خلاصه بحث گذشته

بحث در کیفیت جمع بین این دو طایفه از روایات است یعنی روایاتی که دلالت دارد بر اینکه در طول عمر حج، یک‌بار واجب است و در مقابل، روایاتی که دلالت دارد که حجّ بر اهل جده (ثروتمندان)، هر سال واجب است. تا به حال سه راه در جمع بین این روایات، مورد بررسی قرار گرفت و در میان این سه راه، راه اول را (که مسئله وجوب کفایی بود) ترجیح دادیم و راه دوم و سوم مورد اشکال قرار گرفت. راه چهارم جمع روایات، راهی است که محقق خوئیقدس‌سره مطرح کرده و می‌فرماید به نظر ما این راه، احسن المحامل و توجیهات است و ندیدم کسی این راه را مطرح کند.

راه چهارم؛ بیان محقق خوییقدس‌سره در جمع روایات

ایشان می‌فرماید دسته دوم از این روایات، ظهور در این دارد که بر اهل جِده فی کل عام واجب است و نظر دارد به کاری که عرب‌ها در جاهلیت انجام می‌دادند و آن اینکه؛ عرب جاهلی قبل از اسلام، وقتی می‌خواست حج را انجام دهد، در بعضی از سال‌ها حج را انجام نمی‌داد و این روایات، در مقابل این کار اهل جاهلیت است؛ زیرا آن‌ها در بعضی از سال‌ها حج را انجام نمی‌دادند و این روایات می‌گوید: «علی اهل الجده فی کل عام» حج واجب است.

علت اینکه عرب جاهلی در بعضی از سال‌ها حج انجام نمی‌داد، این بود که: «لتداخل بعض الستين في بعض بالحساب الشمسي»[1] ؛ عرب‌ها از راه حساب شمسی، بعضی از سال‌های قمری را در بعض دیگر تداخل می‌دادند، «فان العرب كانت لا تحج في بعض الأعوام و كانوا يعدون الأشهر بالحساب الشمسي»؛ در بعضی از سال‌ها حج نمی‌کرد و ماه‌ها را به حساب شمسی محاسبه می‌کرد.

بعد می‌فرماید: «منه قوله تعالی إِنَّمَا النَّسِي‌ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ و ربما لا تقع مناسك الحج في شهر ذي الحجة، فأنزل اللّه تعالى هذه الآية ردا عليهم»؛ این آیه 37 سوره توبه نیز، مربوط به همین کار عرب جاهلی است و این کار عرب جاهلی را، ردّ می‌کند به اینکه «بان الحج يجب في كل عام و انه لا تخلو كل سنة عن الحج».

اشکال والد معظّمقدس‌سره بر مرحوم خویی

مرحوم والد ما این کلام محقق خوئیقدس‌سره را مورد مناقشه قرار داده و فرمودند اگر عرب حج را در بعضی از سال‌ها ترک می‌کرد، «لیس لأجل عدّهم الاشهر بالحساب الشمسی»؛ از این جهت نبوده که ماه‌ها را روی حساب شمسی حساب می‌کردند،«فإن الظاهر عدم کون هذا الحساب معروفاً عند الاعراب حتی فی زماننا هذا»؛ قبل از اسلام در میان عرب، اصلاً حساب شمسی نبوده حتی در زمان ما نیز، عرب کاری به حساب شمسی ندارد.

همچنین «نسیء» در این آیه «انما النسیء زیادةٌ فی الکفر»، مربوط به آیه قبل است که خداوند فرموده: ﴿ إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللَّهِ [2] ، که عرب این ماه‌های چهارگانه را، به عنوان اشهر حرب می‌دانستند و این از زمان حضرت ابراهیم و اسماعیلعلیهما‌السلام بوده است.[3]

بنابراین، محقق خوئیقدس‌سره در اینجا، دو ادعا دارند: 1) این روایات اهل جِده، ناظر است به کاری است که عرب در زمان جاهلیت می‌کرده (یعنی تداخل سال‌ها را درست می‌کردند و در اثر این تداخل، در بعضی از سال‌ها حج انجام نمی‌دادند). 2) آیه ﴿ إنما النسیء زیادةٌ فی الکفر ﴾ نیز مربوط به کار عرب‌ها در زمان جاهلیت است. پیش از بررسی اشکال مرحوم والد بر محقق خوییقدس‌سره، مقداری درباره خود آیه: ﴿انما النسیء زیادةٌ فی الکفر﴾ صحبت می‌کنیم تا روشن شود که معنای این آیه چیست و اینکه آیا ارتباط به حج دارد یا خیر؟

بررسی آیه شریفه «انما النسیء زیاده فی الکفر»

کلمه «نسیء»، قرائت‌های مختلفی دارد؛ 1) «نسیّ» به تشدید خوانده شد، 2) «نسیء» به حمزه خواندند، 3) «نسئ» نیز خواندند. این کلمه در لغت (همان‌گونه که فخر رازی بیان کرده)، دو معنا دارد؛ 1) به معنای تأخیر است، «نسأت الابل عن الحوض إذا اخّرتها»، یا «انسأ الله فلاناً اجله»؛ یعنی «اخّر اجله»؛ خدا اجل فلانی را تأخیر انداخت. این معنا را، مشهور نیز پذیرفته‌اند و ﴿إنما النسیء زیادةٌ فی الکفر﴾ یعنی تأخیر، زیاده‌ در کفر است (که زیاده‌ در کفر را معنا خواهیم کرد).

2) «النسیء اصله من الزیادة نسأ فی الاجل إذا زاد فیه»؛ وقتی بدهکار به طلبکار می‌گوید یک مقدار مدت را زیاد کن، در اینجا می‌گویند «نسأ»، «قیل للبن النسء لزیاده الماء فیه»؛ اگر به شیری آب وارد کنند، به این دیگر لبن نمی‌گویند، بلکه می‌گویند: «نَسِء» یعنی آب در آن زیاد شده است.[4]

با ملاحظه روایات، درمی‌یابیم که اکثر روایات عامه و خاصه، ظهور در این دارد که اولاً؛ مراد از «نسیء»، تأخیر است و ثانیاً؛ تأخیر در تحریم است. خود قرآن به خوبی دلالت بر این معنا دارد: ﴿ إِنَّمَا النَّسِي‌ءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ [5] ؛ در روایات نیز آمده که ماه‌های حرام، ذی قعده، ذی حجه، محرم (که این سه ماه، متوالی و پشت سر هم می‌باشد) و رجب است. عرب می‌دید که در این سه ماه متوالی، جنگ نکرده و از این ترک جنگ در سه ماه، مشکلاتی برایش پیش می‌آمد؛ زیرا با جنگ کردن، غنائم نصیبشان شده و زندگی‌شان اداره می‌شد.

یک شخصی بین عرب‌های جاهلی بود که حکم به «انساء» می‌کرد یعنی می‌گفت امسال محرم ماه حلال است و تحریم در ماه محرم را تأخیر می‌انداخت به ماه صفر و می‌گفت من تحریم جنگ در ماه محرم را در صفر قرار دادم و جنگ در ماه محرم را، برای شما حلال کردم. مراد خداوند در قرآن نیز همین معناست.

احتمال اول درباره «نسیء»

مرحوم علامه طباطبائی نیز می‌فرماید این «یحلّونه عاماً و یحرمونه عاما» به این معناست که عرب‌های جاهلی، یک سال می‌گفتند محرم ماه حلال است و امسال حرمت را به ماه صفر می‌انداختند، باز سال بعد یا دو سال بعد دوباره ماه محرم را حرام می‌کردند و خودشان این‌گونه جابجا کرده و تأخیر می‌انداختند، البته اینکه چهار ماه حرام است را، عددش را حفظ می‌کردند، ولی جابجا می‌کردند.

مرحوم علامه در ادامه نکته‌ لطیفی درباره «یضلّ» می‌فرماید این «یضلّ» یعنی یک کسی حکم به انساء می‌کرده و با حکم او، برای دیگران ضلالت به وجود می‌آمده (البته قرائت‌ها در «یضلّ» مختلف است، ولی قرائت مشهور همین «یُضَلُّ» است یعنی کسانی که کافر شدند، گمراه می‌شدند یعنی یک کسی به وسیله انساء گمراه می‌کرد و دیگران هم گمراه می‌شدند.

بنابراین، یک احتمال مشهور بین شیعه و سنی، همین است که مراد از «نسیء»، تأخیر حرمت ماه حرام از یک ماه به ماه دیگر و جابجا کردن احکام یک ماه است؛ به جای اینکه بگویند در محرم جنگ حرام است، می‌گفتند در صفر جنگ حرام است.

ایشان در ادامه درباره «انما النّسیء زیادةٌ ‌فی الکفر» می‌نویسد: «لأنه تحریم ما احل الله و تحلیل ما حرّمه الله»؛ خدا محرم را فرموده حرام است و ما حق نداریم آنچه خداوند حرام کرده، بگوئیم حلال است، خداوند ماه صفر را حلال کرده، بعد بگوییم حرام است. این تغییر حکم خدا، «زیادةٌ فی الکفر» است یعنی زیادی در آن کفر اعتقادی و در همان شرک‌شان است (در ترجمه قرآن مرحوم مشکینی، نوشته بود «بدعت عملی» که تعبیر خوبی است یعنی این‌ها بدعت عملی می‌گذاشتند که عملاً حرام را برداشته و جابجا می‌کردند که یک اضافه‌ای می‌شد بر همان کفری که داشتند).

خلاصه آنکه؛ «نسیء» یعنی تأخیر و معنای «زیادة فی الکفر» و «یحلّونه عاما و یحرمونه عاما» نیز روشن شد. نتیجه آنکه؛ ما باشیم و آیه شریفه، این آیه هیچ ارتباطی به مسئله تغییر ماه‌های حرام و ماه‌های قمری ندارد.

نکته: «نسیء» در اینجا، فعیل به معنای مصدر است نه فعیل به معنای مفعول، اگر فعیل به معنای مفعول باشد، یعنی خود ماه (که مؤخَّر است) که آیه نمی‌خواهد بگوید این مؤخر و ماه، «زیادةٌ فی الکفر» است، بلکه این تأخیر انداختن به صورت معنای مصدری، خودش «زیادةٌ فی الکفر» است.

احتمال دوم درباره «نسیء»

این احتمال، در بعضی از روایات اهل سنت آمده و مرحوم طباطبائی این احتمال را نیز ذکر کرده است و آن، روایتی است که در تفسیر «الدر المنثور»[6] [7] از عبدالرزاق و ابن منذر از مجاهد نقل کرده: «فی قوله تعالی إنما النسیء زیادةٌ فی الکفر قال فرض الله الحج فی ذی الحجه و کان المشرکون یسمّون الاشهر»؛ می‌گوید مشرکین اشهر سال را سیزده تا قرار می‌دادند، «ذاالحجة و المحرم و صفر و ربيع و ربيع و جمادى و جمادى و رجب و شعبان و رمضان و شوال و ذا القعدة و ذا الحجة ثم يحجون فيه»؛ ذی‌الحجه دوباره تکرار شده و سال را سیزده ماه قرار می‌دادند، سپس در آن حجّ به جا می‌آوردند.

در تاریخ آمده که عرب جاهلی می‌دید که این ماه ذو الحجه‌ای که در سال قمری قرار دارد، در فصول اربعه‌ سال جابجا می‌شود، یک وقت در تابستان است، یک وقت در پائیز، یک وقت در زمستان و یک وقت هم در بهار است. اینها برای اینکه مصالح خودشان را رعایت کنند، سال قمری را مثل سال شمسی محاسبه کردند (و می‌گویند این را از یهود مجاور خود یاد گرفتند) به این صورت که چون هر سال قمری، یازده روز از سال شمسی کمتر است، هر سه سال یک بار سال را سیزده ماه کردند (البته کبیسه بودن سال شمسی را نیز در تغییر ماه‌ها دخالت دادند).

حرف دیگر این است که عرب جاهلی، ماه ذی الحجه را تغییر داده و تأخیر انداخت، مثلاً اگر امسال ذی الحجه به سرما می‌خورد، اسم ماه بعد را ذی الحجه می‌گذاشت و در آن زمان حج را انجام می‌دادند، سال بعد دوباره در زمستان افتاده بود و اسم ماه بعد را ذی الحجه می‌گذاشتند یعنی هر سالی را که می‌خواستند به حج بروند، طبق آن زمان شمسی که کارشان کمتر بود و درآمد خوبی داشتند و هوا سرد نبود، آن ماه را ذی الحجه نامیده و حج انجام می‌دادند.

بنابراین، اولاً؛ یازده روز کمتر بودن سال قمری از شمسی و همیچنین مسئله‌ کبیسه بودن سال شمسی را، در سال‌های قمری داخل می‌کردند، ثانیاً؛ ماه ذی الحجه را جابجا می‌کردند که همان ماهی که اینها می‌خواستند، ذی الحجه می‌نامیدند. مثلاً الآن محرم بود می‌گفتند ذی الحجه، یا صفر بود می‌گفتند ذی الحجه و هدفشان این بود که در یک وقتی حج انجام بشود، که به راحتی بتوانند به حجّ رفته و از جهت سرما و گرما مشکلی نداشته باشند.

روایتی از اهل سنت درباره «نسیء»

مرحوم علامه طباطبائی در اینجا ابتدا این روایت اهل سنت را از مجاهد نقل می‌کند که مجاهد می‌گوید: «کان المشرکون یسمون الاشهر»، ماه‌ها را سیزده تا قرار می‌دادند (راه اینکه یک سال چطور سیزده ماه می‌شده، همین بیانی بود که عرض کردیم).

ایشان در ادامه روایت می‌نویسد: «ثم یسکتون عن المحرم فلا یذکرونه»؛ گاهی اوقات اسمی از محرم نمی‌آوردند، «ثم يعودون فيسمون صفر صفر ثم يسمون رجب جمادى الآخرة ثم يسمون شعبان رمضان و رمضان شوال، و يسمون ذا القعدة شوال ثم يسمون ذا الحجة ذا القعدة ثم يسمون المحرم ذا الحجة ثم يحجون فيه و اسمه عندهم ذو الحجة»؛ بعد به صفر می‌گفتند صفر، بعد اسم رجب را جمادی الاخره می‌گذاشتند، به شعبان می‌گفتند رمضان، به رمضان می‌گفتند شوال، به ذو القعده می‌گفتند شوال، اسم ماه واقعی محرم را، می‌گذاشتند.

بعد می‌نگارد: «ثم عادوا إلی مثل هذه القصه فکانوا یحجون فی کل شهرٍ عاماً»؛ در دو سال یک ماهش را حج می‌رفتند، «حتی وافق حجة ابی‌بکر الاخره من العام فی ذی القعده»، اینطور که تاریخ می‌گوید، قبل از حجة الوداع سال نهم که ابوبکر به حج رفت، او در ذوالقعده رفته یعنی ماهی بوده که واقعاً ذو القعده بوده، اما طبق حساب عرب جاهلیت به آن ذی الحجه می‌گفتند. «ثم حج النبيصلی‌الله علیه و آله حجته التي حج فيها فوافق ذو الحجة»؛ سال دهم که پیامبرصلی‌الله علیه و آله حج رفت، خود ذی الحجه شده، یعنی سال قبل به ذی القعده می‌گفتند ذی الحجه، سال بعد مصادف با خود ذی الحجه شده است.

در ادامه، جمله‌ای از پیامبرصلی‌الله علیه و آله در حجة الوداع نقل می‌کند که حضرت فرمود: «ان الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق الله السماوات و الارض»؛ زمان برگشت و دور زد به همان حالت سابق خودش، مثل آن هیئتی که خدا در روز اول خلق کرد. این کلام پیامبرصلی‌الله علیه و آله کنایه است از اینکه الآن زمان ذی الحجه، واقعاً همان ذی الحجه است و کاری که عرب قبلاً می‌کردند نیست و بعد فرمود باید به همین طریق هم باشد.

ارزیابی علامه طباطبائیقدس‌سره نسبت به روایت

مرحوم علامه به این روایت اشکال کرده و می‌فرماید: «و محصله علی ما فیه من التشویش و الاضطراب»؛ این روایت مجاهد که نقل کردیم، اولاً؛ در آن تشویش و اضطراب وجود دارد، در همان قسمتی که می‌گوید به صفر می‌گفتند صفر، به رجب می‌گفتند جمادی، گاهی اوقات پس و پیش است؛ زیرا هدف اصلی اینها، این بود که حج را در زمان معینی انجام دهند (مثل اول مهر یا اول فروردین که بهار است و فصل خوبی است) و چون ماه‌های قمری تغییر پیدا می‌کند؛ فروردین یک سال مصادف با رجب است، یک سال مصادف با شعبان و یک سال مصادف با رمضان می‌شود. این‌ها هر ماه قمری که در فروردین قرار می‌گرفت، می‌گفتند ذی الحجه است.

نتیجه این می‌شد که ماه‌های قبل نیز، هر کدام جای یک ماه دیگری را می‌گرفت؛ رجب می‌رفت جای ماه جمادی الثانی، جمادی الثانی هم می‌رفت جمادی الاولی، ربیع الثانی جای ربیع الاول، باید یک نظامی در آن باشد در این روایت این نظام وجود ندارد. به همین دلیل، مرحوم علامه می‌فرماید این روایت، تشویش و اضطراب دارد.

خلاصه اشکال آنکه؛ «أن العرب كانت قبل الإسلام يحج البيت في ذي الحجة غير أنهم أرادوا أن يحجوا كل عام في شهر فكانوا يدورون بالحج الشهور شهرا بعد شهر و كل شهر وصلت إليه النوبة عامهم ذلك سموه ذا الحجة و سكتوا عن اسمه الأصلي»؛ هر سال می‌خواستند در یک ماه، حج بجا آورند و در حج، این ماه‌ها را دور می‌زدند و هر ماهی که در آن سال نوبت به آن می‌رسید، اسم آن را ذی‌الحجّه می‌گذاشتند و از اسم اصلی آن ساکت می‌شدند.

مرحوم علامه در ادامه می‌فرماید علاوه بر اضطراب در این روایت، مفادی که از آن استفاده می‌شود؛ دو لازمه دارد که هر دو دارای اشکال است؛ 1) «و لازم ذلك أن يتألف كل سنة فيها حجة من ثلاثة عشر شهرا و أن يتكرر اسم بعض الشهور مرتين أو أزيد كما يشعر به الرواية، و لذا ذكر الطبري أن العرب كانت تجعل السنة ثلاثة عشر شهرا، و في رواية اثني عشر شهرا و خمسة و عشرين يوما»؛ نتیجه‌ این کار آن است که اگر بخواهد در ماه فروردین حج را بگویند ذی الحجه، سال سیزده ماه شود.

زیرا وقتی روی حساب شمسی بخواهند بشمارند، هر سه سال یک ماه به ماه‌های قمری اضافه می‌شود (زیرا ما به التفاوت سال شمسی را، یک ماه به سال قمری اضافه می‌کردند یعنی یازده روز که ما به التفاوت است، سه تا یازده روز، 33 روز می‌شد که این مدت هر سه سال یک ماه اضافه می‌شد). بنابراین، برای اینکه ماه‌های قمری بر شمسی، تطبیق کند و مثلاً ذی الحجه در هر سال، فروردین شود، باید هر سه سال، سال قمری 13 ماه می‌شد.

2) «و لازم ذلك أيضا أن تتغير أسماء الشهور كلها، و أن لا يواطىء اسم الشهر نفس الشهر إلا في كل اثنتي عشرة سنة مرة إن كان التأخير على نظام محفوظ، و ذلك على نحو الدوران»؛ لازمه دوم این روایت، آن است که تمام اسماء شهور تغییر کند به رجب بگوئیم جمادی، به جمادی بگوئیم رجب و هر 12 سال، یک‌بار ذو الحجه در ذی الحجه واقعی باشد. سخن اصلی مرحوم علامه این است که: «و مثل هذا لا يقال له الإنساء و التأخير فإن أخذ السنة ثلاثة عشر و تسمية آخرها ذا الحجة تغيير لأصل التركيب لا تأخير لبعض الشهور بحسب الحقيقة»؛ می‌فرماید چرا این روایت را متصل کردید به آیه «إنما النسیء زیادةٌ فی الکفر»؟! و حال آنکه این تغییر اصل سنه است، تغییر در اصل ترکیب است، شما به رجب می‌گوئید شعبان، به شعبان می‌گوئید رمضان، به رمضان می‌گوئید شوال، این تغییر است و این ربطی به «انما النسیء زیادة فی الکفر» ندارد.

مرحوم علامه اشکالات دیگری نیز بیان کرده است که مطالعه بفرمایید.[8] [9] دقت کنید که آیا این آیه «انما النسیء زیادةٌ فی الکفر»، ارتباطی به این کار عرب جاهلی دارد یا خیر؟

 

واژگان کلیدی: «نسیء»، سال شمسی، سال قمری، کبیسه، عرب جاهلی، ماه‌های حرام.


[1] معتمد العروة الوثقى، السيد أبوالقاسم الخوئي - السيد محمد رضا الموسوي الخلخالي، ج‌1، ص16‌.
[2] توبه/سوره9، آیه36.
[3] تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحج، محمد فاضل موحدی لنکرانی، ج‌1، ص20‌.
[4] تفسیر الرازی (مفاتیح الغیب)، الامام الفخر الرازي، ج16، ص44.
[5] توبه/سوره9، آیه37.
[6] «أخرج عبد الرزاق و ابن المنذر و ابن أبي حاتم و أبو الشيخ عن مجاهد: في قوله: "إنما النسيء زيادة في الكفر" قال: فرض الله الحج في ذي الحجة، و كان المشركون يسمون الأشهر ذا الحجة و المحرم و صفر و ربيع و ربيع و جمادى و جمادى و رجب و شعبان و رمضان و شوال و ذا القعدة و ذا الحجة ثم يحجون فيه. ثم يسكتون عن المحرم فلا يذكرونه ثم يعودون فيسمون صفر صفر ثم يسمون رجب جمادى الآخرة ثم يسمون شعبان رمضان و رمضان شوال، و يسمون ذا القعدة شوال ثم يسمون ذا الحجة ذا القعدة ثم يسمون المحرم ذا الحجة ثم يحجون فيه و اسمه عندهم ذو الحجة. ثم عادوا إلى مثل هذه القصة فكانوا يحجون في كل شهر عاما حتى وافق حجة أبي بكر الآخرة من العام في ذي القعدة ثم حج النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) حجته التي حج فيها فوافق ذو الحجة فذلك حين يقول (صلى الله عليه وآله وسلم) في خطبته: إن الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق الله السماوات و الأرض.».
[7] الدر المنثور في التفسير بالماثور، السيوطي، ج4، ص189.
[8] تفسیر المیزان، ج9، ص153.
[9] الميزان في تفسير القرآن، السيد محمد حسين الطباطبائي، ج9، ص276.