درس خارج فقه- استاد فاضل لنکرانی

95/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه بحث گذشته

پس از بیان مقدماتی در بحث حج و بیان معنای لغوی و اصطلاحی آن و اینکه آیا حقیقت شرعیه‌ای در لفظ حج وجود دارد یا نه، اولین بحث این است که ادله‌ی وجوب حج چیست؟ گفتیم به چهار دلیل بر وجوب حج استدلال شده: قرآن، سنت، اجماع و ضرورت.

دلیل اول وجوب حجّ؛ قرآن

پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود آن است که آیا در قرآن کریم، غیر از آیه معروف ﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيل[1] ، آیات دیگری نیز وجود دارد که بتوان از آن وجوب حج را استفاده کرد یا خیر؟

فایده‌ این بحث آن است که گرچه اگر فقط یک آیه از قرآن بر وجوب حج استفاده کنیم، این به عنوان فرض الله مطرح می‌شود (و در موارد تعارض یا تزاحم با فرض النبیصلی‌الله علیه و آله، همین مقدار که در قرآن کریم مطرح شده باشد، خودش به عنوان فرض الله کافی است)، اما اگر بر یک واجبی تأکید بیشتری شده و چند بار مسئله‌ وجوبش مطرح شده باشد، در برخی موارد تزاحم یا جاهایی دیگر آثار خود را دارد. بنابراین، بحث در این است که آیا در قرآن برای وجوب حج، فقط یک آیه داریم یا اینکه آیات متعدد داریم؟

بررسی تعداد آیات دالّ بر وجوب حجّ

یکی از کسانی که آیات الاحکام را مورد بحث قرار دادند، مرحوم کاظمی در کتاب «مسالک الافهام الی آیات الاحکام» است (که انصافاً یکی از کتاب‌های بسیار دقیق در آیات الاحکام می‌باشد). ایشان دو آیه بر وجوب حج آورده است.[2] مرحوم راوندی در فقه القرآن[3] و محقق اردبیلیقدس‌سره در زبدة البیان[4] نیز دو آیه بر وجوب حجّ آورده‌اند. از ظاهر عبارات قاضی ابن براج در المهذّب استفاده می‌شود که از هشت آیه قرآن کریم می‌توان وجوب حج را استفاده کرد.[5] در ادامه به بررسی آیاتی که دلالت بر وجوب حج دارد می‌پردازیم.

بررسی اولین آیه بر وجوب حجّ

نخستین آیه بر وجوب حجّ، آیه معروف ﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيل[6] در سوره آل عمران می‌باشد (آیه قبل از این آیه، محل بحث نیست)[7] . از این آیه به خوبی وجوب حج استفاده می‌شود.

مرحوم والد معظم در تفصیل الشریعه می‌فرماید تعبیری که برای وجوب حج در این آیه آمده، این تعبیر برای وجوب در هیچ واجب دیگری نیامده است. در نماز، آیه ﴿اقیموا الصلاة﴾ و در صیام ﴿کتب علیکم الصیام﴾ داریم، اما از این تعبیر «لله علی الناس)، استفاده دِین می‌شود و این صیغه، صیغه‌ دین است؛ «لله علیّ». بنابراین دلالت «لله علی الناس» بر وجوب، یک دلالت روشن، بلکه دلالت آکدی است. اگر خداوند متعال می‌فرمود: «حجّوا» یا «اقیموا الحجّ»، دلالتش بر وجوب به این اندازه نبود که می‌فرماید «لله علی الناس» یعنی برای خدا بر گردن مردم، حجّ البیت است (که مستطیع باید حجّ البیت را انجام بدهد). بنابراین، این آیه مسلم دلالت بر وجوب دارد.[8]

دیدگاه علامه طباطبائیقدس‌سره درباره آیه نخست

نکته‌ای که مرحوم علامه طباطبایی در المیزان درباره این آیه بیان کرده و می‌فرماید این آیه‌ شریفه، امضای آن وجوب حج در آیه: ﴿ وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ[9] است و در نتیجه خود این آیه، در مقام تشریع مستقل نیست مثل اینکه مولایی به عبدش بگوید این کار را (مثلاً تمیز کردن خانه را) بر تو واجب می‌کنم، دو ساعت دیگر بگوید من بر گردن تو این را گذاشتم. این کلام دوم، تشریع تأسیسی و ابتدایی نیست، بلکه إخبار از تشریع است و مرحوم علامه تصریح می‌کند که این آیه ﴿لله علی الناس حج البیت﴾، إخبار از تشریع است.[10]

تبیین دیدگاه مرحوم علامه طباطبائی

در بحث مکاسب، هنگام بررسی آیه شریفه: ﴿و یحرّم علیهم الخبائث[11] ، برخی از فقها به این آیه تمسک می‌کنند بر اینکه خبیث «من حیث إنه خبیث حرام» است. بعد نتیجه می‌گیرند هر چیزی عنوان خبیث را پیدا کرد، خوردنش حرام است. حتی از آقایان می‌گفتند سوخته‌های نان (مثلاً مقداری از نان سنگکی سوخته است) حرام است؛ چون از مصادیق خبایث است و «یحرم علیهم الخبائث» شامل آن می‌شود. مرحوم امام در کتاب البیع فرمود ما به این آیه شریفه در مقام استنباط نمی‌توانیم استدلال کنیم؛ زیرا این آیه اوصاف پیامبرصلی‌الله علیه و آله را بیان می‌کند و می‌گوید پیامبرصلی‌الله علیه و آله کسی بود که طیبات را برای شما حلال و خبائث را بر شما حرام کرده و این آیه إخبار از آن چیزی است که قبلاً حرام کرده است (مانند «حرّمت علیکم الدم و المیتة» و غیره). بنابراین، این «یحرم علیهم الخبائث»، إخبار از تشریع سابق است که در این صورت، دیگر به خصوصیّاتی که در این آیه وجود دارد، نمی‌توان استدلال کرد.[12]

بنابراین، اگر ما در مثل «یحرّم علیهم الخبائث» گفتیم إخبار از تشریع سابق است، فقیه نمی‌تواند بگوید پس خبیث «من حیث إنه خبیثٌ» حرام است و بعد بگوید هر زمانی هر چیزی عرفاً مصداق برای خبیث شد، حرام است. فرض کنید اگر سوسک مصداق برای خبیث شد حرام است! حالا در آن منطقه‌ای که مصداق برای خبیث شده، بگوییم حرام است. نظیر این مطلبی که امام در بحث «یحرّم علیهم الخبائث» دارد، علامه طباطبائیقدس‌سره در آیه ﴿و لله علی الناس حج البیت﴾ دارند که می‌فرماید این إخبار است «عن تشریعٍ سابق».

البته بعد یک احتمالی می‌دهند: ﴿و إن کان من الممکن أن یکون انشاءً علی نحو الامضاء لکنّ الاظهر من السیاق هو الاول﴾؛ ایشان می‌فرماید ما یک احتمال دومی هم می‌دهیم و آن اینکه انشاء‌ باشد، اما انشاء امضایی مثل انشاء تأکیدی یعنی نمی‌خواهد إخبار از انشاء سابق کند. یک وقت می‌گوئیم ابتدا انشاء بوده و بعد خبر می‌دهد از اینکه قبلاً من یک واجبی بر ذمه‌ی تو گذاشتم، مراقب آن باش که این إخبار می‌شود و قابلیت استدلال ندارد، اما اگر گفتیم این یک انشاء است ولو انشاء امضایی، این قابلیت استدلال برای فقیه دارد و بعد می‌فرماید اظهر همان اول (یعنی إخبار) است.

بنابراین، اگر خدای متعال یا پیامبر اکرم یا امام معصومعلیه‌السلام بخواهد یک حکمی را برای مؤمنین بیان کند، یا باید انشاء باشد و یا خبر فی مقام الانشاء باشد (به عنوان مثال؛ راوی از امامعلیه‌السلام سؤال می‌کند کسی اینطور شده، باید غسل کند؟ امامعلیه‌السلام در جواب می‌فرماید: «یغتسلُ» یعنی غسل می‌کند، اما خبر در مقام انشاء است یعنی «إغتسل»)، اما به جمله‌ خبری نمی‌توان استناد کرد و جمله‌ خبری افاده‌ حکم نمی‌کند؛ زیرا جمله‌ خبری چیزی را بر ذمه‌ مکلف قرار نمی‌دهد.

به عنوان نمونه؛ اگر بگوئیم آیه شریفه: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ[13] تا همین جا بود (یعنی «فاجتنبوه») را نداشت، نمی‌توانستیم بگوئیم خمر حرام است، بلکه می‌گفتیم خداوند متعال خبر می‌دهد که در اینها یک پلیدی‌هایی هم وجود دارد (در خمر پلیدی هست، در قمار پلیدی هست)، اما خدای تبارک و تعالی می‌داند که به مجرد گفتن «رجسٌ»، چیزی را بر گردن مکلف ثابت نمی‌کند. به همین دلیل، در ادامه می‌فرماید: «فاجتنبوه». یا در آیه: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ[14] می‌گوئیم مشرکون نجس هستند، اگر «فلا تقربوا المسجد الحرام» نبود، از آن حکمی نسبت به مسجد الحرام استفاده نمی‌کردیم و می‌گفتیم مشرکین یک پلیدی ذاتی دارند (بنا بر اینکه نجس در اینجا، با نجاست فقهی فرق دارد و یک پلیدی ذاتی دارند).

بنابراین، اگر آیه و روایتی بخواهد حکمی را بیان کند، یا باید انشاء محض باشد یا خبر فی مقام الانشاء باشد، اما اگر امامعلیه‌السلام یک کلامی را به صورت خبری فرمود؛ ما نمی‌توانیم از آن، حکمی را استفاده کنیم و یکی از عللی که فقها در فقه‌شان به نهج البلاغه کمتر تمسک می‌کنند، همین است یعنی بسیاری از جملات نهج البلاغه، جملات فقهی و فرهنگ فقهی ندارد و به صورت إخباری است و به جمله‌ی خبری برای استنباط نمی‌توان استدلال کرد.[15]

ارزیابی دیدگاه مرحوم علامه

به نظر ما اگرچه ایشان می‌فرماید: «اظهر من السیاق» (که نظر شریف‌ ایشان از سیاق آیه به صدر آیه بوده) احتمال اول است، اما این نظر ایشان مبتنی بر آن است که سیاق در قرآن را حجت بدانیم و حال آنکه؛ ما در فقه و اصول مکرر گفتیم به نظر ما، سیاق در قرآن حجّیت ندارد یعنی اگر صدر آیه در مقام إخبار است؛ «إن اول بیتٍ وضع للناس للذی ببکة مبارکاً»، اما قرینه نمی‌شود به اینکه «لله علی الناس» عنوان إخباری پیدا کند.

ما یک روایت صحیحه داریم (که در جای خودش گفتیم) که امام معصومعلیه‌السلام می‌فرماید چه بسا اول یک آیه در یک موضوعی است، وسط آن درباره موضوع دوم و آخرش هم در مورد موضوع سومی است، هیچ قرینیت و کاشفیت نیست (بله؛ به نحو موجبه‌ جزئیه بعضی از جاهای قرآن خیلی روشن است که سیاق قرینیت دارد). از این رو، در آیه تطهیر آیات قبلش مربوط به نساء النبی است، آیات بعدش هم مربوط به نساء النبی است، این آیه: ﴿إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل‌البیت و یطهرکم تطهیرا[16] وسط قرار گرفته است که می‌گوئیم این قسمت از آیه، فقط مربوط به اهل‌بیت عصمت و طهارتعلیهم‌السلام است. در آنجا باید مبنای قرینیت سیاق را بهم بزنیم و الا اگر قرینیت سیاق باشد، می‌گوئیم باید یک دلیل خیلی قوی بیاید با این قرینه مقابله کند.

بنابراین، اولاً؛ از جهت کبری (یعنی قرینیت سیاق)، مبنای علامهقدس‌سره را نمی‌پذیریم (چون ایشان می‌فرماید: «لکن الاظهر من السیاق هو الاول»).[17]

ثانیاً؛ به مرحوم علامه عرض می‌کنیم این إخبار از تشریع سابق است، تشریع سابق چیست؟ « وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ»[18] ، می‌گوئیم کجای آیه سابقه ﴿من استطاع إلیه سبیلا﴾ دارد؟! این آیه دنبال این است که وجوب الحج را تشریع کند، آنجا دارد «و اذّن فی الناس» و ندارد مستطیع یا غیر مستطیع؛ چون اینجا در مقام ذکر شرطیّت مستطیع است: ﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيل[19] ، این «من استطاع» بدل بعض از کل است، بدل از آن «الناس» است، برای همه واجب نیست، بلکه برای «من استطاع إلیه سبیلا» واجب است.

بنابراین، با وجود چنین قید بسیار مهمی که شارع در مقام بیان این قید است، مسلماً آیه در مقام انشاء است و وجوب حج را بر مستطیع انشاء می‌کند و در هیچ جای قرآن این‌گونه نیامده، تنها آیه‌ای که مسئله‌ی وجوب الحج للمستطیع را بیان می‌کند، فقط همین آیه شریفه است.

نتیجه آنکه؛ اولاً؛ ما سیاق را رد کردیم، ثانیاً؛ (در مقابل مرحوم علامه می‌گوئیم) شما اگر می‌گوئید این إخبار است، قبلاً که صحبتی از استطاعت در آیه «و اذّن فی الناس بالحج» نبوده است. پس این مسلم عنوان إخباری را ندارد و عنوان انشائی است.

ثالثا؛ استدلالی است که ائمه معصومینعلیهم‌السلام در روایات به این آیه شریفه کردند؛ هم برای وجوب حج و هم برای شرطیت استطاعت (که اینجا روایات متعددی هم هست در ﴿ابواب وجوب الحج و شرائطه﴾، باب ششم) که روایاتی وجود دارد که از آن روایات این مدعایی که ما داریم به خوبی استفاده می‌شود.

خلاصه آنکه؛ در این آیه ﴿و لله علی الناس حج البیت﴾، فرمایش مرحوم علامه (که بگوئیم این إخبار است) درست نیست، بلکه این عنوان انشائی را دارد و این از ادله‌ی مهم برای وجوب حج است.

مراد از «حِجّ البیت» در آیه شریفه

حَج یعنی رفتن، این قصدی هم که در کتاب‌های لغت آمده، به معنای رفتن است، ﴿لله علی الناس حجّ البیت﴾ یعنی رفتن به خانه، الف و لام البیت هم، الف و لام عهد است یعنی بیت در مسجد الحرام، رفتنِ آنجا برای اینکه کارهای مخصوص را انجام بدهند. خدا نمی‌فرماید از اینجا بروید بیت را نگاه کنید و بیائید، در گذشته بیان شد همان‌گونه که «سقایة البیت» یک عنوان رایجی بین اعراب قبل الاسلام بوده، خود حجّ البیت هم یک عنوان رایجی بوده یعنی آنهایی که بر دین ابراهیمعلیه‌السلام باقی ماندند و موحد بودند (ادیان ابراهیمی)، قبل از اسلام طواف می‌کردند، قربانی می‌کردند و اعمال انجام می‌دادند. اصلا خود حِج البیت مثل «سقایة البیت» یعنی رفتن به این بیت برای انجام یک عبادات مخصوصه.

مرحوم کاظمی در کتاب مسالک، «حِج البیت» را معنا کرده و می‌گوید: «أی قصده للزیاره» (این یک اشتباه است که کلمه «قصد» را اراده معنا کردند)، رفتنِ به بیت برای زیارت «علی الوجه المخصوص المشتمل علی ایقاع المناسک المؤداة فی المشاعر المخصوصة».[20] مرحوم کاظمی می‌گوید اینکه این جمله به صورت اسمیه است، خبری است که (طبق تحقیقی که بیان شد) در مقام انشاء است نه «إخبار عن الانشاء»، این دلالتش بر وجوب یک دلالت آکد و روشن‌تری است.

آیه دومی که ان شاء الله مورد بحث قرار می‌دهیم، آیه ﴿و اذن فی الناس بالحج﴾ است؛ چون بسیاری از کسانی که آیات الاحکام را نوشته‌اند، همین دو آیه را مطرح کردند (برخی آیه ﴿و اتمّوا الحج و العمرة لله﴾ را نیز مطرح کردند). آیا از این آیه وجوب استفاده می‌شود یا نه؟ آیات دیگری را نیز صاحب مهذب، ابن براج بیان کرده است.

واژگان کلیدی: «لله علی الناس»، «حجّ البیت»، علامه طباطبائیقدس‌سره.


[1] آل عمران/سوره3، آیه97.
[2] مسالك الأفهام إلى آيات الأحكام، فاضل کاظمی، ج2، ص98.
[3] فقه القرآن، قطب الدین راوندی، ج1، ص264.
[4] زبدة البيان في أحكام القرآن، مقدس اردبیلی، ج1، ص216.
[5] المهذب، قاضی ابن البراج، ج1، ص206.
[6] آل عمران/سوره3، آیه97.
[7] آل عمران/سوره3، آیه96.
[8] تفصيل الشريعه کتاب حج، محمد فاضل موحدی لنکرانی، ج1، ص7.
[9] حج/سوره22، آیه27.
[10] المیزان فی تفسیر قرآن، سید محمد حسین طباطبائی، ج3، ص355.
[11] اعراف/سوره7، آیه157.
[12] مكاسب محرمه، امام خمینی، ج1، ص34.
[13] مائده/سوره5، آیه90.
[14] توبه/سوره9، آیه28.
[15] نکته: برخی آقایانی که گاهی اوقات از تهران به قم می‌آیند، یک حرف‌های نپخته‌ای را در بین بعضی طلاب مطرح می‌کنند (که یک سالی در همین دار الشفا آمده بودند در حضور عده‌ی زیادی از اساتید حوزه و به فقهای حوزه و فقه حمله کردند که چرا شما به نهج البلاغه استدلال نمی‌کنید؟! این آقا غافل از این است که میزان برای استنباط این است که متن انشائی باشد، در مقام انشاء باشد، اما اگر یک چیزی عنوان خبری را دارد، ‌ خبر که نمی‌تواند برای فقیه مستند قرار بگیرد. همین دو آیه شاهد بسیار خوبی است، اگر خدا فرمود: «إنما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان» و تنها همین بود، حرمت استفاده نمی‌شد؛ زیرا حسادت هم «من عمل الشیطان» است، اما اگر کسی حسادت کرد مرتکب گناه کبیره شده؟! عدالتش از بین رفته؟! نه، حسد یک رذیله‌ اخلاقی است که بسیار بد است و انسان را نابود می‌کند، ریشه حسادت در کبر است و ریشه کبر در شیطان است، اما نمی‌توانیم بگوئیم یک امام جماعتی که حسود است، این گناه کبیره کرده و از عدالت هم ساقط است؛ «آخر ما یخرج عن قلوب الصدیقین الحسد».
[16] احزاب/سوره33، آیه33.
[17] نکته: در بحث تفسیر مسئله عدم حجیت سیاق در قرآن، یکی از قواعد بسیار کلیدی تفسیر است که ما در جای خودش گفتیم اصلاً یکی از امتیازات قرآن این است. کتب انسان‌ها و افراد معمولی، اصلاً نمی‌شود قبل و بعدش بی‌ارتباط باشد، بلکه باید یک موضوعی را همینطور ادامه بدهد تا به یک جایی برسد، ولی قرآن اینطور نیست مخصوصاً با توجه به اینکه رسول اکرمصلی‌الله علیه و آله. (بنا بر تحقیق) جای هر آیه را مشخص کردند، برای این نبود که سیاق رعایت بشود، بلکه برای جهات دیگری بوده است
[18] حج/سوره22، آیه27.
[19] آل عمران/سوره3، آیه97.
[20] مسالك الأفهام إلى آيات الأحكام، فاضل کاظمی، ج2، ص105.