98/01/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: انتهای وقت ظهرین، مناقشه بر صاحب حدائق /اوقات الصلاه /صلاه
خلاصه مباحث گذشته:
استاد در جلسه ی گذشته فرمودند با استفاده از روایت معلوم می شود که قطعا انتهای وقت ظهرین غروب می باشد لکن صاحب حدائق قائل به تفصیل بین مختار و ذوی الأعذار شده اند که به بیان أدله آن ها پرداختند. در این جلسه به ادامه بیان روایات مورد استدلال ایشان پرداخته می شود.
بحث در روایاتی بود که صاحب حدائق به آن ها تمسک کرده بود برای قول به تفصیل؛ برخی از روایات را بیان کردیم و چهارمین حدیثی که بدان رسیدیم صحیحه عبدالله بن سنان است:
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ وَ فَضَالَةَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ یَعْنِی عَبْدَ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ قَالَ :لِکُلِّ صَلَاۀ وَقْتَانِ وَ أَوَّلُ الْوَقْتَیْنِ أَفْضَلُهُمَا وَ لَا یْنبَغِی تَأْخِیرُ ذَلِكَ عَمْداً وَ لَکِنَّهُ وَقْتُ مَن شُغِلَ أَو نَسِی أَوْ سَهَا أَو نَامَ َو لَیْسَ لِأَحَدٍ أَن یَجْعَلَ آخر الوقتین وقتا إلا فی عذر من غیر علۀ»[1] .
تقریب استدلال به این روایت هم در گذشته بیان شد که روایت می گوید دو وقت داریم و از وقت اول نمی توان تجاوز کرد مگر اینکه عذری باشد.
محقق خویی در جواب می فرماید درست است که لاینبغی ظهور در حرمت دارد، لکن در این روایت قرینه بر خلاف داریم که در صدر روایت آمده است. در صدر روایت آمده است که اول الوقتین أفضلهما معلوم می شود وقت دوم هم فضیلت دارد، پس وقت دوم هم نماز خواندن اشکالی ندارد لذا لاینبغی را حمل بر سزاوار نبودن می کنیم. باز می بینیم که محقق خویی همین لاینبغی را حل می کند و کاری با ذیل روایت ندارد.
به ذهن می رسد که محقق خویی ذیل روایت را همانطور که ما معنا کردیم می داند که گفتیم ربطی به بحث ما ندارد. لاینبغی تأخیر ذلک عمدا مشکل ساز است ولی لیس لأحد مشکل ساز نیست. روایت اولی که از عبدالله بن سنان در جلسه ی گذشته بیان کردیم تقریبا مضمون همین روایت آمده بود ولی لاینبغی نداشت. فقط همان لیس لأحد را آورده بود که گفتیم یعنی کسی که می خواهد آخر وقت را عادت برای خودش قرار دهد یک نوع خلاف سنت حساب می شود و گفتیم که آخر الوقتین یعنی آخر از وقت دوم و ربطی به بحث ما ندارد. محقق خویی درذیل روایت اشکالی ندارد و می خواهد بگوید اضاعه است که انسان همیشه آخر وقت نماز بخواند. فرق این روایت با روایت دیروز این است که این روایت لاینبغی دارد، در روایت قبل محقق خویی می گفت همین که گفته است افضل یعنی وقت دوم فاضل است و مسئله را تمام کرده بود. اینجا نیز همان حرف رامی زند و از این معنا کردن، نتیجه میگیرد که لاینبغی یعنی سزاوار نیست. موید آن نیز این است که در همین کتاب ما لیس لأحد را قابل استدلال صاحب حدائق قرار نداده است. آن چیزی که محل استدلال صاحب حدائق قرار داده است لاینبغی است و لاینبغی را نیز اینطور جواب داده است.
عرض ما این است که صاحب حدائق قبول دارد که اول الوقتین افضل است. منتهی کلامش این است که برای مختار تأخیر از این افضل جایز نیست لذا اینکه محقق خویی در اینجا فرموده است صدر قرینه است، درست نیست. اول الوقتین افضل است و لکن شارع گفته است مختار نباید از وقت أفضل نماز خود را تاخیر بیندازد. پس این اشکال محقق خویی وارد نیست.
ما همان جواب جلسه ی گذشته را می گوییم که ذیل ارتباطی به کلام صاحب حدائق ندارد و لاینبغی هم ظهور در حرمت ندارد و لاأقل من الإجمال. به نظر ما لازم نیست لاینبغی را با صدر روایت تفسیر کنیم بلکه خود لاینبغی دال بر سزاوار نبودن است. و فقهاء هم که این تعبیر را در کتب خود به معنای سزاوار نبودن ذکر می کنند به تبع همین روایات است.
روایت بعدی روایت کرخی است که در باب 8 حدیث 32 ذکر کرده است:
« وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع مَتَى يَدْخُلُ وَقْتُ الظُّهْرِ قَالَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقُلْتُ مَتَى يَخْرُجُ وَقْتُهَا فَقَالَ مِنْ بَعْدِ مَا يَمْضِي مِنْ زَوَالِهَا أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ إِنَّ وَقْتَ الظُّهْرِ ضَيِّقٌ لَيْسَ كَغَيْرِهِ قُلْتُ فَمَتَى يَدْخُلُ وَقْتُ الْعَصْرِ فَقَالَ إِنَّ آخِرَ وَقْتِ الظُّهْرِ هُوَ أَوَّلُ وَقْتِ الْعَصْرِ فَقُلْتُ فَمَتَى يَخْرُجُ وَقْتُ الْعَصْرِ فَقَالَ وَقْتُ الْعَصْرِ إِلَى أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ وَ ذَلِكَ مِنْ عِلَّةٍ وَ هُوَ تَضْيِيعٌ فَقُلْتُ لَهُ لَوْ أَنَّ رَجُلًا صَلَّى الظُّهْرَ بَعْدَ مَا يَمْضِي مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ أَ كَانَ عِنْدَكَ غَيْرَ مُؤَدٍّ لَهَا فَقَالَ إِنْ كَانَ تَعَمَّدَ ذَلِكَ لِيُخَالِفَ السُّنَّةَ وَ الْوَقْتَ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ كَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَخَّرَ الْعَصْرَ إِلَى قُرْبِ أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ مُتَعَمِّداً مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ وَقَّتَ لِلصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ أَوْقَاتاً وَ حَدَّ لَهَا حُدُوداً فِي سُنَّتِهِ لِلنَّاسِ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِهِ الْمُوجَبَاتِ كَانَ مِثْلَ مَنْ رَغِبَ عَنْ فَرَائِضِ اللَّهِ»[2] .
ابراهیم کرخی توثیق خاص ندارد ولی می توان بر طبق مبنای کثرت روایت و روایت اجلاء او را معتمد دانست. لذا روایت معتبره خواهد شد. تقریب دلالت این است که حضرت وقت عصر را تا غیبوبت شمس من علۀ جایز دانستند. وقتی وقت عصر تا غروب شمس بدون علت جواز تاخیر ندارد ظهر به طریق اولی جواز تاخیر نخواهد داشت.
لکن جواب از این روایت نیز واضح است. این روایت در ادامه ذکر می کند که: فَقُلْتُ لَهُ لَوْ أَنَّ رَجُلًا صَلَّى الظُّهْرَ بَعْدَ مَا يَمْضِي مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ أَرْبَعَةُ أَقْدَامٍ أَ كَانَ عِنْدَكَ غَيْرَ مُؤَدٍّ لَهَا فَقَالَ إِنْ كَانَ تَعَمَّدَ ذَلِكَ لِيُخَالِفَ السُّنَّةَ وَ الْوَقْتَ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ. كَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَخَّرَ الْعَصْرَ إِلَى قُرْبِ أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ مُتَعَمِّداً مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ وَقَّتَ لِلصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ أَوْقَاتاً وَ حَدَّ لَهَا حُدُوداً فِي سُنَّتِهِ لِلنَّاسِ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِهِ الْمُوجَبَاتِ كَانَ مِثْلَ مَنْ رَغِبَ عَنْ فَرَائِضِ اللَّهِ»[3] .
اهل بیت تاکید فراوان داشتند که مردم اول وقت نماز را به جا آورند و برخی اوقات خیلی صریح نمی خواستند این تأکیدات را بیان کنند. از این لسان که حضرت فرض تعمد و رغبت از سنت را بیان می کنند به دست می آید که اگر کسی تأخیر انداختن نمازش به دلیل بی حالی باشد و قصد تعمد نداشته باشد عیبی ندارد. کلام اول امام موهم این مطلب است که انگار اگر کسی نماز ظهر را تأخیر بیندازد جایز نیست ولی در ادامه حضرت مراد اصلی خود را بیان کرده است که اگر کسی از روی تعمد خلاف سنت کند از او قبول نمی شود. اگر قرار بود واقعا نماز بعد از آن وقت باطل باشد امام در جواب یک «نعم» می فرمودند در حالی که اینچنین نفرموده اند. این چنین تعبیرات را گاهی علماء نیز به کار می برند که مثلا می گویند مردم باید در نماز جماعت شرکت کنید. یک نفر می پرسد که اگر شرکت نکنیم باطل است؟ در جواب چه می گوییم؟ می گوییم اگر قصد رغبت از نماز جماعت و خلاف سنت کرده باشی گناه کرده ای، معنای این کلام این است که اگر کسی با این قصد انجام ندهد هیچ اشکالی ندارد منتهی چون در مقام بیان اهمیت نماز جماعت بوده است آنگونه کلام را شروع کرد.
روایت دیگر روایت داود بن فرقد است که در باب 7 آمده است:
« وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُهُ تَعَالَى إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً قَالَ كِتَاباً ثَابِتاً وَ لَيْسَ إِنْ عَجَّلْتَ قَلِيلًا أَوْ أَخَّرْتَ قَلِيلًا بِالَّذِي يَضُرُّكَ مَا لَمْ تُضَيِّعْ تِلْكَ الْإِضَاعَةَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لِقَوْمٍ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا»[4]
محقق خویی به صاحب حدائق تعریضی می زند که شما که دقیق هستید در تعبیر از احادیث ولی اینجا تعبیر به خبر می کنید در حالی که این حدیث صحیحه است. به نظر می رسد اینطور نبوده است که همیشه دأب صاحب حدائق این بوده باشد که تعبیرات مختار خود و دقیق را به کار برده باشد مخصوصا جایی که چند حدیث را پشت سر هم ذکر می کند.
تقریب دلالت حدیث اینطور است که در حدیث امده است نماز ها وقت های ثابتی دارند ولی وَ لَيْسَ إِنْ عَجَّلْتَ قَلِيلًا أَوْ أَخَّرْتَ قَلِيلًا بِالَّذِي يَضُرُّكَ مَا لَمْ تُضَيِّعْ تِلْكَ الْإِضَاعَةَ. شریعت که مثل ریاضی نیستند دقیق جابه جایی آن ها قابل مسامحه نباشد. کمی این طرف تر یا آن طرف تر مشکلی ندارد. حضرت می فرمایند یک مقدار جا به جا کردن آن مشکل ندارد لکن تا زمانی که به حد إضاعۀ نرسد. پس اگر تاخیر عرفا کم نباشد و به حد إضاعه برسد اشکال دارد. گویا خود امام قلیل را معین کرده است، معنای اضاعه در آن زمان مشخص بوده است لذا می فرماید جایز است تاخیر قلیلا تا زمانی که به حد اضاعه نرسد.
محقق خویی در جواب فرموده است که این استدلال درست نیست زیرا روایت می گوید آن چیزی که اضاعه بین من و تو است، جایز نیست. أما اینکه آن اضاعه بین و تو چیست؟ این روایت از بیان آن ساکت است. این روایت نمی گوید به وقت دوم نرسد، عنوان وقت دوم در روایت نیامده است. این روایت فقط بیانگر این است که تاخیر باید مصداق اضاعه نباشد و این ربطی به مدعای شما ندارد. شاید مراد از اضاعه این باشد که تا آخر وقت نماز را به تاخیر نیندازید، یا شاید اضاعه به معنای این باشد که بگذارد وقت نماز خارج شود.
به نظر می رسد انصافا این جواب محقق خویی ناتمام است. نکته ی کلام صاحب حدائق روی این قید «قلیلا» است. عجلت قلیلا و أخرت قلیلا یعنی می توانی به مقدار کم تأخیر بیندازی به نحوی که به اضاعه منتهی نشود. اینکه محقق خویی می گوید که اضاعه ای که بین من و تو معهود است نرسد، درست نیست. اضاعه معنایش معلوم بوده است. نکته ی حدیث این است که به مقدار کم می توانی تاخیر بیندازی تا حدی به مقدار اضاعه که معنای آن عرفا معلوم است نرسد. بنابراین جواب محقق خویی ناتمام است.
جواب صحیح به نظر ما این است که بگوییم ظاهر روایات این است که اضاعه نماز فی الجمله حرام است. اما اینکه به جمیع مراتب اضاعه حرام باشد، دلیلی بر آن نداریم. در بحث روایات نماز عصر چنین آمده است:
« الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْعَصْرُ عَلَى ذِرَاعَيْنِ فَمَنْ تَرَكَهَا حَتَّى تَصِيرَ عَلَى سِتَّةِ أَقْدَامٍ فَذَلِكَ الْمُضَيِّعُ»[5]
این مقدار تإخیر قطعا حرام نیست و خود صاحب حدائق هم این مقدار را حرام نمی داند. ایشان تاخیر تا قامتین را جایز می داند.
یا در روایت موثقه دیگر آمده است:
« مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْمَوْتُورَ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ مَنْ ضَيَّعَ صَلَاةَ الْعَصْرِ قُلْتُ وَ مَا الْمَوْتُورُ قَالَ لَا يَكُونُ لَهُ أَهْلٌ وَ لَا مَالٌ فِي الْجَنَّةِ قُلْتُ وَ مَا تَضْيِيعُهَا قَالَ يَدَعُهَا حَتَّى تَصْفَرَّ وَ تَغِيبَ»[6] .
در این روایت می فرماید با اینکه شخص تضییع کرده است ولی در بهشت نیز هست.
بنابراین ما می گوییم گرچه درست است که اگر کسی زیاد تاخیر انداخت مضیع است، یعنی همان داخل وقت هم زیاد تاخیر بیندازد مضیع است لکن اینکه تضییع به تمام مراتب حرام باشد معلوم نیست. اصلا همینکه حضرت در روایت مذکور سراغ آیه قرآن می رود و تصریح نمی کند که این اضاعه حرام است، منبه همین مطلب است که هر اضاعه ای به هر مرتبه ای حرام نیست.
روایت دیگر که ایشان بدان استدلال کرده است:
« مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْمَوْتُورَ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ مَنْ ضَيَّعَ صَلَاةَ الْعَصْرِ قُلْتُ وَ مَا الْمَوْتُورُ قَالَ لَا يَكُونُ لَهُ أَهْلٌ وَ لَا مَالٌ فِي الْجَنَّةِ قُلْتُ وَ مَا تَضْيِيعُهَا قَالَ يَدَعُهَا حَتَّى تَصْفَرَّ وَ تَغِيبَ»[7] .
روایت موثقه است. می فرماید کسی که نماز عصر را تضییع کند در بهشت بی مال و أهل است. سوال می کند که تضییع آن به چیست؟ حضرت می فرماید به این است که کسی نماز را بگذارد آخر وقت نماز بخواند. صاحب حدائق فرموده است حتی تصفرۀ أو تغیب، صاحب وسائل حتی تصفر و تغیب نقل کرده است.
محقق خویی هم فرموده است که أو در این روایت معنا ندارد. تردید بین تصفر و تغیب معنا ندارد زیرا همیشه قبل از غیبوبۀ تصفر می باشد. سپس دلیل می گیرد که پس همین نقل «واو» درست است. ایشان می گوید مضیع نماز عصر کسی است که نماز عصر را تأخیر بیندازد تا وقتی که زردی پیدا شود و خورشید در شرف غیبوبت قرار گیرد یعنی طبق نقل «واو» تغیب می شود تأکید همان تصفر؛ این معنا به نظر ما اشکالی ندارد و عرفی است ولی اگر أو هم باشد غیر عرفی نیست. چه اشکال دارد که بگوید نماز را آنقدر تأخیر می اندازید که زرد می شود یا می خواهد غایب شود[8] .
استدلال صاحب حدائق به این روایت اینگونه است که کسی که آخر وقت نماز را بخواند مضیع نامیده شده است و به او گفته اند که در بهشت مال و اطرافیان ندارید. محقق خویی هم به درستی جواب داده است که مهم نیست که مال و اطرافیان نداشته باشیم، همین که در بهشت هستیم معلوم می شود این ها کمالات است و حرام نیست.
لذا از این روایت خلاف صاحب حدائق استفاده می شود.