درس خارج فقه استاد مهدی گنجی

95/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: أحکام أموات/غسل میّت /موارد استثناء از وجوب غسل (شهید)

خلاصه مباحث گذشته:

 

بحث در ملاک سقوط غسل از مَن قتل فی سبیل الله بود، آیا ملاک قتل فی المعرکه است، که مرحوم صاحب جواهر اختیار کرده است؛ یا اینکه ملاک ادراک المسلمین و لیس به رمق است؛ مرحوم شیخ مفید و بعض دیگر در أزمنه متأخّره، مثل مرحوم خوئی و مرحوم آشیخ عبد الکریم حائری، همین قول را اختیار نموده‌اند؛ نسبت بین اینها عموم و خصوص من وجه است، اگر در معرکه می‌جنگید، و با شمشیر سرش را بریدند، که هم قتل فی المعرکه صادق است، و هم مسلمین با رمق او را درک نکرده‌اند، که این قدر مجمعٌ علیه است. اما ربما در معرکه می‌میرد، ولی ابتداءً نمی‌میرد، تیر یا شمشیر خورده و مقداری روی زمین می‌ماند، و مسلمونی که تدارکات می‌کنند، به او می‌رسند، و رمق دارد، ولی در همان معرکه و قبل از اینکه جنگ به پایان برسد، می‌میرد. در این فرض أدرکه المسلمون و لیس به رمق نیست، پس طبق این مبنا، غسل ساقط نیست؛ ولی قتل در معرکه است، که طبق این مبنا، غسل ساقط است. فرض دیگر اینکه تیر خورده است، و با اسبش از معرکه خارج شد، و جائی افتاد، و چند ساعت بعد جان داد، وقتی مسلمون او را دیدند، رمق ندارد؛ که طبق مبنای لیس به رمق، غسل ساقط است، ولی طبق مبنای قتل فی المعرکه، غسل ساقط نیست.

ملاک در سقوط غسل شهید (زمان خروج روح)

باید بحث کرد آیا ملاک قتل فی المعرکه است، یا أدرکه المسلمون و لم یکن به رمق است؟ مرحوم صاحب جواهر[1] فرموده ملاک در سقوط غسل، قتل فی سبیل الله فی المعرکه است، و این قول را به ظاهر اصحاب نسبت داده، و فرموده که ادّعای اجماع شده است؛ و بعدها مرحوم محقّق همدانی همین قول را تقویت کرده است. مرحوم صاحب جواهر[2] مضافاً به این وجوه، به روایتی که قضیّه سعد بن الربیع[3] را بیان نموده است، استدلال کرده است؛ که قضیّه در کتب ما نیست، و آدرس سیره ابن هشام را داده‌اند؛ در جنگ اُحد حضرت فرمودند چه کسی است که برای من از سعد خبر بیاورد، جنگ خوابیده بود و رفت و او را پیدا کرد، و گفت که پیغمبر من را فرستاد تا ببینم که تو از احیاء هستی، یا از أموات، که خودش گفت أنا من الأموات، با اینکه رمق داشت، و من ایستادم تا او جان داد؛ و در تاریخ هم نیامده است که پیامبر او را غسل داده است.

و لکن این استدلال مرحوم صاحب جواهر گیر دارد، روایت سند ندارد، و از متواترات نیست؛ معلوم نیست ابن هشام راست گفته باشد.

مرحوم همدانی،[4] استدلال صاحب جواهر را تکمیل کرده است، فرموده روایات مستفیضه‌ای داریم که حضرت أمیر المؤمین، عمار را در جنگ صفین غسل نداده است؛ و عمار از کسانی است که أدرکه المسلمون و به رمق؛ اما مقدّمه أوّل که وجود أخبار مستفیضه باشد، مثل روایت مسعدة بن صدقه است. «وَ عَنْهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ (علیهما السلام) أَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) لَمْ يُغَسِّلْ عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ- وَ لَا هَاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ وَ هُوَ الْمِرْقَالُ وَ دَفَنَهُمَا (فِي ثِيَابِهِمَا) وَ لَمْ يُصَلِّ عَلَيْهِمَا».[5]

این روایت چند سند دیگر هم دارد، مثل (وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) مِثْلَهُ. وَ عَنْهُ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ شَيْخٍ مِنْ وُلْدِ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ وَ كَانَ مَعَ عَلِيٍّ (علیه السلام) عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) مِثْلَهُ) و همچنین سند روایت دوازدهم، یکی از اسناد همین روایت است. «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) لَمْ يُغَسِّلْ عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ وَ لَا ابْنَ عُتْبَةَ - يَوْمَ صِفِّينَ وَ دَفَنَهُمَا فِي ثِيَابِهِمَا وَ صَلَّى عَلَيْهِمَا».[6] این روایت چهار سند دارد، و برای استفاضه کفایت می‌کند.

اما مقدّمه دوم که مسلمانان، عمار را در حالی که رمق داشته است، درک کرده‌اند، دو عبارت راجع به عمّار هست، مرحوم همدانی یک روایت، و مرحوم خوئی روایت دیگر را نقل کرده است؛ روایت أوّل: مرحوم همدانی می‌گوید وقتی دور عمار جمع شدند، گفت (اسقونی بلبن) و عمار شیر را خورد و به شهادت رسید.

و روایت دوم: «خَلَفُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ، قَالَ حَدَّثَنَا هَاشِمُ بْنُ الْقَاسِمِ، قَالَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي خَالِدٍ، قَالَ سَمِعْتُ قَيْسَ بْنَ أَبِي حَازِمٍ، قَالَ، قَالَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ: ادْفِنُونِي فِي ثِيَابِي فَإِنِّي مُخَاصِمٌ».[7] پس ملاک أدرکه المسلمون و لم یکن به رمق نیست، ملاکش قتل فی المعرکه است.

و همچنین روایت أبی خالد (الّا ما قتل بین الصفین) که موضوع را قتل بین الصفَّین قرار داده بود؛ بلکه روایاتی هم که می‌گوید (الشهید اذا کان به رمق، غسل) یعنی همان جائی که شهید می‌شود، بیعد نیست که مؤیّد مرحوم صاحب جواهر باشند. و روایت هفتم، روایت أبان بن تغلب که فرموده (قال یدفن کما هو فی ثیابه) مگر آنوقت رمق داشته باشد، ثم مات یعنی آنوقتی که افتاده رمق دارد، و بعد از جنگ رمق دارد. اینها هم انصراف دارند به نظر مشهور؛ فقط یک صححیه دیگر از أبان بن تغلب در مقام می‌ماند، که موضوع را أدرکه المسلمون و لیس به رمق قرار داده است. «وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ يَعْنِي عَبْدَ اللَّهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ الَّذِي يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُدْفَنُ فِي ثِيَابِهِ وَ لَا يُغَسَّلُ- إِلَّا أَنْ يُدْرِكَهُ الْمُسْلِمُونَ وَ بِهِ رَمَقٌ ثُمَّ يَمُوتَ بَعْدُ- فَإِنَّهُ يُغَسَّلُ وَ يُكَفَّنُ وَ يُحَنَّطُ- إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) كَفَّنَ حَمْزَةَ فِي ثِيَابِهِ وَ لَمْ يُغَسِّلْهُ- وَ لَكِنَّهُ صَلَّى عَلَيْهِ».[8] مرحوم صاحب جواهر و مرحوم همدانی از این روایت جواب داده‌اند، فرموده‌اند از این هم به دست نمی‌آید که ملاک أدرکه المسلمون و لیس به رمق باشد، چون این مال إدراک بعد از اینکه جنگ تمام شده است، می‌باشد، مال امدادگرهای بعد از جنگ است؛ مراد آنهائی است که بعد از جنگ می‌روند، که هر کسی را ادراک کردند و رمق داشت؛ غسل ندارد، و این با حرف کسانی که ملاک را قتل فی المعرکه می‌دانند، سازگاری دارد، چون لم یقتل فی المعرکه.

یک منبهّی هم برای اینکه ملاک قتل فی المعرکه باشد، وجود دارد، و آن این است که این روایت ابان بن تغلب از امام صادق است، و همین را به سند دیگری که نقل می‌کنند، که در این روایت معرکه وجود ندارد. «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الَّذِي يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- أَ يُغَسَّلُ وَ يُكَفَّنُ وَ يُحَنَّطُ قَالَ يُدْفَنُ كَمَا هُوَ فِي ثِيَابِهِ - إِلَّا أَنْ يَكُونَ بِهِ رَمَقٌ ثُمَّ مَاتَ فَإِنَّهُ يُغَسَّلُ- وَ يُكَفَّنُ وَ يُحَنَّطُ وَ يُصَلَّى عَلَيْهِ- إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلّی الله علیه وآله و سلّم) صَلَّى عَلَى حَمْزَةَ وَ كَفَّنَهُ لِأَنَّهُ كَانَ قَدْ جُرِّدَ».[9] ظاهراً اینها یک روایت هستند، ولی دو جور نقل شده است؛ اینها با هم منطبق می‌شوند. الّا أن یدرکه المسلمون، مساوی با قتل فی المعرکه است. اینکه مرحوم خوئی فرموده ظاهر کلمات علماء قتل فی المعرکه است، ولی ظاهر اخبار ادرکه و لیس به رمق است، و جمع بین اقوال و کلمات علماء مشکل است، حرف بی ربطی است، و جمع بین اینها در کمال ملائمت است، لذا قول مرحوم صاحب جواهر، مطابق اخبار است، و می‌شود آن را تأیید کرد. و فهم مشهور هم یکی از مؤیّدات است.

در مقابل مرحوم خوئی[10] فرموده این حرف درست نیست، (صاحب مدارک هم این را به اخبار تأیید کرده است). دلیل مرحوم خوئی فرموده ملاک أدرکه المسلمون و لم یکن به رمق است، تمام حرف‌های مرحوم همدانی را جواب داده است، و حرف‌های صاحب جواهر را نیاورده است، و واقعاً حرف‌های صاحب جواهر ضعیف است، و نمی‌تواند مدرک فتوی باشد؛ فرموده اینکه مرحوم همدانی فرموده روایات مستفیضه داریم، هر دو مقدّمه کلام ایشان ناتمام است؛ اما مقدّمه اُولی که أخبار مستفیضه داریم بر اینکه مولی امیر المؤمنین، عمار را غسل نداد، یک خبر بیشتر نداریم، و همین خبر مسعده است، که چون همه منتهی به مسعده می‌شود، مستفیضه نیست؛ باید در تمام طبقات مستفیضه باشد، و مسعده هم که توثیق ندارد، نه حرف مرحوم همدانی که اخبار مستفضیه داریم درست است، و نه حرف مرحوم صاحب حدائق که از این روایت تعبیر به موثقه کرده است.

کلام استاد

مرحوم خوئی به همین روایت ابان بن تغلب (الّا أن ادرکه المسلمون) استدلال کرده است، و فرموده و لو پشت جبهه هم باشد، باز غسل ندارد؛ مستند ایشان ردّ ادلّه آنها، به ضمّ روایت ابان بن تغلب است.

عرض ما این است روایت ابان دلالت ندارد، فرمایش صاحب جواهر و همدانی این است که ادراک مسلمین به طور طبیعی بعد از پایاین جنگ است. مرحوم خوئی فرموده (الّا أن یدرکه) اطلاق دارد چه در معرکه و چه غیر معرکه؛ ما می‌گوئیم متعارف در ادراک و جمع آوری و کارهای بعد از جنگ، این است که بعد از جنگ رخ می‌دهد؛ مضافاً که به ذهن می‌زند که روایت هفتم و نهم، یک روایت هستند، و بعید است که دو روایت باشند؛ خصوصاً که قتل فی المعرکه مشهور است؛ و أضف الی ذلک که مناسب اعتبار هم همین است اینکه اصل غسل منتفی است، لعلّ به جهت قضیّه حرج باشد، اینکه بعد از رسیدن به بالای سرش چند لحظه بعد بمیرد، بعید است غسل داشته باشد، و از آن طرف اگر کسی پشت معرکه برود، و یک شبانه روز یا بیشتر طول بکشد و بعد از آن بمیرد، بعید است که غسل نداشته باشد؛ هم غسل داشتن آن بعید است، و هم غسل نداشت این بعید است، که این مؤیّد همین است که ملاک قتل فی سبیل الله فی المعرکه باشد.

 


[1] - جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌4، ص: 89 (و يشترط مضافا الى ما ذكرنا من معنى الشهيد أن يكون قد مات في المعركة كما صرح به جماعة من الأصحاب، بل نسبه غير واحد إليهم مشعرا بدعوى الإجماع عليه).
[2] - جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌4، صص: 90 – 89 (و يؤيده- بعد ما عرفت من إطلاق معقد الإجماع و إطلاق الشهيد و القتيل في سبيل الله و ما قتل بين الصفين و أصالة البراءة و نحوها، مضافا إلى غلبة عدم الموت بأول الجراحة بل غالبا يبقى آنا ما معها، على أنه لو اعتبر ذلك لوجب تغسيل جميع القتلى من باب المقدمة، إذ لا ظهور يستند إليه في ذلك، مع ما في ذلك من العسر و الحرج سيما إذا أدرك و حياته غير مستقرة مع عدم انقضاء الحرب- الخبر المروي عن النبي ...).
[3] - سيرة ابن هشام على هامش الروض الأنف ج- 2- ص141. «من ينظر إلى ما فعل سعد بن الربيع؟» فقال رجل: أنا أنظر لك يا رسول اللّه، فنظر فوجده جريحا و به رمق، فقال له: إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أمرني أن أنظر في الأحياء أنت أم في الأموات، فقال: أنا في الأموات فأبلغ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عنّي السلام، قال: ثمّ لم أبرح إلى أن مات و لم يأمر النبيّ صلّى اللّه عليه و آله بتغسيل أحد منهم».
[4] - مصباح الفقيه؛ ج‌5، ص: 119 (و يؤيّده بل يشهد له: قضيّة عمّار، فإنّ الظاهر حضور المسلمين عنده حين استسقى، فسقي اللبن الذي كان آخر شرابه من الدنيا مع أنّ أمير المؤمنين (عليه السّلام) لم يغسّله، كما يدلّ عليه أخبار مستفيضة).
[5] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 507، باب14، أبواب غسل المیّت، ح4.
[6] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 511، باب14، أبواب غسل المیّت، ح12.
[7] - رجال الكشي؛ ص: 33، ح63.
[8] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 510، باب14، أبواب غسل المیّت، ح9.
[9] - وسائل الشيعة؛ ج‌2، ص: 509، باب14، أبواب غسل المیّت، ح7.
[10] - موسوعة الإمام الخوئي، ج‌8، صص: 383 – 382.