درس خارج فقه- استاد فاضل لنکرانی

95/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه بحث گذشته

بحث در دلالت آیات قرآن بر وجوب حج است. بحث از آیه شریفه «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيل»[1] مفصل بیان شد و گفتیم این آیه نه تنها ظهور روشنی در وجوب حج دارد، بلکه در مقام تشریع وجوب حج است و ظهورش از سایر الفاظ (مانند «حجّوا و اعتمروا») قوی‌تر و آکد است.

نکته: آیه می‌گوید: «لله علی الناس حِجّ البیت»، این اعم از حَج و عمره است یعنی این آیه فقط خصوص حج را واجب نمی‌کند (همان‌گونه که شاید در السنه و اذهان بیشتر همین جهت در ذهن باشد) و آنچه واجب می‌کند رفتنِ به بیت است برای انجام مناسک، حالا این هم می‌تواند در عنوان حج باشد و هم می‌تواند در عنوان عمره باشد.

بررسی دلالت دومین آیه بر وجوب حجّ

آیه دوم در سوره حج واقع شده: «وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقَائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ * وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ »[2]

مخاطب در «اَذِّن» کیست؟

خداوند در این آیه می‌فرماید: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ»، اولین اختلافی که واقع شده این است که مخاطب در «اَذِّن» کیست؟

احتمال اول: مخاطب حضرت ابراهیمعلیه‌السلام است؛ چون در آیه قبل آمده: « وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ»؛ ما بیت را برای ابراهیم آماده کردیم، « أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ »، خطاب در «طهِّر» به ابراهیمعلیه‌السلام است. در آیه بعد «و اذِّن» آمده که اگر بخواهیم قرینه سیاق را مطرح کنیم، باید بگوئیم به قرینه آیه‌ قبل خطاب در «و اذّن» هم به ابراهیمعلیه‌السلام است یعنی «ابراهیم اذِّن» یعنی «أعلم الناس بوجوب الحج»، «اذّن فی الناس بالحج» یعنی «اَعلمهم بان الحج واجبٌ»، «یأتوک رجالاً»؛ اینها با پای پیاده می‌آیند.

در برخی تفاسیر هم آمده که وقتی خطاب به ابراهیمعلیه‌السلام شد، ابراهیمعلیه‌السلام روی سنگی رفت (که الآن به عنوان مقام ابراهیم است) و دو انگشت مبارکش را روی دو گوش خود گذاشت و ندا داد: «ایها الناس اجیبوا داعی الله»[3] و بعد مردم هم لبیک گفتند و اصلاً از همان جا فلسفه‌ «لبیک» شروع می‌شود. مرحوم طبرسی در مجمع البیان این را به عنوان احتمال اول نقل می‌کند.[4]

احتمال دوم: مخاطب در «اذّن»، رسول اکرم است، یعنی ای پیامبر «اذّن فی الناس بالحج» که بعضی از مفسرین این را قائل شدند.[5] در کتاب کافی، در باب «حجّ النبیّصلی‌الله علیه و آله» روایتی است که مؤیِّد این احتمال است و سند آن هم صحیح می‌باشد:

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِعلیه‌السلام»؛ امام صادقعلیه‌السلام فرمود: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِصلی‌الله علیه و آله أَقَامَ بِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِينَ لَمْ يَحُجَّ»؛ پیامبرصلی‌الله علیه و آله ده سال در مدینه ماندند و در این ده سال، حجی انجام ندادند، «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ «وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنِينَ أَنْ يُؤَذِّنُوا بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِصلی‌الله علیه و آله يَحُجُّ فِي عَامِهِ»؛ پیامبرصلی‌الله علیه و آله به منادی‌اش فرمود برو در میان مردم ندا بده که مردم حج انجام بدهند.[6]

ظاهر این روایت این است که مخاطب در «و اذّن فی الناس بالحج»، رسول خداست نه حضرت ابراهیم، اما طبرسی در مجمع البیان می‌گوید جمهور مفسرین قول اول را مطرح کردند (که مخاطب ابراهیمعلیه‌السلام است).[7] وقتی ما یک روایت صحیحه و معتبر داریم که مخاطب این آیه رسول اکرمصلی‌الله علیه و آله است، چه وجهی دارد که در اینجا قرینه‌ سیاق را مطرح کنیم؟

ارزیابی دیدگاه علامه طباطبائیقدس‌سره

مرحوم علامه طباطبائی می‌فرماید چون آیه‌ «و اذّن فی الناس» عطف به «ان لا تشرک بی شیئاً و طهِّر»[8] است، پس مخاطب حضرت ابراهیمعلیه‌السلام است. اشکال کلام ایشان آن است که اولاً؛ آیه «و اذّن فی الناس بالحج» به صورت یک آیه مستقل آمده است و چه بسا «و» در آیه، واو استینافیه باشد نه واو عاطفه.

ثانیاً؛ ایشان می‌فرماید: «بعیدٌ من السیاق»، یکی از مبانی‌ای که مرحوم طباطبائی در تفسیر دارند، اخذ به قرینه‌ی سیاق است. ایشان می‌گویند آیه قبل مربوط به حضرت ابراهیم است: «لا تشرک بی شیئا و طهّر بیتی للطائفین و العاکفین... و اذّن فی الناس بالحج» پس خطاب در این آیه نیز به حضرت ابراهیمعلیه‌السلام است. اشکال این سخن آن است که وقتی روایت معتبر داریم که مخاطب این «اذّن»، رسول اکرم است، باید اخذ به این روایت کنیم و همین یک قرینه می‌شود بر اینکه ما در قرآن نمی‌توانیم سراغ سیاق برویم و بگوئیم باید سیاق را قرینه قرار داد.

بررسی زمان تشریع حجّ

یکی از مباحث مطرح در باب حج، آن است که چه زمانی حجّ تشریع شده است؟ آیا سال ششم از هجرت بوده؟ مرحوم محقق در کتاب معتبر می‌فرماید فریضه‌ی حج در سال ششم از هجرت واقع شد «و اخّر النبی الحج إلی السنة العاشرة من غیر عذر»[9] ؛ پیامبرصلی‌الله علیه و آله حج را بدون عذر تا سال دهم به تأخیر انداخت. البته آنجا در ضمن این نزاع، مطرح می‌کند که آیا حج یک وجوب فوری مضیّق دارد یا اینکه موسع است. نزاعی که بعدا خواهیم رسید آن است که آیا اگر کسی مستطیع شد، حج بالفور بر او واجب است؟ یا اینکه اگر مستطیع شد واجب موسع است (آنجا شافعیه می‌گویند موسع است و از قول آنها نقل می‌کند و مرحوم محقق رد نمی‌کند).

مرحوم کازرونی در المنتقی به نقل مرحوم مجلسی می‌گوید آیه تیمم، حدیث إفک، قضیه‌ی ازدواج زینب بنت جحش بعد از غزوه‌ بنی المصطلق، اینها در سال پنجم واقع شد، بعد می‌گوید و در همان سال فریضه‌ی حج نزول یافت و پیامبرصلی‌الله علیه و آله آن را بدون هیچ مانعی تأخیر انداخت.

بنابراین، مرحوم محقق می‌گوید در سال ششم واجب شده، مرحوم کازرونی می‌گوید در سال پنجم و بر حسب این روایت (معتبری که از امام صادقعلیه‌السلام خواندیم)، در همان سال دهم بوده (روایت می‌گوید پیامبرصلی‌الله علیه و آله ده سال در مدینه بود و حج انجام نداد، البته عمرة القضاء را انجام دادند ولی حج انجام نداد، «فلما نزلت»، این ظهور در این دارد که در سنه دهم آیه حج؛ «و اذّن فی الناس بالحج» نازل شد و پیامبر تأخیر نینداخت).

علت استفاده نکردن علامه طباطبائیقدس‌سره از روایات در تفسیر

پرسش مطرح در اینجا آن است که چرا مرحوم علامه در تفسیر به روایات (که یا مربوط به شأن نزول است، یا مربوط به توضیح آیات است) استدلال نمی‌کند؟ چرا معروف شده که ایشان تفسیر قرآن به قرآن دارد؟ بحث قرآنی را مطرح می‌کند و در آخر می‌فرماید: «بحثٌ رواییٌ» که یا مقصود ایشان اشاره‌ به بعضی از روایات است و یا اینکه ایشان حتی الامکان تلاش کرده آن مفادی که در روایات هست، از خود آیات قبلاً استفاده کند. اما چرا به روایت استدلال نمی‌کند؟

در علم اصول بحث خبر واحد، نزاعی وجود دارد و آن اینکه؛ آیا خبر واحد در غیر از باب احکام حجّیت دارد یا خیر؟ ‌مرحوم علامه طباطبائی از جمله کسانی است که قائل به عدم حجیت خبر واحد در غیر احکام شده و می‌فرماید خبر واحد، «إنما هو حجةٌ فی خصوص الاحکام»، اما اگر یک خبری شأن نزول را بگوید یا یک خبری، آیه‌ای را معنا کند و یا خبری در باب اعتقادیات باشد، اصلاً در غیر باب احکام حجّیت ندارد. ما در همان بحث، حجّیت خبر واحد را مطلقا اثبات کردیم و گفتیم هر خبری که از ائمه‌ معصومینعلیهم‌السلام به ما برسد، اگر واجد شرایط حجّیت باشد؛ چه در احکام و چه در تاریخ، چه در اعتقادات، چه در تفسیر، چه در اخلاق، تمام اینها برای ما حجّیت دارد و بزرگانی هم مانند مرحوم خوئی همین مبنای ما را برمی‌گزیند.

پرسش: آیا حج در شریعت ما واجب است یا خیر؟ ما الآن برای شریعت خودمان می‌خواهیم استدلال کنیم، اگر قائل شدیم مخاطب «اذِّن»، ‌ابراهیمعلیه‌السلام است، آیا بین این قول و اینکه بگوئیم مخاطب رسول اکرمصلی‌الله علیه و آله است، فرق وجود دارد یا نه؟ اگر گفتیم مخاطب پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله است، بحثی وجود ندارد که این آیه هم دلالت بر وجوب حج دارد، اگر گفتیم مخاطب حضرت ابراهیمعلیه‌السلام است، آیا دیگر این آیه برای استدلال مفید است یا خیر؟

پاسخ: راه اول آن است که استصحاب شرائع سابقه را بپذیریم که در نتیجه، می‌گوییم حج از گذشته بوده است.

راه دوم (که مهم‌تر از این است و با این راه، دوم نیازی به استصحاب شرایع سابقه نداریم) آن است که بگوییم دین اسلام مصدِّق است برای ادیان گذشته و با آمدن اسلام احکام شرایع سابقه نسخ نشده است. این سخن که مشهور است اسلام ادیان گذشته را نسخ کرد، ما خط بطلانی روی آن کشیدیم، اصلاً مسلمان کسی است که «بما انزل إلی نبیّنا و ما انزل إلی انبیاء السابق»، به همه ایمان داشته باشد یعنی مسلمان کسی است که به آنچه در تورات واقعی آمده و آنچه در انجیل واقعی آمده همین الآن مؤمن باشد. در ابتدای سوره بقره می‌گوئیم: «الذین یؤمنون بما انزل إلیک و ما انزل من قبلک»،[10] باید ایمان به آنها باشد.

بنابراین، ما در اصول اثبات کردیم که اصلاً احکام شرایع سابقه نسخ نشده و نبوت نبی گذشته با آمدنِ نبوت پیامبر خاتمصلی‌الله علیه و آله تمام شد، ولی قاعده این است که احکام نسخ نشده «الا ما خرج بالدلیل». عکس آنچه مشهور است، مشهور می‌گویند همه چیز نسخ شده «الا ما خرج بالدلیل». طبق این مبنا، دیگر نیازی به استصحاب شرایع سابقه نداریم و اگر گفتیم مخاطب در «اذّن»، حضرت ابراهیم است، آیا خدای تبارک و تعالی فقط یک حکایتی برای پیامبرصلی‌الله علیه و آله می‌کند (که ما به ابراهیمعلیه‌السلام گفتیم این کارها را بکن)، یا اینکه می‌گوید دین ابراهیمعلیه‌السلام این بوده و الآن توی نبی ما و امت تو هم به آنچه بر ابراهیم واجب بوده، شما هم نسبت به او مکلفید؟

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی بحث

نتیجه آنکه؛ چه مخاطب را پیامبر خاتمصلی‌الله علیه و آله بدانیم و چه مخاطب را حضرت ابراهیم بدانیم، این آیه به خوبی یکی از ادله‌ی وجوب حج است و فرقی بین این آیه و آیه قبل وجود دارد و آن اینکه؛ در «لله علی الناس حجّ البیت»، حِج یعنی رفتن به سوی بیت و انجام یک مناسک، نه ظهور در حَج دارد و نه ظهور در عمره دارد، اطلاق دارد حج البیت هم حج را می‌گیرد و هم عمره را. به همین دلیل، بحثی واقع شده که آیا کسی که استطاعت حج (مانند استطاعت بدنی) را ندارد و تنها استطاعت بدنی و مالی و راهی برای اینکه یک عمره‌ی مفرده انجام بدهد را دارد، آیا این عمره بر او واجب است یا نه؟ برخی از فقها می‌توانند به این آیه شریفه که بگوئیم «حِج البیت» را اطلاق دارد؛ هم حج را می‌گیرد و هم عمره‌ مفرده را، استدلال کنند.

اما آیه «و اذّن فی الناس بالحج»، این الف و لام «الحجّ» مخصوصاً با ادامه آیه که «لیشهدوا منافع لهم»، بحث افاضه از مواقف، همه قرینه روشنی است که مراد از این حج، حج مصطلح است و اینجا این آیه شامل عمره‌ی مفرده نمی‌شود.

نکته1: ممکن است کسی بگوید یک قرینه بر اینکه مخاطب به این آیه ابراهیمعلیه‌السلام است، «یأتوکَ» می‌باشد؛ زیرا حضرت ابراهیمعلیه‌السلام روی مقام رفت و دست مبارکش را روی گوشهایش گذاشت و اعلام کرد («اذّن» یعنی اعلام) وجوب حج را و «یأتوکَ» ظهور در این دارد که یک کسی باید خودش در آنجا باشد و مردم از جاهای دیگر بیایند، آیا می‌شود بگوئیم پیامبرصلی‌الله علیه و آله ما با اینکه در مدینه بوده، اینجا یأتوکَ صدق می‌کند؟ می‌گوییم جواب این است که بله، مانعی ندارد! پیامبرصلی‌الله علیه و آله به مؤذنین اعلام کرد که به مردم بگوئید من می‌خواهم حج بروم، «یأتوکَ» یعنی «یأتوا معَکَ»، باید چنین توجیهی در اینجا داشته باشیم.

نکته2: تلبیه از اینجا آغاز شد که ابراهیمعلیه‌السلام فریاد زد: «أجیبوا داعی الله» و امر به حج کرد و مردم هم گفتند: «لبیک اللهم لبیک»، می‌گویند از آنجا لبّیک به عنوان یک واجب در حج مطرح شده، این منافات ندارد یعنی ما نمی‌گوئیم اگر این خطاب به پیامبرصلی‌الله علیه و آله بوده، پس خطاب به ابراهیمعلیه‌السلام هم نبوده، او یک جای دیگری است و فلسفه‌ی تلبیه هم همینطور است.

بحث در این است که وقتی این آیه نازل شد، آیا به عنوان حکایت به امری که خدا به ابراهیمعلیه‌السلام کرد نازل شد یا اینکه نه، همان امری که خدا به ابراهیمعلیه‌السلام کرد به پیامبرصلی‌الله علیه و آله فرمود شما هم اعلام کنید که مردم به حج بروند. طبق این آیه و این روایت معتبری که در ذیلش آمده، باید بگوئیم مخاطب در آن پیامبرصلی‌الله علیه و آله هست. در جلسه بعد، ان شاء الله آیه «واتمّوا الحج و العمرة لله» را بحث می‌کنیم.

 

واژگان کلیدی: «اذن فی الناس»، تلبیه، تشریع حجّ.


[1] آل عمران/سوره3، آیه97.
[2] حج/سوره22، آیه26.
[3] كنز العرفان في فقه القرآن، جمال الدین مقداد بن عبدالله سیوری، ج1، ص268.
[4] تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج7، ص145.
[5] تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج7، ص145.
[6] کافی، شیخ کلینی، ج4، ص245، ط اسلامیه.
[7] تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج7، ص145.
[8] حج/سوره22، آیه335.
[9] المعتبر في شرح المختصر، المحقق الحلی، ج2، ص746.
[10] بقره/سوره2، آیه4.