تحقق مشکوک المانعیة در بقاء آن شک داریم، صحت متیقنه قبل التبسم را استصحاب کرده و به بعد التبسم می کشانیم. و سپس فرمود: اثر شرعی این استصحاب، عدم وجوب استینفاف اجزاء سابقه و وجوب اجزاء لاحقه است. نسبت به عدم وجوب اعاده و عدم وجوب استیناف بحث تمام شد. الان بحث ما در تقریب دوم ایشان است که مربوط به اثبات وجوب اجزاء لاحقه است.

عرض کردیم در اینجا دو مبنا است. یک مبنا این است که موضوع و شرائط تکلیف که محقق شد وجوب نسبت به کل مرکب فعلی می شود. اگر زوال شمس اتفاق افتاده و مکلف هم شرائط وجوب را داشته باشد مجموع نماز واجب می شود. درست است که انسان فقط به جزء اول آن قدرت دارد ولی چون به اجزاء آتیه قدرت مع الواسطه دارد فعلی بودن وجوب آنها اشکال ندارد. در واقع نسبت به اجزاء لاحقه فعلیت وجوب اشکال ندارد فاعلیت بی واسطه مکلف نسبت به آنها محقق نیست.

بر اساس این مبنا فرمایش حاج آقا رضا مجال ندارد؛ چرا که اثر استصحاب صحت اجزاء سابقه وجوب اجزاء لاحق نیست، اثرش فاعلیت وجوب برای جزء لاحق است و فاعلیت هم اثر شرعی نیست. توضیح اینکه:

ما یک فعلیت وجوب داریم و یک فاعلیت وجوب. فعلیت وجوب یعنی وجوب فعلی شود حالا هر کس بر اساس مبنای خود فعلیت را معنا می کند. فاعلیت وجوب عبارت است از محرکیت و باعثیت و داعویت وجوب. در مرکبات وجوب الان بالفعل است منتها فاعلیت آن تدریجی است. اول نسبت به جزء اول محرکیت وجود دارد، بعد از انجام گرفتن جزء اول باعثیت نسبت به جزء دوم محقق می شود و هکذا...، بنابراین وجوب جزء دوم بر صحت جزء اول مترتب نیست، فاعلیت وجوب برای جزء دوم مترتب بر صحت جزء اول است وفاعلیت هم اثر شرعی نیست، و امر تکوینی است، وجوب در جایی فاعلیت پیدا می کند که نفس منقادی باشد و مصالح امر را تصور بکند و ربطی به شارع ندارد.

حاصل الکلام استصحاب صحت اجزاء سابقه برای اثبات وجوب اجزاء لاحقه شرطش این است که وجوب بر صحت اجزاء سابقه مترتب باشد و حال آنکه وجوب اجزاء سابقه بر صحت اجزاء سابقه مترتب نیست بلکه فاعلیت آنها مترتب بر اجزاء سابقه است و فاعلیت هم اثر شرعی نیست.

ممکن است حاج آقا رضا بگوید من این مبنا را که وجوب در مرکبات بالفعل و دفعی است قبول ندارم بلکه معتقدم وجوب تدریجی است و وجوب اجزاء لاحقه بر اتیان جزء سابق به نحو صحیح مترتب است. یعنی واجب معلق را قبول نداشته باشد.

اگر ایشان اینگونه بگوید و بیان کند که صحت اجزاء سابقه اثر دارد چه باید گفت؟

صاحب منتقی گفته است بر اساس این مبنا حرف ایشان درست است و لکن مبنا باطل است.

لکن به نظر ما حتی بر مبنای انکار واجب معلق و تدریجی بودن وجوب فعلی اجزاء نیز سخن محقق همدانی درست نیست؛ چون مشکله ما صحت مجموع اجزاء است ما که نمی خواهیم فقط صحت اجزاء سابقه را ثابت بکنیم، غرض ما از استصحاب صحت اجزاء سابقه این است که اگر بقیه اجزاء را به اجزاء سابقه ضمیمه بکنیم فراغ ذمه پیدا کنیم. تمام مشکله ما تصحیح صحت کل است تا مفرغ ذمه باشد. لذاست که مرحوم شیخ انصاری می گفت یقین هم داشته باشیم اجزاء سابقه صحیح هستند برای صحت اجزاء لاحقه فایده ندارد، ما می خواهیم صحت اجزاء لاحقه را به صحت اجزاء سابقه ضمیمه کنیم تا به صحت کل برسیم. فرمایش محقق همدانی این مشکله را حل نمی کند. فرمایش ایشان می رساند که قبل از تبسم اجزاء سابقه صحت داشتند بعد از تبسم شک می کنیم صحت آنها از بین رفت یا باقی است استصحاب می گوید که صحت اجزاء سابقه باقی است فوجب الاجزاء الاحقه، می گوییم این استصحاب، صحت اجزاء لاحقه را ثابت نمی کند. این استصحاب ثابت نمی کند که مأتی به ما مطابق با مأمور به است الا علی التعویل بالاصل المثبت. من الان شک دارم نمازی که آورده ام مصداق مأمور به است یا نه؟ اگر تبسم مانعیت داشته باشد مطابق با مأمور به نیست و اگر مانعیت نداشته باشد مطابقت دارد. این دغدغه من بعد از استصحاب صحت سابقه هم به حال خودش باقی است.

حاصل الکلام: هر کجا شما علم به اشتغال پیدا کردید الاشتغال الیقین یستدعی الیقین بالامتثال یعنی مأتی به مطابق مأمور به باشد قاعده فراغ و استصحاب صحت آقا ضیاء امتثال تعبدی درست می کند، اما استصحابی که فقط وجوب را درست کند امتثال تعبدی درست نمی کند. لذا مرحوم حاج آقا رضا که گفت استصحاب صحت را می کنیم برای اثبات وجوب می گوییم این استصحاب به درد نمی خورد چون این استصحاب برای اثبات فراغ ذمه است و این استصحاب فقط وجوب را ثابت می کند نه صحت کل را.

الی الان بحث کردیم که آیا ارکان استصحاب صحت تمام است یا نیست؟ آیا استصحاب صحت مثبت است یا مثبت نیست؟ یا مفید است یا مفید نیست؟ و این بحث تمام شد.

ذکر دو نکته:

ما دو نکته درباره استصحاب صحت داریم.

نکته اول:

کلمه اولی درباره صحت تأهلیه ای است که مرحوم شیخ گفتند قابل شک نیست. ایشان فرمود صحت تأهلیه یک شئ به این معناست که اگر سائر اجزاء به آن ضمیمه بشود کل صحت فعلیه پیدا می کند و این صحت قابل شک نیست. مثال زده است به سرکه گفته است اگر سرکه ای صلاحیت برای جزئیت برای سنکنجبین داشته باشد این صلاحیت قابل انفکاک نیست چه سائر اجزاء به آن ضمیمه بشود و چه ضمیمه نشود. همه بزرگان این حرف مرحوم شیخ را تلقی به قبول کرده اند. لکن ما در تقریب کلام مرحوم همدانی گفتیم که صحت تأهلیه قابل شک است. این بیان از ما بود و الا خود ایشان اینگونه بیان نکرده است. بیانی که ما برای شک آوردیم غیر از بیان محقق همدانی و غیر از بیان آقا ضیاء است. ادعای ما این است که صحت تأهلیه در اعتباریات ممکن است از بین برود و قیاس اعتباریات به تکوینیات مع الفارق است. می توان چنین گفت که اجزاء نماز اهلیت التحاق دارد ولی اگر وسطش ریا بشود صحت آن از بین برود. پس صحت تأهلیه هم قابلیت شک و زوال دارد.

مرحوم آقا ضیاء و حاج آقا رضا گفته اند که ما صحت ثالثه ای هم داریم. یک صحت تأهلیه همان است که مرحوم شیخ می گوید و شک بردارد نیست، یک صحت فعلیه داریم که شیخ می گفت دفعی است و آقا ضیاء می گفت تدریجی است. حاج آقا رضا صحت ثالثه ای هم درست کرده است، گفته است این معنا از صحت همانی است که مرحوم شیخ در مواجهه با روایات دال بر عروض فساد بر اجزاء سابقه به آن صحت معتقد شده است و آن هم اعتداد به اجزاء سابقه در حصول کل است. در مقابل بطلان اجزاء سابقه که به معنای عدم اعتداد به آنها است. به آنها اعتداد کن یعنی بقیه اجزاء می تواند به آن ملحق بشود، عدم الاعتداد به آن یعنی بقیه نمی تواند به آن بچسبند و این معنا قابل شک است که آیا بقیه می تواند به آن بچسبد یا نه؟ وقتی که تبسم نیامده بود اجزاء سابقه می توانست جزء مرکب باشد ولی بعد از آمدن تبسم شک داریم اجزاء سابقه می تواند جزء مرکب است یا نه؟

پس صحت تأهلیه به معنای قابلیت را همه قبول دارند قابل شک نیست ولی ما در آن گیر داریم، و از طرف دیگر صحتی را که حاج آقا رضا تصویر کرده است ما نمی توانیم تصویر کنیم. اینکه اجزاء می توانند صلاحیت انضمام را از دست بدهد درست است اما این چیز سومی باشد غیر از صحت تأهلیه درست نیست.

نکته دوم:

مشکله این باب این است که می گویند استصحاب صحت اجزاء سابقه نمی تواند صحت اجزاء لاحقه را درست کند، ما دنبال صحت کل هستیم و می خواهیم آن را تصحیح کنیم و مستصحب ما با این مقصد سازگاری ندارد. مرحوم شیخ می گفت یقین به صحت اجزاء سابقه هم فایده ندارد تا چه رسد به استصحاب آن. عرض کردیم مرحوم آقا ضیاء این مشکل را خوب احساس کرده است فلذا گفته است صحت را تا آخر عمل می کشانیم و صحت کل را ثابت می کنیم.

ولی به نظر می رسد نیازی به اثبات صحت کل نداریم و اگر بتوانیم بعد از تحقق مشکوک المانعیه صحت اجزاء سابقه را درست کنیم کافی است و مرکب تحقق می یابد و فراغ ذمه حاصل می شود. مثال قاعده فراغ را به ذهن بیاورید بنا بر اینکه قاعده فراغ در اثناء جاری بشود یا قاعده تجاوز که همه می گویند می تواند در اثناء جاری بشود اگر شک کردیم که ذکر را گفتیم یا نه؟ قاعده فراغ می گوید به شک خود اعتنا نکن و بگو تا الان عمل صحیح است، اینجا دیگر برای بقیه نیاز به قاعده فراغ نیست. تا اینجا قاعده فراغ گفت صحیح است و از اینجا به بعد هم بالوجدان صحیح است و اثر بار می شود و نیاز به چیز دیگری نیست. همین مطلب در مانحن فیه نیز صادق است. استصحاب صحت می گوید بعد از تبسم هرچه از اجزاء سابقه آوردید صحیح بوده است، و اجزاء لاحقه بعد از تبسم هم بالوجدان اجزاء صحیحه هستند لذا ما نیاز ی به تصحیح صحت اجزاء لاحقه به وسیله استصحاب صحت اجزاء سابقه نداریم، همینکه ما صحت اجزاء سابقه را به بعد المشکوک المانعیه بیاوریم کافی است و نیاز نداریم صحت را تا آخر بیاوریم که مرحوم آقا ضیاء اینکار را انجام می داد.

خلاصه اینکه استصحاب صحت ، صحت اجزاء سابقه را تا بعد التبسم جرّ می دهد و همین اثر شرعی است.