درس خارج فقه- استاد فاضل لنکرانی

95/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه بحث گذشته

در جلسه گذشته، دو طائفه از روایات بیان شد که یک طایفه دلالت دارد بر اینکه حج در طول عمر یک‌بار واجب است و طایفه دیگر دلالت دارد که حج بر اهل جده هر سال واجب است. حال بحث در این است که جمع بین این دو طایفه چگونه است؟ وجوهی در کلمات بزرگان ذکر شده که به بیان اهمّ این وجوه می‌پردازیم. البته به این نکته باید دقت داشت که جمع بین روایات، در صورتی است که ما حجیت هر دو طایفه را اثبات کرده و بگوئیم هم طایفه اول و هم طایفه دوم، از نظر ملاک و ضابطه حجیت کمبودی ندارد، اما اگر گفتیم یکی از این دو طایفه از نظر حجیت مشکل دارد، در این صورت دیگر نوبت به جمع نمی‌رسد.

دیدگاه آقا ضیاء عراقیقدس‌سره در جمع روایات

محقق عراقیقدس‌سره (بر حسب آنچه در حاشیه عروه آمده) می‌فرماید این روایات طایفه‌ دوم (که حجّ بر اهل جِده هر سال واجب است)، «اعرضَ عنها المشهور»؛ مشهور از آن اعراض کردند، «مع أن إعراض الاصحاب عنها یوجب وهناً فی سندها أو دلالتها»[1] .

اشکال: ممکن است گفته شود که این حرف مبنایی است؛ زیرا در مورد اعراض، چهار مبنا وجود دارد؛

1) عمل مشهور جابر ضعف سند و اعراض مشهور موهن سند است.

2) نه عمل مشهور جابر ضعف است و نه اعراض آن‌ها موهن است.

3) تفصیل است به اینکه عمل مشهور جابر است، اما اعراض موهن نیست.

4) تفصیل است به اینکه عمل مشهور جابر نیست، اما إعراض مشهور موهن سند است.

بنابراین ممکن است کسی بگوید ما اصلاً اعراض مشهور را، موهن روایت و موهن سند نمی‌دانیم (همان‌گونه که مبنای مرحوم خوئی، همین است).

پاسخ: عبارت مرحوم عراقی دلالت دارد بر اینکه در اینجا بحث اعراض المشهور نیست، بلکه بحث اعراض اصحاب است یعنی همه فقها از این روایات اعراض کردند و تنها فقیهی که طبق این روایات فتوا داده، مرحوم صدوق در علل است، آن هم (گفتیم طبق بیان مرحوم سید یزدی)، «علی فرض ثبوته» است یعنی یک احتمال این بود که؛ شیخ صدوققدس‌سره یا در کتاب‌های دیگر از این فتوا برگشته و عدول کرده، یا همان که صاحب وسائل گفت بر یک معنای دیگری حمل می‌شود.

بنابراین، در اینجا اصحاب از این روایات اعراض کردند و با اعراض اصحاب، اصلاً مجالی برای جمع باقی نمی‌ماند یعنی وقتی فقیه ببیند یک طایفه‌ از روایات، مورد اعراض همه فقها قرار گرفته، می‌تواند طبق طایفه‌ دیگر فتوا بدهد.

حال اگر (در مرحله بعد) اعراض همه اصحاب را مورد توجه قرار ندهیم (و بگوئیم از کجا می‌گوئید همه اصحاب اعراض کردند؟! شاید برخی از فقها متعرض این روایات نشده و سکوت کرده باشند و در اعراض الکل تردید کنیم)، در این صورت نوبت به وجوه جمع دلالی می‌رسد.

وجه اول جمع میان روایات؛ وجوب کفائی

وجهی است که صاحب وسائل ذکر کرده که می‌فرماید روایات طایفه اول را (که می‌گوید حج، یک‌بار واجب است)، حمل بر وجوب عینی کنیم و طایفه دوم را (که اهل جِده یعنی ثروتمندان هر سال باید به حجّ بروند)، حمل بر وجوب کفایی کنیم. در نتیجه برای اهل جِده، دو وجوب هست؛ یکی وجوب عینی و دیگری وجوب کفایی.

صاحب وسائلقدس‌سره پس از بیان این جمع می‌فرماید ما کلام صدوق را نیز، می‌توانیم بر همین جمع حمل کنیم. پس از صاحب وسائل، اول فقیهی که این جمع را پسندیده، صاحب حدائققدس‌سره است و بعد از صاحب حدائق، سیّد در عروه با تعبیر «لا یبعد» این جمع را پذیرفته است.

مرحوم سید پس از بیان روایات اهل جده می‌فرماید: «و يمكن حملها على الوجوب الكفائي فإنه لا يبعد وجوب الحج كفاية على كل أحد في كل عام إذا كان متمكنا بحيث لا تبقى مكة خالية عن الحجاج»؛ ما قائل به وجوب کفایی حج شده و بگوئیم برای کسانی که تمکن دارند، هر سال واجب است، البته محدوده‌اش این است که بیت، خالی از حجاج نباشد یعنی حدّ وجوب کفایی این مقدار است که متمکنین به مقداری بروند که بیت خالی از حجاج نباشد و تا این اندازه وجوب کفایی دارد.

بعد می‌فرماید: «لجملة من الأخبار الدالة على أنه لا يجوز تعطيل الكعبة عن الحج»؛ ما روایاتی داریم بر اینکه «لا یجوز تعطیل الکعبة عن الحج»، روایاتی داریم که بیت نباید خالی باشد. همچنین روایاتی هست که امام، والی یا حاکم باید مردم را اجبار بر چهار چیز کنند؛ 1) اجبار بر حج، 2) «و المقام فی مکة»؛ مکه نباید هیچ وقت خالی از مسلمان‌ها باشد، 3) «و زیارة الرسولصلی‌الله علیه و آله»، 4) «و المقام عنده من بیت المال»، حاکم اگر دید مسلمان‌ها مال ندارند، باید از بیت المال بدهد که به مکه و مدینه بروند.[2] اینها از احکام خاص مکه و مدینه است.

قبل از مرحوم سید، صاحب حدائققدس‌سره وقتی نظریه‌ وجوب کفایی را می‌پذیرد، این دو دسته روایات را (یک دسته می‌گوید امام علیه السلام باید مردم را برای رفتن به حج اجبار کند و دسته دوم روایاتی که می‌گوید: «لا یجوز تعطیل الکعبه عن الحجاج»)، به عنوان مؤید ذکر کرده است برخلاف مرحوم سید که این دو دسته روایات را، به عنوان دلیل می‌آورد.

ارتباط روایات «عدم جواز تعطیل الکعبه» به این بحث

یک بحث مهمی که اینجا واقع می‌شود، آن است که؛ آیا این دو طائفه دیگر از روایات (یک طایفه می‌گوید: «تعطیل البیت عن الحاج لا یجوز»، دوم اینکه امام مسلمین یا حاکم، مردم را برای رفتن به مکه و مدینه اجبار کند)، اصلاً ارتباطی به روایات اهل جِده دارد یا خیر؟

احتمال اول: هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند یعنی ما باشیم و ظاهر فتوای شیخ صدوققدس‌سره و همین روایات اهل جِده، می‌گوییم چه ربطی به مسئله خلوّ بیت از حاجی و اجبار امام دارد؟! روایات اهل جده اطلاق داشته و می‌گوید ثروتمندان هر سال باید حجّ بروند، اطلاق دارد؛ چه آنجا خالی باشد و چه خالی نباشد. این یک احتمال که بگوئیم اینها ربطی به هم ندارد.

بنابراین، احتمال اول اینکه بگوئیم بین اینها ارتباطی وجود ندارد و ما باید تکلیف روایات اهل جده را، با قطع نظر از روایات تعطیل و اجبار حل کنیم. افرادی مثل مرحوم صاحب جواهر نیز همین راه را طی کردند.

احتمال دوم: این روایاتی که در مورد تعطیلی بیت از حاجی یا اجبار امام به فرستادنِ مردم به مکه و مدینه است، این روایات در حقیقت، مقیّد این روایات اهل جِده قرار می‌گیرد. این راهی است که از زمان صاحب حدائق شروع شده و صاحب عروه نیز دنبال کرده (که روایات اهل جِده با این روایات تعطیل ارتباط دارد).

اگر گفتیم این روایات تعطیل و روایات اجبار، مقید این روایات اهل جِده است، یعنی بگوئیم روایات اهل جِده که می‌گوید بر اهل جِده هر سال حج واجب است، برای این است که خانه خالی از حاجی نباشد و همیشه حاجی باشد، یا روایاتی که می‌گوید امام مردم را اجبار می‌کند، اهل جِده باید این کار را انجام بدهند و پاسخ آن اجبار امام را بدهند یعنی هر وقت امام امر فرمود، بروند یعنی فقط اهل جده باید بروند نه همه مردم.

بنابراین، در اینجا قبل از اینکه تکلیف این جمع (که آیا بگوئیم دو نوع وجوب در حج داریم؛ یک وجوب عینی و یک وجوب کفایی) را روشن کنیم، باید ببینیم آیا ارتباطی بین روایات اهل جده و عدم جواز خلو کعبه یا اجبار امام وجود دارد یا خیر؟ ابتدا باید روایات عدم جواز خلوّ را بررسی کرد.

این روایات، در جلد یازدهم وسائل الشیعه ذکر شده است که مرحوم والد ما، چند روایت مهم‌تر را در کتاب الحج خود آوردند منتهی به عنوان اینکه صاحب حدائق اینها را مؤید قرار داده، اما ایشان هم آنجا این بحث را نفرمودند که ما ابتدا باید تکلیف بین روایات اهل جده و این روایات را روشن کنیم و بعد برویم سراغ اینکه بگوئیم این جمع درست است یا خیر؟ (اگرچه اشکالات صاحب جواهر را به این جمع ذکر کردند و آن اشکالات را پذیرفتند).

در اینجا توهم ارتباط وجود دارد. از این رو، باید این روایات را ببینیم تا ارتباط این روایات با روایات اهل جده روشن شود. دو دسته روایات داریم؛ یک دسته روایاتی که دلالت بر عدم جواز تعطیل کعبه دارد و دسته دیگر، روایاتی که دلالت بر اجبار والی و امام دارد.

روایات دالّ بر عدم جواز تعطیل الکعبه

روایت اول: اولین روایت در نهج البلاغه آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الرَّضِيُّ فِي نَهْجِ الْبَلَاغَةِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَعلیه‌السلام فِي وَصِيَّتِهِ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِعلیهما‌السلام»؛ امیر المؤمنینعلیه‌السلام هنگام شهادت، به امام حسن و امام حسبنعلیهما‌السلام وصیت‌هایی فرمود تا اینکه فرمود: «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخْلُوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا»[3] [4] [5] ؛ خدا را خدا را مراقب باشید نسبت به بیت پروردگارتان، تا زمانی که هستید، نگذارید این بیت خالی باشد؛ زیرا اگر رها شده و بدان توجه نکنید و بیت خالی شود، مهلت داده نمی‌شوید (که وعید به عذاب است)، یعنی اگر مسلمین در اثر بی‌توجهی به بیت خدا، کعبه از حاجی و طواف کننده خالی شد، این خودش موجب عذاب الهی است.

آیا از این کلام امیر المؤمنینعلیه‌السلام استفاده می‌شود که هر سال، عده‌ای باید به حجّ بروند به اندازه‌ای که بیت خالی نشود؟ مرحوم سید فرمود: «بحیث لا تبقی مکة خالیةً عن الحجاج»؛ حدّ وجوب کفایی این اندازه است که جمعی از حجاج مکه را پر کرده باشند. صاحب حدائق و مرحوم سید، نظیر این روایت را به عنوان مؤید یا دلیل قرار داده‌اند.

پرسش این است که آیا روایات اهل جده (که می‌گوید: «إن الله فرض الحج علی اهل الجِده فی کل عام»)، قابلیت این را دارد که با این روایت عدم جواز تعطیل الکعبه تقیید بخورد (یعنی بگوئیم: «فرض علی اهل الجده فی کل عام» به اندازه‌ای که مکه یا بیت خالی از حاج نشود) یا اینکه روایات اهل جده، اصلاً ابای از این تقیید را دارند و دو موضوع جدا از یکدیگرند؟

یعنی اولاً؛ موضوعِ «فرض علی اهل الجده فی کل عام»، به ملاک اهل جده بودن است، اما موضوع در این روایت (وصیت امیرالمؤمنینعلیه‌السلام)، خود بیت است که حضرت می‌فرماید نگذارید بیت خالی باشد یعنی اگر یک زمانی مسلمان‌ها، پولی هم نداشتند، باید از دیگران حتی از غیر مسلمین قرض کرده و به بیت بروند و اصلاً ربطی به مسئله‌ اهل جده ندارد. ثانیاً؛ این برای زمانی بوده که مکه ممکن بوده در اثر اوضاع جغرافیایی، ساکنین آن بروند و دیگر این بیت طائفی نداشته باشد، اما مثل زمان ما که خانه کعبه، همیشه سکنه‌ای دارد و این سکنه هر روز دور بیت طواف می‌کنند، این ملاک محقق می‌شود.

بنابراین، باید توجه داشت که در باب اطلاق و تقیید، دلیل تقیید در نظر عرف مقیّد برای دلیل مطلق است و عرف می‌گوید این مبیِّن برای آن است، اما در اینجا چنین نسبتی را اصلاً نمی‌بینیم؛ زیرا موضوع این روایت با موضوع روایات اهل جده دو تاست.

روایت دوم: روایت دیگر روایت حسین الاحمسی از امام صادقعلیه‌السلام است که حضرت فرمود: «لَوْ تَرَكَ النَّاسُ الْحَجَّ لَمَا نُوظِرُوا الْعَذَابَ أَوْ قَالَ لَنَزَلَ عَلَيْهِمُ الْعَذَابُ»[6] [7] .

روایت سوم: صحیحه‌ حماد (یعنی «حماد بن عثمان») از امام صادقعلیه‌السلام است که حضرت فرمود: «كَانَ عَلِيٌّ صلوات الله علیه يَقُولُ لِوُلْدِهِ يَا بَنِيَّ انْظُرُوا بَيْتَ رَبِّكُمْ فَلَا يَخْلُوَنَّ مِنْكُمْ فَلَا تُنَاظَرُوا»[8] [9] ، این صحیحه حماد نیز همان وصیت است یعنی درست است امام صادق علیه السلام فرموده، منتهی آنجا به عنوان نهج البلاغه است (که باید دید أسناد نهج البلاغه چطور است)، اما در این روایت، امام صادقعلیه‌السلام فرموده که مضمونش همان مضمون کلام امیرالمؤمنین علیه السلام است که به اولادش فرمود مراقب بیت رب باشید، اگر شما خالی بگذارید، مهلت داده نمی‌شوید و استحقاق عذاب پیدا می‌کنید.

ظاهراً در «عدم جواز تعطیل بیت عن الحاج یا خلوّ بیت عن الحاجّ»، همه حرف‌ها به همین وصیت امیرالمؤمنینعلیه‌السلام برمی‌گردد و روایت دیگری در این موضوع وارد نشده است. این روایات، روایاتی بود که در مورد عدم جواز تعطیلی حج است که به نظر ما موضوعاً با روایات اهل جِده اختلاف دارد.

روایات اجبار والیّ بر انجام حجّ

روایاتی هم داریم که دلالت بر لزوم اجبار والی بر رفتن مردم به حجّ دارد، روایت اول: روایت عبدالله بن سنان است که این روایت، به دو صورت نقل شده است؛ نقل اول؛ امام صادقعلیه‌السلام فرمود: «لَوْ عَطَّلَ النَّاسُ الْحَجَّ (لَوَجَبَ عَلَى الْإِمَامِ) أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَى الْحَجِّ إِنْ شَاءُوا وَ إِنْ أَبَوْا فَإِنَّ هَذَا الْبَيْتَ إِنَّمَا وُضِعَ لِلْحَجِّ»[10] [11] ، نقل دوم که مفصل‌تر است، بعداً می‌خوانیم. مضمون روایت این است که امام صادقعلیه‌السلام می‌فرماید اگر مردم حج را تعطیل کردند، بر امام واجب است که آن‌ها را اجبار بر حج کند؛ چه بخواهند و چه نخواهند؛ زیرا این بیت، برای حج وضع شده است.

روایت دوم: صحیحه فضلاء

روایت دیگری در همین باب در کتاب وسائل الشیعه است که از آن تعبیر می‌شود به صحیحه فضلا؛ زیرا ناقل روایت افرادی مانند: «حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ وَ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ» هستند که همه از امام صادقعلیه‌السلام نقل کردند که حضرت فرمود: «لَوْ أَنَّ النَّاسَ تَرَكُوا الْحَجَّ لَكَانَ عَلَى الْوَالِي أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَى ذَلِكَ وَ عَلَى الْمُقَامِ عِنْدَهُ وَ لَوْ تَرَكُوا زِيَارَةَ النَّبِيِّصلی‌الله علیه و آله لَكَانَ عَلَى الْوَالِي أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَى ذَلِكَ»[12] [13] ، اگر مردم حج را ترک کردند، والی باید آن‌ها را اجبار کند که به حج بروند و در آنجا بمانند.

نکته: این روایات؛ هم ریشه فقهی دارد و هم یک ریشه‌های سیاسی دارد که اینها را باید در این روایات مدّ نظر قرار بدهیم، اسلام چون بیت را «قیاماً للناس» قرار داده، نمی‌خواهد هیچ‌وقت از حاجی و طائف خالی باشد و غیر از اینکه یک تکلیف به عنوان انجام حج هست، یک جهت سیاسی هم مدّ نظر است.

در سیره‌ برخی از بزرگان می‌بینیم که در موارد دیگر، مثلاً به عده‌ای از طلبه‌ها در نجف پول می‌دادند که ماهی یک بار، یا هفته‌ای یک بار، از صبح تا غروب به سامرا بروند و کنار قبر عسکریینعلیهما‌السلام حضور داشته باشند و الآن نیز ظاهراً هنوز این سیره تا مقداری فی الجمله ادامه دارد. این خیلی کار خوبی است. این هم ریشه‌ در روایات دارد یعنی وقتی یک فقیه می‌بیند که خود ائمهعلیهم‌السلام نسبت به مکه و مدینه این حساسیت را داشتند، در درجه‌ بعد هم نسبت به عتبات، همین مطلب مطرح می‌شود.

ما از این روایات، دو عنوان را می‌خواهیم استفاده کنیم؛ یکی مسئله عدم جواز خلوّ بیت از حاجی است که اگر مسلمانی یک زمانی دید که بیت خالی است، باید برود؛ چه امام او را اجبار کند و چه اجبار نکند! عنوان دیگر این است که امام اجبار کند یعنی وقتی امام دید مردم حج را تعطیل کردند، برای اینکه حجّ تعطیل نشود، بر امام واجب است که مردم را اجبار بر انجام حجّ کند.

 

واژگان کلیدی: إعراض مشهور، وجوب کفائی، عدم خلوّ بیت، اجبار والیّ بر حجّ.


[1] العروة الوثقى (المحشى)، السيد محمدكاظم الطباطبائي اليزدي، ج‌4، ص343‌، ط جماعة المدرسین.
[2] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌2، ص419‌، ط جماعة المدرسین.
[3] نهج البلاغة، ص362‌، نامه47.
[4] وسائل الشيعة، العلامة الشيخ حرّ العاملي، ج‌11، ص23‌، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، باب4، ح14147-10، ط آل البیت.
[5] نهج البلاغة، الشريف الرضي، ص688، ت الحسون.
[6] الكافي، الشيخ الكليني، ج4، ص271، ح1، ط الاسلامية.
[7] وسائل الشيعة، العلامة الشيخ حرّ العاملي، ج‌11، ص21‌، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، باب4، ح14138-1، ط آل البیت.
[8] وسائل الشيعة، العلامة الشيخ حرّ العاملي، ج‌11، ص21‌، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، باب4، ح14139-2، ط آل البیت.
[9] الكافي، الشيخ الكليني، ج4، ص270، ح3، ط الاسلامية.
[10] الكافي، الشيخ الكليني، ج4، ص272، ح2، ط الاسلامية.
[11] وسائل الشيعة، العلامة الشيخ حرّ العاملي، ج‌11، ص24، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، باب5، ح14148-1، ط آل البیت.
[12] من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج2، ص420، ح2861.
[13] وسائل الشيعة، العلامة الشيخ حرّ العاملي، ج‌11، ص24، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، باب5، ح14149-2، ط آل البیت.