درس خارج فقه- استاد فاضل لنکرانی

95/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه بحث گذشته

در جلسه گذشته بیان شد که در این روایت امام کاظم علیه السلام، درباره سه قسمت از روایت باید بحث کنیم که بحث قسم اول گذشت (اگرچه ممکن است در اثنای بحث، مجدداً اشاره‌ای بدان داشته باشیم). پیش از بیان قسمت دوم از روایت، مناسب است ابتدا قسم سوم را حل کرده و بعد سراغ مطلب دوم برویم.

قسمت سوم روایت علی بن جعفر

مطلب سوم اینکه امام علیه السلام فرمود: «من قال لیس هذا هکذا فقد کفر»[1] [2] ، گفتیم سه احتمال در این عبارت وجود دارد؛ احتمال اول؛ (که مشهور می‌گویند) این است که «هذا» به حج و «هکذا» هم به وجوب حج برمی‌گردد یعنی «من قال لیس هذا (یعنی لیس الحج)، هکذا (یعنی بواجبٍ) فقد کفر»؛ کسی که وجوب حج را انکار کند کافر است. اگر این را بتوانیم تثبیت کنیم، این قسمت از روایت دلالت دارد بر اینکه منکر وجوب حج کافر است.

احتمال دوم: (که محقق خوییقدس‌سره فرمود) آن است که «هذا» به همین آیه «وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»[3] برمی‌گردد و «هکذا» به قرآن برمی‌گردد یعنی: «من قال لیس هذا (یعنی هذه الآیة)، هکذا (یعنی «من القرآن الکریم، هذا الکلام نزل بعنوان القرآنیة، هذا الکلام کلام الله») فقد کفر»؛ ایشان می‌فرماید مقصود امام علیه السلام این است کسی که انکار کند این آیه از قرآن کریم است کافر است. در نتیجه این آیه دلالت ندارد بر اینکه منکر وجوب حج کافر است.

ایشان در ادامه می‌فرماید ما یک دلیل یا مؤیِّد بر این تفسیر داریم و آن این‌که؛ امام کاظم علیه السلام ابتدا حکمی را فرمودند و بعد استشهاد به این آیه کردند. فرمودند: «إن الله فرض الحج فی کل عامٍ علی أهل الجِده» و بعد برای این حکم به آیه استشهاد کردند و بعد از استشهاد، امامعلیه‌السلام می‌فرماید اگر کسی بگوید چنین چیزی از قرآن نیست این کافر است. بنابراین، استشهاد امامعلیه‌السلام به آیه بر این حکم، دلیل بر این تفسیر قرار دادند.[4]

چهار اشکال به احتمال محقق خوییقدس‌سره (احتمال دوم)

اشکال اول: مرحوم والد ما[5] در اینجا می‌فرماید این فرمایش محقق خوئیقدس‌سره، کاملاً خلاف ظاهر روایت است و «منع ظهور الروایة فی ذلک جدّاً»، دلیل ایشان این است که در کجای این روایت، بحث انکار قرآن مطرح است؟ کجا مسئله‌ اینکه کسی بخواهد این آیه را به عنوان آیه قرآن بودن انکار کند، مطرح است؟! (این را من اضافه می‌کنم) اصلاً جای توهم این هم نبوده است. گاهی اوقات، آیه‌ای در باب امامت است، یک وجهی دارد کسی بخواهد آن را انکار کند، اما چنین آیه‌ای؛ نه تاریخ نقل کرده و نه جای توهمش بوده و وجهی ندارد که اصلاً امامعلیه‌السلام بفرماید کسی که این آیه را انکار کند، کافر شده است.

اشکال دوم: مرحوم والد در ادامه می‌فرماید اما اینکه می‌گوئید استشهاد به آیه دلالت بر این مراد شما دارد، این را هم قبول نداریم؛ زیرا آیه می‌گوید اگر کسی حج را ترک یا انکار کرد کافر است، اما دیگر دلالت بر این ندارد اگر کسی انکار کرد که این آیه از قرآن است، کافر است! (یک نکته‌ بسیار ظریف و لطیفی در عبارت ایشان هست که) می‌فرماید چطور می‌شود هنوز آیه تمام نشده، خدا بگوید اگر کسی این آیه را انکار کرد، «فقد کفر»؟!

اگر عبارت ایشان را در تفصیل الشریعه ببینید، شاید زود نتوانید به مقصود ایشان برسید، ایشان می‌فرماید: «لا معنی لکون المراد من الکفر هو الکفر بالآیة بعد عدم تمامیة الآیة بعد»؛ آیه هنوز تمام نشده! یک وقتی آیه تمام شده بود، بعد خدای تبارک و تعالی در یک آیه دیگری می‌فرمود «و من کفر»، می‌گفتیم احتمال دارد «من کفر» یعنی کسی که انکار کند آیه قبلی از قرآن است، اما «و من کفر» در اینجا، در ذیل همین آیه است، «وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»[6] این «و من کفر» هنوز در اثنا و اواسط آیه است، چطور می‌شود خدای تبارک و تعالی هنوز آیه تمام نشده بفرماید هر کسی همین آیه را انکار کند که از قرآن است، «فقد کفر»![7]

اشکال سوم: اگر مرحوم خوئی در جواب بفرماید من این‌طور نمی‌گویم، بلکه می‌گویم امام معصومعلیه‌السلام خودش به عنوان خودش می‌فرماید: «و من قال لیس هذا هکذا فقد کفر»، می‌گوئیم اگر به عنوان خودش بیان می‌کند، پس معنایش این است که در مقام تفسیر آیه نیست و خود این خیلی خلاف ظاهر است؛ زیرا سائل از امامعلیه‌السلام پرسیده: «من لم یحج منّا فقد کفر»؛ آیا اگر کسی حج را ترک کند کافر است؟ امامعلیه‌السلام فرمود: «لا»؛ بعد فرمود: «و من قال» که این عبارت، ظهور در این دارد که تفسیر همان «و من کفر» است.

بنابراین، اگر بگوئیم خود امام معصومعلیه‌السلام با قطع نظر از کلمه «و من کفر» در آیه در مقام تفسیر آن نیست، بلکه امام معصوم به عنوان اینکه حجت خداست، بیان می‌کند اگر کسی انکار کند این آیه از قرآن است کافر است، بحسب الواقع می‌تواند درست باشد، اما این دیگر تفسیر برای «و من کفر» در آیه قرار نمی‌گیرد در حالی که ظاهر روایت این است که امامعلیه‌السلام این «و من قال لیس هذا هکذا» را، به عنوان تفسیر «و من کفر» می‌آورد یعنی سائل «و من کفر» را به ترک معنا کرد، امامعلیه‌السلام فرمود نه، اشتباه معنا می‌کنی.

نتیجه آنکه؛ اگر بگوییم امامعلیه‌السلام، «من قال لیس هذا هکذا» را به عنوان تفسیر «و من کفر» آورده است، این اشکال مرحوم والد ما می‌آید (که چطور هنوز آیه تمام نشده خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: «و من کفر فإن الله غنیٌ عن العالمین»)، یک قسمت آیه قبلاً آمده و یک قسمت نیز بعداً می‌آید، این اصلاً قابل التزام نیست و نمی‌شود به این مطلب ملتزم شد.

خلاصه سه اشکال آنکه؛ اشکال اول به فرمایش ایشان این بود که این کاملاً خلاف ظاهر است (این شاید مهم‌ترین اشکال باشد)، اشکال دوم این‌که این استشهاد شما تمام نیست و اشکال سوم این است که اگر شما بگوئید امام معصومعلیه‌السلام خودش به عنوان خودش می‌خواهد بیان کند، دیگر تفسیر آیه نمی‌شود و این اشکال از اشکال دوم بالاتر است.

اشکال چهارم: این است که شما در تلاش هستید که مشهور ادعای خودشان را نتوانند اثبات کنند، مشهور می‌خواهند بگویند «من أنکر وجوب الحج یکون کافرا»، اما شما می‌گویید اگر کسی خود این آیه را انکار کند، انکار این آیه مستلزم انکار وجوب حج است. دیگر چه فرقی می‌کند، ما اگر بخواهیم بگوئیم کسی وجوب حج را انکار کند کافر است، حال منشأ انکار وجوب حج، می‌تواند انکار این آیه در قرآن باشد، یا اینکه بگوید این آیه «لیست من القرآن»، ولی باز در نتیجه یکی می‌شود.

شما مرحوم خوئی دنبال این هستید که راه را بر مشهور ببندید در حالی که با این معنایی که برای روایت کردید، راه بر مشهور بسته نمی‌شود.

بررسی احتمال سوم در قسمت سوم از روایت

احتمال سوم (که در کتاب «مصباح الناسک»[8] نیز آمده) این بود که بگوئیم «من قال لیس هذا هکذا»، مشارٌالیه «هذا» را وجوب الحجّ بگیریم (در احتمال اول به خود حج می‌زدیم، در احتمال دوم «هذه الآیة» می‌زدیم و در این احتمال، می‌گوئیم «لیس هذا یعنی وجوب الحج» و «هکذا» یعنی «علی اهل الجِده فی کل عامٍ»؛ زیرا امام علیه السلام در ابتدا فرمود: «إن الله فرض الحج علی اهل الجِده فی کل عام»، بعد آیه را خواندند و بعد سائل گفت: «من لم یحج منّا فقد کفر»، امامعلیه‌السلام فرمودند: «لا و لکن من قال لیس هذا هکذا فقد کفر».

بعضی از فقها مانند صاحب مصباح الناسک (که خودش این احتمال را ابداع کرده) گفته‌اند امکان عمل به این روایت وجود ندارد؛ زیرا برخلاف ضرورت است و باید ضرورت را کنار گذاریم.[9] ابطال این معنا به این است که در روایت آمده: «و لکن من قال لیس هذا هکذا»، اگر ما این را این‌گونه معنا کنیم، این دیگر ربطی به سؤال سائل ندارد. سائل اصلاً همه حرفش این است کسی که حجّ انجام نداد، آیا کافر است؟ امامعلیه‌السلام می‌فرماید نه، بعد می‌گوئیم «من قال لیس وجوب الحج فی کل عامٍ علی اهل الجِده»! این ربطی به سؤال سائل نداشته و ارتباطش به سؤال راوی، فقط در اصل وجوب الحج است (یعنی اگر کسی اصل وجوب حج را انکار کند).

بنابراین، اگر این‌گونه معنا کردیم این برمی‌گردد به صدر روایت و دیگر مرتبط به سؤال سائل نیست، در حالی که چون کلمه‌ «لکن» دارد، این قرینه است بر اینکه آنچه امامعلیه‌السلام بیان می‌کند، باید مرتبط به سؤال سائل باشد و اگر بخواهد مرتبط به سؤال سائل باشد غیر از این معنایی ندارد، سائل خیال کرده کسی حج را ترک کند، به مجرد ترک حج کافر است. امامعلیه‌السلام می‌فرماید نه، اگر «قال لیس هذا (یعنی لیس الحجّ) هکذا (یعنی بواجبٍ) فقد کفر». بنابراین، معنایی که مشهور از این روایت کردند با این سؤال راوی بسیار تناسب دارد، اما این معنای سوم با سؤال سائل تناسبی ندارد.

به هر حال؛ سؤال سائل قرینه خوبی می‌شود بر اینکه معنای سوم درست نیست، فقط همین معنای اول درست است. بنابراین، این قسمت روایت «من قال لیس هذا هکذا» را باید به همین نحوی که مشهور معنا کردند (که «من قال لیس الحجّ بواجبٍ فقد کفر»)، معنا کنیم.

قسمت دوم روایت علی بن جعفر؛ تعارض با روایت معاویه بن عمار

حال که این قسمت سوم روشن شد، عمده‌ بحث قسمت دوم روایت است؛ زیرا وقتی روایت را این‌گونه معنا کردیم، می‌گوئیم در صحیحه معاویة بن عمار امام علیه السلام فرمود: «و من کفر یعنی من ترک»[10] [11] ، اما در روایت علی بن جعفر، راوی می‌گوید: «من کفر یعنی من ترک»؟ امام می‌فرماید: «لا»، یعنی بین این صحیحه و صحیحه‌ معاویة بن عمار تعارض به وجود می‌آید. در اینجا باید دید آیا راهی برای حل این تعارض وجود دارد؟

از کسانی که به حل این تعارض پرداختند، مرحوم والد ماست که می‌فرماید ما این روایت موسی بن جعفر علیه السلام را، قرینه‌ بر دو مطلب در صحیحه‌ معاویة بن عمار قرار می‌دهیم؛ اولاً؛ می‌گوئیم کلمه‌ کفر و «من کفر» در روایت معاویة بن عمار، حمل بر معنای اصطلاحی می‌شود (بیان شد که برخی «من کفر» را به معنای «من ستر» معنا کردند، کافر به معنای ساتر است همان‌گونه که «اعجب الکفار نباته»، کافر به معنای ساتر است و عرب به زارع کافر می‌گوید؛ زیرا حبه‌ دانه را در زیر زمین مستور می‌کند).

ثانیاً؛ قرینه می‌شود بر اینکه مطلق الترک سبب برای کفر نیست، بلکه ترکی که ناشی از انکار وجوب حج باشد، این سبب کفر است. در نتیجه، دیگر تعارضی نیست. اگر ذیل روایت نبود؛ «من قال لیس هذا هکذا فقد کفر»، می‌گفتیم روایت معاویه بن عمار می‌گوید ترک موجب کفر است و این روایت می‌گوید موجب کفر نیست و تعارض می‌کنند، اما چون در اینجا ذیل دارد و طبق معنایی که مشهور کردند ما قبول می‌کنیم، نتیجه این می‌شود در روایت معاویة بن عمار که «من ترک» آمده یعنی «من ترک عن انکارٍ»؛ کسی که حج را ترک کند و این ترکش ناشی از انکار وجوب حج باشد. از این رو، با این بیان تعارض برطرف می‌شود.[12]

 


[1] الكافي، الشيخ الكليني، ج‌4، ص266‌-265، ح5، ط الإسلامية.
[2] وسائل الشيعة، العلامة الشيخ حرّ العاملي، ج‌11، ص16‌، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، باب2، ح14128-1، ط آل البیت.
[3] آل عمران/سوره3، آیه97.
[4] موسوعة الإمام الخوئي، ج‌28، ص4.
[5] نکته: مرحوم والد ما در فقه و اصول، از اول تا آخر هر چه نوشتند، به انظار مرحوم خوئی عنایت داشته و نقل می‌کنند، گاهی اوقات می‌پذیرند و گاهی اوقات مورد اشکال قرار می‌دهند. یک وقت خودشان می‌فرمود من با اینکه شاگرد ایشان نبودم، اما به تمام آراء فقهی، اصولی و رجالی ایشان مسلط هستم و همین‌طور هم بود. این از ویژگی‌ها و قوت‌های حوزه قم هست که این حوزه، به انظار بزرگان نجف توجه دارد و داشته، اما متأسفانه عکسش نیست! در حوزه‌ نجف ما نمی‌بینیم که انظار مرحوم بروجردی، مرحوم حائری (با اینکه مرحوم حائری هم به یک معنا نجفی بوده) مورد توجه قرار گیرد با اینکه محقق اصفهانیقدس‌سره. در بحث اصول، به انظار مرحوم حائری بسیار اعتناء دارد، اما بعدی‌ها دیگر خیلی توجهی ندارند. الآن هم همین‌طور است که در مباحث‌شان، نمی‌بینیم که مبانی فقهی و اصولی مرحوم امام خمینی را مطرح کنند. حال این هم یک مسئله‌ای است که نمی‌خواهم الآن بگویم که این خوب است یا بد! یا تأییدی کنم، ولی چنین فرقی وجود دارد
[6] آل عمران/سوره3، آیه97.
[7] تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحج، محمد فاضل موحدی لنکرانی، ج‌1، ص12‌.
[8] مصباح الناسك في شرح المناسك، ج‌1، ص14‌.
[9] «و الظاهر انّ انكار وجوب الحج بالنحو الذي ورد في الحديث أي انكار وجوبه في كل عام لأهل الجدة يوجب الكفر و لكن لا يمكن العمل بهذه الرواية فانها خلاف الضرورة.» همان.
[10] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج‌5، ص18‌، ح52.
[11] وسائل الشيعة، العلامة الشيخ حرّ العاملي، ج‌11، ص31‌، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، باب7، ح14163، ط آل البیت.
[12] تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحج، محمد فاضل موحدی لنکرانی، ج‌1، ص20‌.