درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

94/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب/تنبیهات /تنبیه پانزدهم: استصحاب عدم ازلی

 

تنبیه پانزدهم: استصحاب عدم ازلی

بحث در استصحاب عدم ازلی است. این بحث را اصولیون در بحث عام و خاص مطرح کردند آنجا که از شبهات مصداقیه مخصص بحث می کنند و می گویند که تمسک به عام در شبهات مصداقیه خاص جایز نیست ولی اگر نسبت به خاص اصل موضوعی داشته باشیم که ثابت کند خاص محقق نیست می توان به عام اخذ کرد. البته استصحاب عدم ازلی منحصر به عام و خاص نیست و در خیلی از موضوعات و لو قضیه عام و خاص در بین نباشد جاری می باشد.

تعریف استصحاب عدم ازلی:

مورد و تعریف استصحاب عدم ازلی این است که هر گاه ما در وصف، حالت، عرض، و خصوصیت شئِ موجود شک داشته باشیم ولی عدم آن خصوصیت در ظرف عدم موصوف، معروض، یا ذی الخصوصیه ثابت باشد و بخواهیم آن عدم را در ظرف وجود موصوف استصحاب کنیم این استصحاب عدم ازلی است. مثال معروف استصحاب عدم ازلی همان مثال معروف قرشیت زن است. می گوییم آن هنگام که زنی در کار نبود و وجود نداشت یعنی آن هنگام که موصوف نبود، قرشیت آن نیز که وصف او است وجود نداشت، بعد که موصوف محقق شد شک داریم آیا وصف او نیز موجود شده است یا نه؟ عدم اتصاف او به وصف قرشیت در ظرف تحقق موصوف را استصحاب می کنیم.

تفاوت استصحاب عدم ازلی با استصحاب عدم نعتی و عدم محمولی

پس استصحاب عدم ازلی استصحاب عدم وصف و عرض یک شئ است که در ظرف نبودن موصوف و از باب سالبه به انتفاء موضوع محقق است. این استصحاب در مقابل استصحاب عدم نعتی قرار دارد که در آن وجود موضوع و موصوف محقق است لکن در ظرف وجودش وصفی را نداشت الان شک داریم آن وصف را دارا شده است یا نه؟ عدم وجود وصف را استصحاب می کنیم. و همچنین استصحاب عدم ازلی در مقابل استصحاب عدم محمولی قرار دارد. استصحاب عدم محمولی استصحاب عدم وجود موصوف به نحو لیس تامّه است. حالا گاهی مستصحب ذات است و گاهی حصه است. پس این استصحاب مربوط به موصوف است نه وصف بر خلاف استصحاب عدم ازلی که مربوط به وصف است.

پس نسبت به عدم سه استصحاب می تواند جاری باشد: استصحاب عدم ازلی، استصحاب عدم محمولی، استصحاب عدم نعتی.

بررسی حجیت استصحاب عدم ازلی

بعد از اینکه تعریف استصحاب عدم ازلی و تفاوت آن با دو استصحاب دیگر روشن شد باید بحث کنیم که آیا این استصحاب جاری است یا نه؟ و آیا ادله استصحاب شامل آن می شود یا نه؟

اقوال در مسأله

آن مقداری که ما تتبع کردیم در کلمات قدماء اصولیون موردی را پیدا نکردیم که استصحاب عدم ازلی را جاری کرده باشند. به نظر ما این استصحاب به ذهن قدماء از اصولین خطور نکرده است. حالا این استصحاب از کی محل بحث واقع شده است و تاریخچه اش چیست؟ اطلاع نداریم آنچه که اطلاع داریم این است که این استصحاب در کلمات مرحوم شیخ و آخوند آمده بعد از آنها مرحوم نائینی به صورت مفصل از آن بحث کرده و منکر جریان آن شده است. در مقابل نظر مرحوم نائینی بعض تلامذه ایشان قرار دارند که معتقدند که استصحاب عدم ازلی مطلقاً جاری است و همچنین مرحوم آقا ضیاء قرار دارد که معتقد به تفصیل است. وی معتقد است که در ذاتیات و عوارض الماهیه مثل زوجیت برای اربعه استصحاب عدم ازلی جاری نیست ولی در عوارض وجود مثل بیاضیت برای انسان استصحاب جاری است. مرحوم آقای حکیم هم تابع ایشان است. بر این اساس مرحوم آقای حکیم در بحث غسل مس معتقد است که در جایی که شک داریم ممسوس انسان است تا غسل مس واجب باشد یا انسان نیست تا غسل مس واجب نباشد؟ فرموده است استصحاب عدم کون المسوس انساناً جاری نیست چون انسانیت ذاتی است و استصحاب عدم ازلی در ذاتیات جاری نیست اما اگر شک کنیم که میت شهید است یا نه اینجا عدم شهادت جاری می شود. ولو اینکه عدم شهادتی که به آن یقین داریم درزمان حیات و عدم موت است و استصحاب عدم ازلی است اما چون مردن از عوارض وجود است لذا استصحاب عدم ازلی جاری می باشد.

و بالجمله، در مسأله سه قول است. یک قول منکر استصحاب عدم ازلی است که به نظر ما نظر سابقین نیز این است و مرحوم نائینی هم بر آن اصرار دارد. قول دوم مثبت مطلق استصحاب عدم ازلی است که مرحوم آقای خویی است و قوم سوم که مفصّل است که مرحوم آقا ضیاء و مرحوم آقای حکیم است.

البته به مرحوم آخوند نسبت داده شده است که ایشان استصحاب عدم ازلی را جاری می داند ولی برای ما این مطلب ثابت نیست. درست است که ایشان استصحاب عدم قرشیت را در بحث عام و خاص جاری کرده است اما اینکه ایشان این استصحاب را عدم ازلی می داند ثابت نیست و در هیچ جا پیدا نکردیم که گفته است که استصحاب عدم ازلی است و جاری است. حتی شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه ایشان استصحاب عدم ازلی را قبول ندارد. یکی از شواهد در تعاقب حادثین بود. ایشان در مقدمه تعاقب حادثین گفتند: اگر اتصاف به تقدم یا تأخر موضوع اثر باشد استصحاب جاری نیست. مرحوم آقای خویی در مقام اشکال به ایشان فرمودند که استصحاب عدم اتصاف به تقدم و تأخر به نحو عدم ازلی جاری است و شما این استصحاب را قبول دارید. ولی ما گفتیم این از جمله شواهدی است که مرحوم آخوند استصحاب عدم ازلی را قبول ندارد و اتفاقاً ایشان بر طبق مبنای خودشان مشی کرده اند و استصحاب عدم ازلی را جاری نکرده اند. اما در باره استصحاب عدم قرشیت ایشان در واقع استصحاب عدم محمولی را در آن جاری می داند و می گوید: شک دارم در تحقق اضافه که انتساب به قرشیت است که آیا این انتساب وجود پیدا کرد یا نه؟ لیس تامه را استصحاب کرده و عدم تحقق این اضافه را ثابت کرده است. بله، اگر می گفت که زمانی که مرأة نبود و قرشیت او نیز نبود بعد که محقق شده است شک دارم قرشیت آن موجود شده است یا نه؟ استصحاب می کنیم که قرشیت محقق نشده است. اینجا می گفتیم که ایشان استصحاب عدم ازلی را تطبیق کرده است. ولی ایشان گفته است وقتی زن تحقق پیدا کرد شک دارم قرشیت محقق شد یا نه؟ استصحاب می گوید که قرشیت تحقق پیدا نکرده است که استصحاب عدم محمولی است.

و کیفما کان از کلام مرحوم آخوند استفاده نمی شود که ایشان استصحاب عدم ازلی را جاری می داند.

ادله قائلین به جریان استصحاب عدم ازلی

کسانی که معتقدند استصحاب عدم ازلی جاری است دلیشان این است که ارکان استصحاب نسبت به آن تمام است. نسبت به قرشیت زن یقین به عدم داریم بعد هم شک داریم قرشیت زن محقق شده است یا نه؟ لا تنقض الیقین بالشک می گوید که محقق نشده است.

ادله منکرین مطلق استصحاب عدم ازلی

مرحوم نائینی منکر مطلق بوده و معتقد است که استصحاب عدم ازلی مجال ندارد. ایشان برای اثبات مدعای خود چند امر را به عنوان مقدمه ذکر کرده است. در یکی از مقدمات فرموده است: همیشه اعراض و خصوصیات شئ در مقام لحاظ بر مقارنات شئ مقدم هستند، حاکم که موضوع حکم را لحاظ می کند ابتداء به خصوصیات آن موضوع می پردازد و سپس مقارنات را لحاظ می کند. مثلاً وقتی که می خواهد عالم را که لحاظ کند اول به خصوصیات آن می پردازد که آیا این عالم باید عادل باشد یا نه؟ آیا باید متقی باشد یا نه؟ حال اگر وجود این خصوصیات در حکم دخیل باشد وجود آن را به نحو نعت در موضوع اخذ می کند مثل عالمِ عادل. و اگر عدمش مؤثر باشد عدمش را اخذ می کند مثل عالمِ غیر فاسق. بعد از اینکه خصوصیات را لحاظ کرد مقارنات را به نحو واوی لحاظ می کند. مثلاً می گوید اکرم العالم اذا جاء مع زید.

پس لاحظ ابتدا خصوصیات را لحاظ می کند وجوداً یا عدماً و سپس مقارنات را به نحو واوی لحاظ می کند.

اساس کلام مرحوم نائینی این مطلب است که لحاظ عوارض و خصوصیات شئ بر مقارنات مقدم است و لحاظ آنها تارة به نحو وجود است و تارة اخری به نحو عدم است. ایشان این مقدمه را نسبت به عدم ازلی تطبیق کرده و می گوید:

در استصحاب عدم ازلی شک ما در عوارض و خصوصیات است. در مورد زنی که شک داریم قرشیه است یا نه؟ واقعیت مسأله اینگونه است که حاکم ابتداء مرأه را در نظر گرفته است و سپس قرشیت آن را مورد نظر قرار داده و آن را به نحو عدم نعتی اخذ کرده است. (مرأةِ غیر قرشیة). وقتی اینگونه شد استصحاب عدم ازلی مجال ندارد؛ چون شما که می خواهید عدم قرشیت را استصحاب کنید آیا می خواهید استصحاب کنید که این مرأة غیر قرشیه بود به نحو عدم نعتی؟ این استصحاب حالت سابقه ندارد؛ چون هیچ زمانی نیست که مرأة باشد و قرشیت آن نباشد. آنچه که حالت سابقه دارد عدم قرشیت به نحو محمولی است و این استصحاب هم با توجه به مقدمه ای که بیان شد اثر شرعی ندارد و اگر بخواهید با آن ثابت کنید که این زن قرشیة نیست به نحو عدم نعتی، اصل مثبت است.

به تعبیر دیگر: ایشان مدعی است همانطور که وجود اعراض و خصوصیات به نحو نعتی اخذ می شوند، عدم اعراض و خصوصیات هم به نحو نعتی اخذ می شوند. لذا نتیجه گرفته است که موصوف ما همیشه متصف به عدم وصف است همانطور که در ناحیه وجود هم موصوف متصف است به وجود وصف، و چون عدم به نحو نعتی حالت سابقه ندارد و ما هیچوقت یقین نداریم به مرأة متصف به غیر قرشیت لذا استصحاب عدم ازلی جاری نیست. بله به نحو عدم محمولی به عدم القرشیت یقین داریم ولی عدم القرشیه ثابت نمی کند اتصاف مرأه به غیر قرشیت را الا بالتعویل علی الاصل المثبت.[1]

ادله مثبتن مطلق استصحاب عدم ازلی

کسانی که استصحاب عدم ازلی را قبول دارند از فرمایش مرحوم نائینی جواب داده اند که بین وجود نعت و عدم نعت تفاوت وجود دارد. در ناحیه وجود نعت حرف مرحوم نائینی درست است؛ چون وجود عرض و معروض بدون تقید به یکدیگر محال است به این دلیل که عرض نیازمند معروض و از حالات آن است پس عرضاً تکویناً و تشریعاً نعت معروض است و حاکم اگر بخواهد عدالت را اخذ کند باید بگوید عالمِ عادل. اما این بیان در ناحیه عدم نمی آید و عدم عرض نیاز به موضوع ندارد. ما در ناحیه عدم دلیل نداریم که حتماً باید به نحو نعتی اخذ شود، بلکه ظاهر خطابات این است که به نحو عدم محمولی اخذ شده است اگر مولا فرمود: المرأه تری الدم الی الخمسین و در روایت دیگر فرموده است القرشیة تری الدم الی الستین. با جمع بین ایندو دلیل موضوع اینگونه می شود مرأه باشد و لم تکن قرشیةً.

پس اینکه مرحوم نائینی ادعا دارد که در ناحیه عدم هم اتصاف به عدم معیار است درست نیست. در ناحیه وجود برهان به اتصاف وجود دارد ولی در ناحیه عدم برهان بر عدم وجود ندارد.

ادله مفصیلین در جریان استصحاب عدم ازلی

مرحوم آقا ضیاء که معتقد به تفصیل است فرموده است: در ذاتیات و عوارض ماهیت یقین به عدم نداریم، انسانیت ذاتی انسان است، زوجیت ذاتی اربعه است، شما هیچ زمان یقین ندارید که اربعه باشد و متصف به زوجیت نباشد. شما هیچ زمانی یقین ندارید که این ذات یک زمانی انسان نبود. دلیل مطلب این است که انسانیت ذاتی آن شئ است، شاید از اول آن شئ انسان بوده است. اما در عوارض وجود یقین به عدم محقق است، زمانی که موصوف وجود پیدا کرد نمی دانیم این عارض را دارد یا نه؟ استصحاب عدم ازلی جاری است. زمانی که موت نبود و حیات بود عرض وجودی شهادت را هم نداشت بعد شک داریم عند الوجود، این عرض هم موجود شد یا نه استصحاب عدم جاری است.

مناقشه استاد:

از این تفصیل جواب داده اند که درست است که لوازم ماهیت قابل انفکاک از ماهیت نیست ولی از وجود ماهیت قابل انفکاک است بحث ما در وجود ماهیت است. آن وقتی که ممسوس وجود پیدا کرد نمی دانیم انسانیت وجود پیدا کرد یا نه؟ ما استصحاب را به عدم وجود وصف می بریم، عدم وجود وصف ولو در ذاتیات حالت سابقه دارد. انسانیت این ممسوس ذاتی است، این که الان انسان است وقتی وجود پیدا کرد انسانیت آن وجود پیدا کرد اما وقتی که نبود انسانیت آن هم نبود و همان را استصحاب می کنیم.

پس فرقی بین عوارض وجود و عوارض ماهیت ندارد چون در هر دو مستصحب عدم وجود وصف است و عدم وجود آن وصف در هر دوحالت سابقه دارد.

پس نسبت به ارکان استصحاب ، استصحاب عدم ازلی ارکان استصحاب را دارا می باشد فقط به نظر ما این استصحاب عرفی نیست. در جلسه آینده این مطلب را توضیح خواهیم داد.

 


[1] . فوائد الاصول ؛ ج‌2 ؛ ص530.