درس خارج اصول استاد مهدی گنجی

94/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب/تنبیهات / تنبیه یازدهم: تأخر حادث/ تعاقب حالتین/ بررسی فرع فقهی حدوث کریت و ملاقات

 

بررسی دیدگاه مرحوم نائینی

بررسی نکته اول:

بحث به جهت ثالثه ای که در کلام مرحوم نائینی بود منتهی شد. ایشان در فرع مورد بحث، فرموده است استصحاب عدم ملاقات جاری نیست. ایشان مدعی است که در این فرع که آبی قلیل بوده و سپس بر او دو حالت پیش آمده است یکی ملاقات و دیگری کریة، فرموده است: اینجا از صغریات بحث تعاقب حالتین که یکی مجهول التاریخ و دیگری معلوم التاریخ است که بعضی در این مسأله قائل به تعارض اصول بودند مطلقا و بعضی هم تفصیل می دادند بین مجهول التاریخ و معلوم التاریخ نمی باشد. وی فرموده است: محل بحث ما از صغریات آن بحث معروف نیست. آن بحث معروف در جایی است که عدم احد الحادثین در ظرف وجود حادث آخر اثر داشته باشد.در اینصورت است که بحث می کنند و می گویند استصحاب عدم حادث در ظرف وجود حادث دیگر با استصحاب عدم حادث آخر در ظرف وجود این حادث تعارض و تساقط می کنند یا اینکه به خاطر قصور مقتضی جاری نمی شوند.

اما در محل کلام چنین نیست. درست است که عدم یک حادث در ظرف وجود حادث آخر اثر دارد، عدم کریة در زمان ملاقات اثر دارد یا به تعبیر دیگر عدم سبق کریة در زمان ملاقات اثر دارد که اثر آن نجاست است. هم از حدیث کرّ این مطلب استفاده می شود الماء اذا بلغ قدر کرّ لم ینجّسه شئ مفهومش این است که اگر کر نبود و ملاقات کرد ینجسه الشئ. و هم از روایات دیگر این مطلب استفاده می شود حضرت می فرماید: اگر کلب از آب بخورد لا تشرب منه الا ان تکون حوضاً کبیراً. از روایاتی که در موارد خاصه رسیده است کشف می کنیم که الماء اذا کان قلیلاً و لا قی النجاسة ینجس. پس استصحاب عدم کریت در زمان ملاقات اثر دارد، اما استصحاب یعنی عدم ملاقات در زمان کریة اثر ندارد. اثری که عدم الملاقات در زمان کریة می تواند داشته باشد لم ینجسه است و آن هم وقتی است که اول کر باشد و بعد ملاقات صورت گیرد. و استصحاب عدم ملاقات در زمان کریة تأخر ملاقات از کریة را ثابت نمی کند.

پس بحث معروف در جایی است که عدم هر حادث در ظرف حادث دیگر اثر داشته باشد، در حالی که در اینجا عدم ملاقات در ظرف کریة اثر ندارد. لذا مرحوم نائینی استصحاب عدم کریة را جاری کرده و فرموده است چه در مجهولی التاریخ و چه در جایی که کریة مجهول التاریخ است آب نجس است.

ظاهرا تعلیقه مرحوم نائینی در عروه غلط چاپی دارد آنجا که سید فرموده است اگر کریة مجهول شد آب پاک است ایشان تعلیقه زده است وقتی که کریة مجهول التاریخ باشد آب مطلقاً نجس است چه ملاقات معلوم التاریخ باشد و چه مجهول التاریخ باشد. لکن در عبارت مجهولی التاریخ آمده است که غلط است. چرا که مطلقاً با مجهولی التاریخ معنا ندارد و باید مجهول التاریخ باشد.

به هر حال، ایشان این بحث را از صغریات بحث معروف در تعاقب حالتین ندانسته است.

حال بحثی که مطرح شده است این است که چرا اصل عدم ملاقات اثر نداشته باشد؟

اشکال آقا ضیاء

آقا ضیاء در تعلیقه فوائد و آقای خویی در مصباح الاصول فرموده اند استصحاب عدم ملاقات در ظرف کریة اثر دارد و جاری است و اینکه مرحوم نائینی می گوید از صغریات کبرای معروف نیست درست نیست و از صغریات آن است. مرحوم آقا ضیاء می فرماید: دلیل ما بر تنجس ماء قلیل به ملاقات مفهوم روایت الماء اذا بلغ قدر کر لم ینجسه شئ است. مفهوم این چیست؟ مفهوم آن این است که آب وقتی که کرّ نباشد یعنی لم یبلغ قدر کر باشد و ملاقات نیز باشد نجس می شود؛ چون مفهوم این است که اذا لم یکن کراً ینجسه الملاقات. از این روایت به دست می آوریم که موضوع نجاست مرکب است از لم یکن کراً، و ملاقات. نه اینکه موضوع نجاست عبارت باشد از عدم ملاقات در زمان کریة. پس طبق نظر آقا ضیاء موضوع تنجس عبارت است از ملاقات در زمان عدم کریة، در حالی که مرحوم نائینی موضوع تنجس را عدم ملاقات در زمان کریة دانسته است. بر این اساس ایشان می گوید برای نفی تنجس آب احراز کریة لازم نیست بر خلاف مرحوم نائینی که می گفت اول باید کریة ثابت شود تا بگوییم نجاست نیست. اما ایشان می گوید برای نجاست لازم است که ملاقات باشد و عدم کریة باشد. حال در محل بحث فرموده است: عدم کریة محرز است شک داریم در زمان عدم کریة ملاقات محقق شده یا نه؟ استصحاب می گوید ملاقات محقق نشده است و موضوع نجاست را نفی می کند.

خلاصه مرحوم نائینی می گوید: استصحاب عدم ملاقات در زمان کریة اثر ندارد چون باید کریة سابق باشد و بعد ملاقات صورت گیرد. ایشان جواب می دهد که استصحاب عدم ملاقات در زمان عدم کریة اثر دارد چون جزء اول عدم کریة است که الان وجود دارد و عدم ملاقات را در زمان عدم کریة استصحاب می کنی و موضوع نجاست را نفی می کنی و با نفی موضوع نجاست نجاست را نفی می کنی.[1]

اشکال مرحوم آقای خویی

در مصباح الاصول هم شبیه همین را فرموده است: فرموده است اینکه شما می گویید ملاقات با نجس اثر ندارد در جایی است که ما بخواهیم اثر ملاقات را بار کنیم و بر این اساس حرف شما درست است یعنی اگر بخواهییم ثابت کنیم که هذه الملاقات لم ینجس الماء باید ثابت کنیم اول کریة است بعد ملاقات. ولی غرض ما اثبات عدم تنجیس ملاقات نیست، غرض ما اثبات عدم ملاقات است و برای اثبات عدم ملاقات لازم نیست اول کریة ثابت شود استصحاب عدم ملاقات در زمان عدم کریة اثر دارد و اثر آن طهارت آب است. نائینی می گفت اثر مال ملاقات بعد الکریة است ، اما ایشان می گوید ما نمی خواهیم لم ینجسه الملاقات و اعتصام را ثابت کنیم ما می خواهیم نجس نبودن آب را ثابت کنیم فلذا می گوییم نجس شدن آب متوقف بر این است که کر نباشد و ملاقات باشد. استصحاب عدم ملاقات می گوید در زمان عدم کریت ملاقات نیست فلذا موضوع نجاست آب منتفی می شود. بله اگر می خواستیم اعتصام را ثابت کنیم حق با شما است و موضوع آن ملاقات بعد الکریة است ولی ما کاری با اعتصام نداریم ما می خواهیم نجاستی را نفی کنیم که بر اثر ملاقات با غیر کر حاصل شده است. و استصحاب عدم ملاقات در ظرف عدم کریة نجاست را نفی می کند.

پس اینکه نائینی فرموده است استصحاب عدم ملاقات اثر ندارد درست نیست.[2]

پاسخ استاد از اشکال مرحوم آقا ضیاء و مرحوم آقای خویی:

به نظر ما این فرمایشات جواب مرحوم نائینی نیست و فرمایش ایشان تمام است. همانطور که در منتقی الاصول هم گفته است فرمایش نائینی در محل کلام این است که می گوید: اگر قرار است طهارتی در محل کلام باشد حتماً طهارت اعتصامیه است، در محل کلام اگر این آب بخواهد طاهر باشد باید طهارت آن طهارت اعتصامیه باشد، چون اگر طهارتش اعتصامی نباشد یعنی ملاقات بعد از کریة نباشد قطعاً نجس است؛ چون فرض این است که ملاقات با نجس قطعی است این ملاقات اگر قبل از کریة باشد قطعاً نجاست آورده است، احتمال طهارت او در صورتی به جا است که ملاقات بعد کریة باشد و این طهارت، طهارت اعتصامیه است نه طهارت ذاتی و اولیه. حرف مرحوم نائینی این است که طهارتی که در مقام محتمل است و می توانیم آن را ادعا کنیم طهارت اعتصامی است و طهارت اعتصامی موضوعش ملاقات بعد الکریة است و استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریة ثابت نمی کند که ملاقات بعد از کریة بوده و طهارت اعتصامیه دارد. پس طهارت محتمل در ما نحن فیه منطوق «الماء اذا بلغ قدر کرّ لم ینجسه الشئ» است و اثبات آن نیاز دارد به اینکه ثابت کنیم ملاقات بعد از کریة بوده است. بعباره اخری استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریة به درد ما نمی خورد چون شک ما در این نیست، آنچه که ما شک داریم این است که ملاقات بعد از کریة باشد، و آنچه که برای طهارت مفید است ملاقات بعد الکریة است و برای این مطلب آنچه که کارایی دارد منطوق «الماء اذا بلغ قدر کرّ لم ینجسه الشئ» است و استصحاب عدم ملاقات ثابت نمی کند که ملاقات بعد الکریه بوده است.

در یک کلمه می توان چنین گفت: جهت شک ما این است که لعل ملاقات بعد از کریة بوده است و اصلی نداریم که بگوید اینگونه است تا طهارت ثابت شود.بر این اساس اشکالات مرحوم آقا ضیاء و آقای خویی به مرحوم نائینی وارد نیست و فرمایش ایشان صحیح است.

البته اینکه مرحوم نائینی فرموده است معنای «الماء اذا بلغ قدر کرّ لم ینجسه الشئ» این است که اول کریة محقق بشود بعداً ملاقات صورت گیرد درست نیست. ولی تمامیت کلامشان به این ثبوت این ادعا متوقف نیست. اینکه مرحوم نائینی فرموده است لم ینجسه هنگامی است که اول کریة باشد بعد ملاقات صحیح نیست و اگر ملاقات و کریت همزمان نیز باشند کافی است و لازم نیست کریة تقدم زمانی داشته باشد.

اینکه ایشان فرموده است اول باید کریة باشد بعد ملاقات یا دلیلش ظاهر خطاب «الماء اذا بلغ قدر کرّ لم ینجسه الشئ» است. که می گوییم از روایت این مطلب استفاده نمی شود. یا اینکه دلیلش عقل است که چون ماء الکرّ موضوع است و لم ینجس محمول است و موضوع باید قبل از حکم باشد لذا باید کریّت قبل از ملاقات باشد. جوابش این است که موضوع لازم نیست قبلیت زمانی داشته باشد قبلیت موضوع رتبی است و تقدم زمانی لازم نیست.

اما بطلان این مطلب مضر به ادعای ایشان نیست ما چه بگوییم اول باید کر باشد یا بگوییم هم زمان بودن ملاقات با کریة کافی است در هر حال حرف نائینی درست است ولی عبارت عوض می شود مرحوم نائینی می گوید استصحاب عدم ملاقات الی زمان الکریه ثابت نمی کند که ملاقات بعد الکریه بوده است ما می گوییم ثابت نمی کند که ملاقات مقارن کریه یا بعد از آن بوده است. استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریة ثابت نمی کند که ملاقات در زمان کریة یا بعد از کریة بوده است.

پس فرمایش نائینی متین است و این اشکالات به ایشان وارد نیست.

منتها در مقام بیان آخری است از آقای خویی در مصباح الفقاهه که در جلسه آینده متعرض آن می شویم.

 


[1] أقول: مفهوم «إذا بلغ»- الّذي هو المدرك لتنجّس القليل- اعتبار ورود الملاقاة على ما لا يكون كرّا في التنجيس المستتبع لسبق عدم الكرّيّة للملاقاة، بملاحظة موضوعيّة عدم الكرّيّة للملاقاة في التنجيس أيضا، فالمعنى «إذا لم يكن فينجّسه الشي‌ء بالملاقاة مع عدم الكرّيّة» لا أنّ المفهوم «إذا لم يكن كرّا فينجّسه بعدم الملاقاة في ظرف الكرّيّة» و حينئذ فلا شبهة في أنّ استصحاب عدم الملاقاة إلى زمان الكرّيّة و إن لم يثبت الملاقاة في ظرف الكرّيّة، إلّا أنّه ينفي موضوع النجاسة:من الملاقاة في ظرف عدم الكرّيّة. و أمّا ما ذكره المقرّر إنّما يصحّ لو كان التنجيس مترتّبا على عدم الملاقاة في ظرف الكرّيّة لا مترتّبا على الملاقاة في ظرف عدم الكرّيّة. و لقد عرفت: أنّ مقتضى المفهوم هو الثاني لا الأوّل.و عمدة النكتة في ذلك: هو أنّ من شأن أخذ المفهوم في القضيّة الشرطيّة تجريد الجزاء عن حيث إضافته إلى الشرط و الأخذ بنقيضه في طرف المفهوم، و لازمه حفظ نقيض الجزاء بجميع شئونه في طرف المفهوم، و حينئذ فمن المعلوم: أنّ نقيض الجزاء «ينجّسه» و من البديهي: أنّ تجريد هذا الجزاء عن إضافته إلى الشرط في المنطوق يقتضي أيضا تجريد الملاقاة المأخوذ في هذا الجزاء، لأنّه من شئونه، و لازمه حينئذ كون المفهوم ما ذكر، لا ما توهّم، فتدبّر فيما قلت و قال بعين الإنصاف! فوائد الاصول، ج‌4، ص: 529.
[2] . لا يكون الأصل المذكور مثبتاً، لأن عدم‌ الانفعال و إن كان متوقفاً على كون الكرية سابقة على الملاقاة، إلّا أنّ الطهارة أعم منه، فان موضوع عدم الانفعال أمران: الكرية و الملاقاة، لأنّه في صورة عدم الملاقاة لا يكون هناك مقتضٍ للانفعال حتى تكون الكرية مانعة عنه، فلا يصدق عدم الانفعال إلّا مع الملاقاة و الكرية، بخلاف الطهارة فانّها غير متوقفة على الكرية و لا على الملاقاة، لامكان أن يكون ماءً قليلًا و طاهراً مع عدم الملاقاة. فاذن لا مانع من جريان استصحاب عدم الملاقاة إلى حين الكرية فيحكم بالطهارة، فلا حاجة إلى إثبات عنوان عدم الانفعال حتى يقال إنّه متوقف على كون الكرية سابقة على الملاقاة، و إثباته باستصحاب عدم الملاقاة إلى حين الكرية متوقف على القول بالأصل المثبت. مصباح الأصول ( طبع موسسة إحياء آثار السيد الخوئي )، ج‌2، ص: 239.