درس خارج فقه- استاد فاضل لنکرانی

95/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه بحث گذشته

بحث در مفاد این آیه شریفه است که خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: ﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ[1] ، آیا از این آیه می‌توان استفاده کرد که منکر وجوب حج کافر است یا خیر؟ گفتیم در آیه شریفه پنج احتمال وجود دارد، اظهر این احتمالات این است که بگوئیم کفر در اینجا کفر اصطلاحی و کفر در مقابل اسلام نیست (حتی آن احتمالی که مرحوم خوئی ابداع کردند و شاید در کلام هیچ مفسر دیگری نیامده باشد[2] را نیز مورد مناقشه قرار دادیم و مرحوم والد نیز فرمودند این احتمال ضعیف است)، بلکه کفر به معنای عدم شکر است و قرینه‌ روشن کلمه‌ ﴿غنیٌ﴾ است: ﴿فإن الله غنیٌ﴾ و بیان شد نظیر این تعبیر در دو آیه دیگر هم وارد شده است. تا اینجا به لحاظ خود این آیه، بحث را تمام کردیم. نتیجه آنکه؛ ما باشیم و این آیه شریفه، از آن نمی‌توان استفاده کرد که کفر اصطلاحی مراد است.

در اینجا چند روایت نیز وجود دارد که آن‌ها نیز باید مورد بررسی قرار گیرد و بعد از بررسی روایات، نتیجه نهایی را باید روشن کنیم.

بررسی روایات در ذیل آیه شریفه

در بحث‌های قرآنی همیشه دو مرحله وجود دارد؛ اول آنکه شخص باید خود آیه را ببیند که در چه چیزی ظهور داشته و ظهور بدوی‌اش در چیست؟ دوم روایاتی که در ذیل آیه شریفه وارد شده است.

روایت نخست: روایتی است که شیخ طوسیقدس‌سره در تهذیب نقل کرده: «الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِعلیه‌السلام قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا قَالَ هَذِهِ لِمَنْ كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ وَ صِحَّةٌ»، تا اینکه امامعلیه‌السلام سؤال شد: «وَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ كَفَرَ قَالَ يَعْنِي مَنْ تَرَكَ»؛ از حضرت پرسیدند «و من کفرَ» یعنی چه؟ فرمود «من کفر یعنی من ترک» و حضرت «کفرَ» را به «ترکَ» معنا فرمودند.[3] [4]

بررسی روایت نخست؛ روایت معاویه بن عمار

با مراجعه به کتب لغت، درمی‌یابیم که کفر به معنای ترک نیامده است یعنی اینطور نیست که بگوئیم یکی از معانی کفر، ترک است. در نتیجه در این آیه، کفر در ترک استعمال شده و حتماً باید یک علاقه و وجهی برای این استعمال در نظر بگیریم؛ زیرا اگر یک لفظی در معنای حقیقی خودش استعمال نشود، حتماً باید بین این لفظ و آن معنای غیر حقیقی یک علاقه و ارتباطی باشد. چند احتمال در این علاقه وجود دارد؛

احتمال اول: ‌این علاقه و ارتباط، علاقه‌ سببیت و مسببیت است یعنی بگوییم آیه می‌فرماید ترک الحج سبب برای کفر است. احتمال دوم: این است که این جا بحث علاقه سببیت و مسببیت در کار نیست، بلکه یکی از معانی کفر «ستر» است، در قرآن کریم به زارع اطلاع کافر شده «اعجب الکفار نباته»[5] ، کفار در این آیه به معنای زارع و زرّاع است، بگوئیم اگر کسی وجوب الحج را ستر کرد و پوشاند، تبعاً حج را ترک می‌کند. بنابراین، نگوئیم «ترک الحج سببٌ للکفر»، بلکه بگوئیم کفر به معنای ستر است و «من کفر أی من سترَ»، منتهی کسی که ستر می‌کند تبعاً حج را ترک می‌کند.

دیدگاه والد معظمقدس‌سره درباره روایت

مرحوم والد می‌فرماید معنای لغوی کفر، ترک نیست و اگر بخواهد در ترک استعمال شود، نیاز به علاقه داشته و مصحح می‌خواهد و مصحح آن؛ یا سببیت است یا احتمال دوم، اما به نظر ما ترک در اینجا، باز به معنای کفران نعمت در مقابل شکر است، نه به معنای ترک یک عمل «من حیث إنه ترکٌ»، شاهد سخن این است که در یک روایت دیگری، بین کفران و ترک هر دو عنوان با هم آمده، منتهی روایت دیگر در تفسیر عیاشی است که روایات تفسیر عیاشی مرسله است و سندش ذکر نشده اگرچه برای خود صاحب تفسیر مسند بوده (چون صاحب تفسیر می‌گوید من اسناد روایات را اختصاراً حذف کردم). از این رو، این روایات به حسب الواقع مسند است، اما به حسب الظاهر و برای ما، عنوان مرسل را دارد، ولی ما می‌توانیم به عنوان مؤیّد از آن استفاده کنیم.

بررسی روایتی از تفسیر عیاشی

در تفسیر عیاشی آمده: «عَنْ أَبِي أُسَامَةَ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِعلیه‌السلام فِي قَوْلِهِ وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ- مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا قَالَ‌ سَأَلْتُهُ مَا السَّبِيلُ»؛ در آیه شریفه، کلمه «سبیل» آمده و سائل از امامعلیه‌السلام پرسیده سبیل چیست؟‌ «قَالَ يَكُونُ لَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ» یعنی آن مقدار مالی که بتواند به وسیله‌ آن حج برود، «قُلْتُ أَ رَأَيْتَ إِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ مَالٌ يَحُجُّ بِهِ فَاسْتَحْيَا مِنْ ذَلِكَ»؛ اگر کسی به او پولی بدهد که با آن حج برود، او هم حیا کند و نگیرد، «هُوَ مِمَّنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا»؛ او مستطیع شده. «قَالَ وَ إِنْ كَانَ يُطِيقُ الْمَشْيَ بَعْضاً وَ الرُّكُوبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَلْ»؛ باز حضرت فرمود اگر یک مقداری بتواند سواره و یک مقدار را پیاده برود، باید انجام دهد (که این قسمت از روایت، باید در بحث استطاعت مورد دقت قرار بگیرد).

امام علیه السلام می‌فرماید اگر کسی می‌تواند مثلاً دو سوم مسیر حج را سواره برود و یک سوم را پیاده برود باز مستطیع است و باید برود. راوی می‌پرسد: «أَ رَأَيْتَ قَوْلَ اللَّهِ وَ مَنْ كَفَرَ أَ هُوَ فِي الْحَجِّ قَالَ نَعَمْ قَالَ هُوَ كُفْرُ النِّعَمِ وَ قَالَ مَنْ تَرَكَ»؛[6] [7] اینکه خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: «و من کفر»، آیا در حجّ است؟ امامعلیه‌السلام فرمود بله، بعد خود امام علیه السلام فرمود حواست باشد که این کفر اصطلاحی نیست، بلکه کفر نعمت‌هاست، یعنی چه کسی کافر نعمت شده؟ کسی که مستطیع باشد و بتواند انجام دهد، اما با این حال، ترک کند.

بنابراین، شاهدی که ما بخواهیم از روایت استفاده کنیم، آن است که در این روایت، «کفر النعم و ترک» را هر دو با هم آورده، پس معلوم می‌شود که اصلاً ترکی که بخواهد سبب برای کفر اصطلاحی بشود، در اینجا مورد نظر نیست.

خلاصه آنکه؛ احتمال اول این بود که بگوئیم «کفر أی کفر بترک الحج» و ترک الحج را سبب برای کفر اصطلاحی قرار دادیم، عده‌ای از فقها از جمله مرحوم خوئی اشاره به این صحیحه‌ معاویة بن عمار دارند، اما بیان ما این بود که «ترک» یعنی همان «کفر النعم»، یا به تعبیر دیگر بگوئیم ترکی در اینجا مراد است که سبب کفران نعمت شود نه ترکی که سبب کفر اصطلاحی شود، اصلاً در آیه شریفه ترک الحج که سبب برای کفر اصطلاحی شود مراد نیست.

نکته: یکی از دیدگاه‌های فقهی خوارج این است که اگر کسی کبیره‌ای انجام داد و یا ترک واجبی کرد این کافر است، یکی از استدلالاتی که خوارج دارند به همین «و من کفر» است که در ذیل آیه «و من کفر فإن الله غنیٌ عن العالمین» آمده است. آن‌ها می‌گویند «أی کفر بسبب ترک الحج»، پس قرآن می‌گوید کسی که تارک حج شد کافر اصطلاحی است. با این توضیحاتی که بیان شد، کفر در صحیحه‌ معاویة بن عمار به معنای «ترکَ» ست، اما ترکی که موجب کفران نعمت است به قرینه‌ی این روایتی که در تفسیر عیاشی آمده است.

اگر بگوییم روایت تفسیر عیاشی هم برای تأیید فایده نداشته و مرسل است، اما اینکه امامعلیه‌السلام در اینجا می‌فرماید «من کفر» یعنی «من ترکَ»،، باز ظهور در این ندارد که ترک سبب برای کفر اصطلاحی است، بلکه می‌گوییم «من کفر» یعنی «من ترک» (البته در گذشته خود ما، کفر را به معنای کفران نعمت بیان کردیم به قرینه‌ «ان الله غنیٌ» و این «ترک» یعنی ترک سبب برای کفران نعمت است).

روایت دوم؛ روایت شیخ صدوققدس‌سره

دومین روایت، روایتی است که شیخ صدوققدس‌سره نقل کرده است: «بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ (در سند شیخ صدوق، دو راوی به نام‌های حماد بن عمرو و انس بن محمد آمده است که هر دو مجهول هستند، حال اگر سند با یکی از این دو درست بود، باز مشکل نبود) عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِعلیهم‌السلام فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ ص لِعَلِيٍّعلیه‌السلام»؛ در آن وصیت مفصلی که پیامبر به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «قَالَ: يَا عَلِيُّ كَفَرَ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَشَرَةٌ»؛ ده گروه از این امت به خدا کفر ورزیدند، «القتات»؛ یعنی سخن‌چین، «و الساحر و الدیوث»، دیوث یعنی مردی که برای یک حرامی راه را هموار می‌کند. «دیّثه» یعنی راهی که هموار شده، ممکن است «قوّاد» راجع به غیر باشد و دیوث راجع به زن آن شخص باشد، «وَ نَاكِحُ الْمَرْأَةِ حَرَاماً فِي دُبُرِهَا»؛ ناکح یعنی واطی کسی که وطی کند زنی را حراماً آن هم دبراً، «وَ نَاكِحُ الْبَهِيمَةِ وَ مَنْ نَكَحَ ذَاتَ مَحْرَمٍ وَ السَّاعِي فِي الْفِتْنَةِ وَ بَائِعُ السِّلَاحِ مِنْ أَهْلِ الْحَرْبِ وَ مَانِعُ الزَّكَاةِ وَ مَنْ وَجَدَ سَعَةً فَمَاتَ وَ لَمْ يَحُجَّ»؛ کسی که مالی دارد و بمیرد و حج انجام ندهد که شاهد همین قسمت دهم است.

بعد پیامبرصلی‌الله علیه و آله می‌فرماید: «يَا عَلِيُّ تَارِكُ الْحَجِّ وَ هُوَ مُسْتَطِيعٌ كَافِرٌ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ لِلّهِ عَلَى الناسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ يَا عَلِيُّ مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّى يَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً»؛[8] [9] [10] کسی که تسویف کند یعنی پول دارد و راه هم باز است و مریض نیست، همه امکانات وجود دارد، با این حال به حجّ واجبش نمی‌رود تا بمیرد، خدا روز قیامت او را یهودی یا نصرانی مبعوث می‌کند.

آنچه شاهد بحث ماست (اگرچه سند روایت ضعیف بوده و فقیه نمی‌توان به این روایت استدلال کند، ولی با قطع نظر از این اشکال سندی)، آن است که آیا مراد از کفر در این روایت، کفر اصطلاحی است؟ آیا «کفر بالله العظیم من هذه الامة عشرةٌ»، مراد کفر در مقابل اسلام است؟

نکاتی درباره روایت در کلام والد معظمقدس‌سره

دو نکته در کلمات مرحوم والد ما درباره این روایت هست؛ نکته اول: کفری که در اینجاست یعنی کسی که در تمام طول عمر حج را ترک کند نه اینکه به مجرد ترک امسال یا سال آینده کافر شود. این ترک شخص تا آخر عمرش ادامه پیدا کند که این موجب کفر است.

نکته دوم: به قرینه‌ موارد نُه‌گانه دیگر که محکوم به کفر اصطلاحی نیستند، پس این مورد نیز نباید محکوم به کفر اصطلاحی باشد، دیوث، قتات، ساحر، ساعی به فتنه، ناکح بهیمه و غیره، کافر به کفر اصطلاحی نیستند و چون در آن طوایف تسعه‌ دیگر کفر اصطلاحی مراد نیست، لذا در اینجا نیز بگوئیم کفر اصطلاحی مراد نیست.

ایشان در پایان لطیفی می‌آورند و آن اینکه می‌فرماید روایت نمی‌گوید که این مسلمان نمی‌میرد، روایت می‌گوید این یهودی مبعوث می‌شود و لذا وقتی این شخص بمیرد، تمام احکام اسلام بر او بار می‌شود؛ باید تجهیزش کنند، در قبرستان مسلمین دفنش کنند اگرچه روز قیامت در صف یهودی‌ها مبعوث می‌شود، اما بر حسب این روایت، یهودی نمی‌میرد.[11]

آنچه مهم است، روایتی است از امام کاظم علیه السلام که نکات بسیاری دارد و در جلسه آینده مورد بحث قرار می‌گیرد.[12] [13]


[1] آل عمران/سوره3، آیه97.
[2] نکته: مرحوم والد ما بسیار اظهار تأسف می‌کرد که چرا مرحوم خوئی تفسیرشان را دنبال نکردند، می‌دانید ایشان یک جلد تفسیر به عنوان مقدمه‌ تفسیر به نام «البیان» دارند و یک مقداری از سوره‌ حمد را هم تفسیر کردند، اما به خاطر کثرت امور دیگر دنبال نکردند. ایشان می‌فرمود اگر آقای خوئی یک دوره تفسیر نوشته بودند، این در دنیای اسلام بسیار عجیب و مهم بود؛ چون دارای مبانی اصولی، مبانی فقهی و ذوق تفسیری قوی بودند.
[3] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج‌5، ص18‌، ح52.
[4] وسائل الشيعة، العلامة الشيخ حرّ العاملي، ج‌11، ص31‌، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، باب7، ح14163، ط آل البیت.
[5] حدید/سوره57، آیه20.
[6] تفسير العياشي، محمد بن مسعود العياشي، ج1، ص192، ح115؛.
[7] وسائل الشيعة، العلامة الشيخ حرّ العاملي، ج‌11، ص43‌، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، باب10، ح14194، ط آل البیت.
[8] من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج4، ص380، ح5762.
[9] من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج4، ص368، ح5762.
[10] وسائل الشيعة، العلامة الشيخ حرّ العاملي، ج‌11، ص32‌-31، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، باب10، ح14164، ط آل البیت.
[11] تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحج، محمد فاضل موحدی لنکرانی، ج‌1، ص11‌.
[12] وسائل الشيعة، العلامة الشيخ حرّ العاملي، ج‌11، ص16، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، باب2، ح14128، ط آل البیت.
[13] الكافي، الشيخ الكليني، ج‌4، ص265، ح5، ط الإسلامية.