درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

94/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب/تنبیهات /تنبیه یازدهم: تأخر حادث/ تعاقب حالتین/ بررسی فرع فقهی حدوث کریت و ملاقات

 

دیدگاه مرحوم آقای خویی

بحث در فرمایش مرحوم آقای خویی بود که فرموده بود: مقام ما که شک داریم در تقدم و تأخر ملاقات و کریت داخل در کبرای حادثین متعاقبین نیست و داخل در کبرای دیگری است. آن کبری این است:

اگر موضوع یا متعلق حکمی از دو جزء مرکب باشد که یک جزء آن در اول محقق شده و سپس جزء آخر محقق گردیده است و شک داشته باشیم آیا در زمان حدوث جزء دوم جزء اول باقی بود تا حکم مترتب بشود یا اینکه در زمان حدوث جزء دوم جزء اول مرتفع شده است تا اینکه در زمان جزء دوم موضوع کامل نشده و اثر مترتب نشود. در اینجا باید بقاء جزء اول را تا زمان حدوث جزء ثانی استصحاب کنیم و ترتب اثر را نتیجه بگیریم. آقای خویی فرموده است محل کلام ما داخل در این کبری است. وی فرموده است: این کبرای در فقه صغریات زیادی دارد، هم در جایی که هر دو جزء زمانی هستند و هم در جایی که یکی زمانی و دیگری زمان است. در جلسه گذشته به زمانی مثال زدیم، حالا مثال را عوض می کنیم تا بفهمید مصادیق این کبری زیاد است. شخصی زوجه اش را طلاق خلع داده و زوجه نیز مهرش را بذل کرده است سپس زوجه از بذلش رجوع کرده است. حال ما شک داریم زمانی که او از بذل خود رجوع کرد آیا عده باقی بود تا رجوعش اثر داشته باشد یا عده منقضی شده بود تا رجوع اثر نداشته باشد؟. در اینجا حکم ما عود مهر به زن است، موضوع آن مرکب است از بقاء عده و تحقق رجوع. عده که جزء اول است در ابتداء محقق شده است، بعد از آن جزء دوم که رجوع است محقق شده است، شک داریم آیا زمان تحقق رجوع زوجه جزء اول باقی بود یا اینکه زمان تحقق جزء دوم جزء اول مرتفع شده بود؟

در جایی که یکی زمان و دیگری زمانی باشد مثالش این است: شخصی حیوانی را خریده است، او سه روز حق فسخ دارد. حکم ما انحلال این معامله است، موضوع انحلال از دو چیز مرکب است یکیش اینکه فسخ تحقق پیدا کند و دیگری اینکه زمان خیار باقی باشد. می گوییم: خیار قبلاً حادث شده است، شک داریم جزء دوم که فسخ است در زمان وجود خیار حادث شده است یا بعد از ارتفاع آن حادث شده است؟

آقای خویی فرموده است که مانحن فیه داخل در این کبری است؛ چون بحث ما در نجاست آب است و نجاست آن دو جزء دارد، یکیش اینکه آب قلیل باشد و دیگری اینکه ملاقات محقق باشد. قلیل بودن آب قطعاً محقق شده است و ملاقات که جزء دوم است بعداً محقق شده است، شک داریم زمان تحقق ملاقات آیا جزء اول باقی بود یا از بین رفته بود؟

ایشان در بیان حکم این کبری می فرماید: حکم این کبری این است که استصحاب بقاء جزء اول تا زمان تحقق جزء دوم جاری است. استصحاب می کنیم بقاء عده را تا زمان فسخ، یا استصحاب می کنیم عدم کریت را تا زمان ملاقات و نتیجه می گیریم فسخ نافذ و آب نجس است. این استصحاب معارض ندارد، معارضش تنها می تواند استصحاب عدم تحقق جزء دوم در زمان جزء اول باشد، یعنی استصحاب عدم تحقق فسخ در زمان وجود عده، یا استصحاب عدم تحقق ملاقات در زمان قلت باشد. ولی ایشان گفته است این استصحاب به دو بیان جاری نیست، یک بیان نقضی و بیان دیگر حلی

بیان نقضی:

اگر استصحاب عدم تحقق جزء ثانی در زمان جزء اول جاری باشد لازم می آید باب استصحاب در موضوعات مرکبه بسته شود؛ چون در موضوعات مرکبه همیشه در تقارن آن دو جزء شک داریم،[1] فلذا اگر بنا باشد استصحاب عدم جزء دوم در زمان اول معارض استصحاب بقاء جزء اول در زمان جزء دوم بشود دیگر باب استصحاب در موضوعات مرکبه بسته می شود و باید در موضوعات مرکبه استصحاب جاری نشود در حالی که نصّ صحیح شرعی داریم که حضرت در موضوعات مرکبه استصحاب را جاری کرده است و آن صحیحه زراره است. در این روایت متعلق وجوب مرکب از دو جزء است و وجوب آمده است بر روی نماز و طهارت، زراره یقین داشت که یک جزئش که طهارت است محقق شده است، شک داشت که این طهارت در حال نماز هم محقق است یا نه؟ در اینجا جزء اول در ابتداء محقق شده و جزء دوم بعد از آن محقق شده است، زراره شک دارد در بقاء جزء اول در زمان تحقق جزء دوم. درست است که او علم به ارتفاع جزء اول ندارد؛ چون شاید وضوئش باقی باشد ولی عدم علم به ارتفاع اثری ندارد، اگر بنا به تعارض استصحابها باشد در صورت عدم علم به ارتفاع هم تعارض است، استصحاب بقاء وضو تا زمان صلات با استصحاب عدم صلات در حال وضو معارض است. در حالی که امام علیه السلام در صحیحه زراره استصحاب را در متعلق مرکب در ناحیه وجود جزء اول جاری کرده است ولی در ناحیه عدم جزء ثانی تطبیق نکرده است. اینکه امام علیه السلام استصحاب را در ناحیه وجود جاری کرده است، معلوم می شود که در موضوعات مرکبه و در متعلقات مرکبه استصحاب جاری است و معارض ندارد.

خلاصه بیان نقضی این است که اگر استصحابِ عدم جزء دوم در زمان جزء اول مجال داشته باشد و بتواند با استصحاب بقاء جزء اول در زمان حدوث جزء ثانی معارضه کند لازمه اش این است که در موضوعات مرکبه و متعلقات مرکبه مطلقا استصحاب جاری نباشد در حالی که به حکم صحیحه زراره در یک قسم استصحاب جاری است.

پاسخ اول شهید صدر از بیان نقضی

از این بیان سید محمد باقر در صدر کلامش جواب داده است. وی می گوید مورد روایت از مانحن فیه اجنبی است، در مورد روایت یک جزء طهارت است و دیگری نماز که متضاد هم نیستند، در حالی که در محل بحث ما دو حالت متضاد ایجاد شده است، در محل بحث ما یک جزء کریت است که اثر جزء دیگر را (ملاقات) خنثی کرده و از تأثیر آن جلوگیری می کند. اما در روایت اینگونه نیست بله، اگر در روایت حدث را با نماز فرض می کرد مثل مانحن فیه می شد اما در روایت طهارت با نماز ملاحظه شده است و این به مانحن فیه ربطی ندارد و می توان طهارت را استصحاب کرد و فراغ ذمه را ثابت کرد، اما در مانحن فیه هر دو استصحاب جاری می شود و با همدیگر تعارض می کند.

مناقشه استاد

ولی این پاسخ درست نیست، آقای خویی هم قبول دارد که مورد روایت با محل بحث فرق می کند، محل بحث ما این است که جزء اول قطعاً مرتفع شده است و با مورد روایت فرق می کند ولی ادعایش این است که ملاک جریان استصحاب عدم جزء دوم در حال جزء اول در مورد روایت هم موجود است، خودش متوجه است که مورد روایت با محل کلام فرق دارد لکن مناط استصحاب عدم جزء ثانی در حال جزء اول در مورد هم روایت هم ثابت است، و اگر بنا باشد این استصحاب معارض، مجال داشته باشد در مورد روایت هم مجال دارد و فرقی نمی کند.

خلاصه اینکه مطلب اول شهید صدر در پاسخ به بیان آقای خویی صحیح نیست.

پاسخ دوم شهید صدر از بیان نقضی

اما در ادامه کلامش حرف خوبی می زند، می گوید ممکن است ما بگوییم در محل کلام استصحاب بقاء جزء اول تا زمان حدوث جزء ثانی با استصحاب عدم جزء دوم در زمان وجود جزء اول تعارض می کند اما در عین حال نقض ایشان را قبول نکنیم و قائل شویم در موضوعات مرکبه نیز استصحاب جاری است. به این بیان که ما تفصیل بدهیم بین معلوم التاریخ و مجهول التاریخ و معتقد بشویم در معلوم التاریخ استصحاب جاری نیست، طبق این تفصیل نقض آقای خویی وارد نمی شود. توضیح اینکه:

آقای خویی فرمود اگر بناء باشد استصحاب عدم جزء دوم در زمان جزء اول مجال داشته باشد در همه موارد با استصحاب وجود معارضه می کند هم در مجهولی التاریخ و هم در احدهما معلوم التاریخ در نتیجه باب استصحاب در موضوعات مرکبه مسدود می شود که مخالف صحیحه زراره است. در جواب ایشان می گوییم: این معارضه طبق مبنای خود ایشان که معتقد است استصحاب حتی در معلوم التاریخ نیز جاری می شود برقرار است، اما اگر معتقد شویم که در معلوم التاریخ استصحاب جاری نیست -کما هو قول المشهور- در اینصورت معارضه نیست و استصحاب وجودی بلا معارض جاری می شود.

پس اگر بگوییم در معلوم التاریخ استصحاب جاری می شود نقض ایشان درست است، اما اگر بگوییم در معلوم التاریخ استصحاب جاری نیست و در مجهول التاریخ جاری است باب موضوعات مرکبه بسته نمی شود. می گوییم استصحاب عدم جزء ثانی در زمان جزء اول با استصحاب جزء اول معارض است در جایی که جزء ثانی مجهول التاریخ باشد. اما اگر جزء ثانی معلوم التاریخ باشد، دیگر استصحاب عدمی جاری نیست و استصحاب وجودی بلامعارض جاری می شود و می گوییم صحیحه زراره از این قسم است و جزء دوم معلوم التاریخ است چون می داند که کی نماز خوانده است فلذا استصحاب اول بلامعارض جاری است.

خلاصه اینکه نقض آقای خویی بر مبنای خودش مبنی بر جریان استصحاب در معلوم التاریخ وارد است. و بر مبنای عدم جریان استصحاب در معلوم التاریخ که مشهور می گویند نقض وارد نیست.

بعبارة اخری[2] : ما فرمایش سید محمد باقر را در حقیقت عوض می کنیم و می گوییم: آقای خویی می گوید استصحاب عدم اگر مجال داشته باشد همیشه با استصحاب وجود معارض است و در نتیجه باب جریان استصحاب در موضوعات مرکبه بسته می شود. در جواب ایشان میگوییم: بسته شدن باب استصحاب در موضوعات مرکبه مقتضای قاعده اولیه است و ما هم قبول داریم که در معلوم التاریخ مقتضای قاعده این است که استصحاب جاری شود، ولی چون نص صحیح رسیده است که در آن در جزء دوم استصحاب جاری نشده است ما به قرینه آن روایت از قاعده دست بر می داریم و می گوییم: استصحاب عدم جزء ثانی در زمان جزء اول با اینکه ارکانش تمام است ولی در جایی که جزء دوم معلوم التاریخ باشد جاری نیست و صاحب مسأله استصحاب وجود را بر استصحاب عدم ترجیح داده است. فلا یلزم من جریان اصالة عدم الجزء الثانی سدّ باب الاستصحاب فی الموضوعات المرکبة.

هذا ما یتعلق بالنقض. پس سه حرف درباره نقض گفته شد. ما معتقدیم حرف سوم فنی تر است. و بر اساس آن به مرحوم آقای خویی می گوییم چرا شما به برکت صحیحه زراره از مبنای خود مبنی بر جریان استصحاب در معلوم التاریخ دست بر نمی دارید تا اشکال نقضی هم از بین برود؟ به برکت نص از مبنای خودتان دست بر دارید تا اشکال نقضی هم وارد نشود.

توضیح درباره نص: زراره وضو گرفته است تا نماز را بخواند. در هنگام خواندن نماز شک دارد وضویش باقی است یا باقی نیست؟ استصحاب استقبالی وجودی می گوید: وضویی که قبلاً ساختی تا زمان نمازی که می خواهی بخوانی باقی است، استصحاب استقبالی عدمی می گوید این نمازی که می خواهی بخوانی در حال وجود وضو نیست. ولی حضرت استصحاب عدمی را جاری نکرده است.

 


[1] تنها تفاوت محل بحث ما با موضوعات مرکبه در این است که در محل بحث ما علم به ارتفاع جزء اول داریم ولی در سائر موضوعات مرکبه علم به ارتفاع نداریم.
[2] این عبارت در واقع، پاسخ سومی از بیان نقضی مرحوم آقای خویی است.