درس خارج فقه- استاد فاضل لنکرانی

95/06/24

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه بحث گذشته

جلسه گذشته بیان شد که در بحث حج، آنچنان که صاحب حدائققدس‌سره بحث را شروع کرده، ما نیز بحث را شروع می‌کنیم. ایشان حدود 22 روایت را در فضیلت این بیت، مسجد، مواقف و مواقیت آورده که تقریباً ده عنوان از آن استخراج کردیم.[1]

اهمیت و فضیلت حجّ

قسمت دوم کلام صاحب حدائققدس‌سره، درباره فضیلت حج است. ایشان چند روایت را به عنوان فضیلت حج آورده است.

روایت اول: روایتی است که در کتاب کافی از سعد الاسکاف نقل می‌کند که می‌گوید: ﴿ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍعلیه‌السلام يَقُولُ إِنَّ الْحَاجَّ إِذَا أَخَذَ فِي جَهَازِهِ لَمْ يَخْطُ خُطْوَةً فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ جَهَازِهِ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ مَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَيِّئَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ جَهَازِهِ مَتَى مَا فَرَغَ﴾؛ حاجی وقتی بارش را می‌بندد و می‌خواهد شروع کند، هر قدمی که برمی‌دارد خدا ده حسنه به او می‌دهد، ده سیئه را از او رفع می‌کند و ده درجه به او می‌دهد تا اینکه بارش را ببندد.

﴿فَإِذَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ رَاحِلَتُهُ لَمْ تَضَعْ خُفّاً وَ لَمْ تَرْفَعْهُ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ حَتَّى يَقْضِيَ نُسُكَهُ فَإِذَا قَضَى نُسُكَهُ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ﴾؛ وقتی این بارش را روی راحله گذاشت (﴿استقلّت﴾ یعنی راحله این بار را حمل کرد) دوباره مثل همان زمانی که مشغول بستنِ بار بودن، باز هر قدمی که این راحله بردارد، ده حسنه، محو ده سیئه و دادنِ ده درجه تا وقتی که نسکش را انجام داد خدا گناهانش را می‌بخشد.[2] [3]

نکته اینجاست: ﴿وَ كَانَ ذَا الْحِجَّةِ وَ الْمُحَرَّمَ وَ صَفَرَ وَ شَهْرَ‌ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ تُكْتَبُ لَهُ الْحَسَنَاتُ وَ لَا تُكْتَبُ عَلَيْهِ السَّيِّئَاتُ﴾؛ حاجی وقتی که از مکه برمی‌گردد، خداوند تمام ذی الحجه، محرم، صفر و ربیع الاول را برای او حسنات می‌نویسد و سیئاتش را نمی‌نویسد، ﴿إِلَّا أَنْ يَأْتِيَ بِمُوجِبَةٍ﴾؛ از روایات دیگر استفاده می‌شود که مراد از ﴿بموجبةٍ﴾، گناه کبیره است یعنی خداوند گناهان صغیره‌اش را نمی‌نویسد و فقط حسنات را برای او می‌نویسد.

روایت دوم در فضیلت حجّ

شیخ طوسیقدس‌سره در تهذیب به سند صحیح از معاویة بن عمار از امام صادقعلیه‌السلام از پدرش از آباءشعلیهم‌السلام نقل می‌کند که امیرالمؤمنینعلیه‌السلام فرموده است: ﴿أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَقِيَهُ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي خَرَجْتُ أُرِيدُ الْحَجَّ فَفَاتَنِي وَ أَنَا رَجُلٌ مُمِيلٌ فَمُرْنِي أَنْ أَصْنَعَ فِي مَالِي مَا أَبْلُغُ بِهِ مِثْلَ أَجْرِ الْحَاجِّ﴾؛ یک اعرابی خدمت پیامبرصلی‌الله علیه و آله آمد و عرض کرد من از آن صحرا برخاستم که به حج بیایم، اما حجّ از من فوت شد و من خیلی میل به این کار دارم، یک دستوری به من بده که در اموالم کاری انجام بدهم که خدا اجر حاج را به من بدهد.

﴿فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِصلی‌الله علیه و آله فَقَالَ انْظُرْ إِلَى أَبِي قُبَيْسٍ فَلَوْ أَنَّ أَبَا قُبَيْسٍ لَكَ ذَهَبَةٌ حَمْرَاءُ أَنْفَقْتَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا بَلَغْتَ مَا يَبْلُغُ الْحَاجُّ﴾؛ رسول خداصلی‌الله علیه و آله فرمود به کوه ابوقبیس نگاه کن، اگر به اندازه این ابوقبیس برای تو طلای قرمز باشد و این طلا را در راه خدا انفاق کنی، خدا آنچه به حاجی می‌دهد به این کار تو نمی‌دهد.[4] [5] [6]

نکته: در زمانه‌ی ما هم گاهی اوقات بعضی می‌گویند اصلاً حج برویم یا پولمان را بدهیم برای جهیزیه، فقراء، گاهی اوقات شنیده شده بعضی از طلبه‌ها (که ضعف علمی هم دارند) می‌گویند مسلم این بهتر است شما همین کار را بکنید، در روایات حتی نسبت به حج مستحبی دارد: ﴿لا یعدله شیءٌ﴾؛ چیزی معادل آن نیست.

پیامبرصلی‌الله علیه و آله در ادامه این روایت می‌فرماید: ﴿ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْحَاجَّ إِذَا أَخَذَ فِي جَهَازِهِ لَمْ يَرْفَعْ شَيْئاً وَ لَمْ يَضَعْهُ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ مَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَيِّئَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ فَإِذَا رَكِبَ بَعِيرَهُ لَمْ يَرْفَعْ خُفّاً وَ لَمْ يَضَعْهُ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ﴾؛ تا اینجا با روایت قبل تقریباً یکی است، عمده این است که می‌فرماید: ﴿فَإِذَا طَافَ بِالْبَيْتِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ﴾؛ اگر طواف به بیت کرد، از تمام گناهانش خارج می‌شود، ﴿فَإِذَا سَعَى بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَإِذَا وَقَفَ‌ بِعَرَفَاتٍ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَإِذَا وَقَفَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ فَإِذَا رَمَى الْجِمَارَ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ قَالَ فَعَدَّ رَسُولُ اللَّهِصلی‌الله علیه و آله كَذَا وَ كَذَا مَوْقِفاً﴾؛ تمام مواقف را رسول خداصلی‌الله علیه و آله شمرد و فرمود: ﴿إِذَا وَقَفَهَا الْحَاجُّ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِه﴾، بعد به آن اعرابی فرمودند: ﴿ أَنَّى لَكَ أَنْ تَبْلُغَ مَا يَبْلُغُ الْحَاجُّ﴾؛ تو چطور می‌توانی به آنچه خدا به حاجی می‌دهد با انفاق مالت برسی؟ ﴿قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِعلیه‌السلام وَ لَا تُكْتَبُ عَلَيْهِ الذُّنُوبُ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ تُكْتَبُ لَهُ الْحَسَنَاتُ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَ بِكَبِيرَةٍ﴾؛ٍ در روایت قبلی، ﴿بموجبةٍ﴾ آمده و در این روایت، ﴿بکبیرةٍ﴾ آمده است.

پرسش: سؤالی که در این روایت وجود دارد، آن است که در هر موقفی ﴿خرج من ذنوبه﴾ به چه معناست؟ حاجی اگر طواف کند، ﴿خرج من ذنوبه﴾، حاجی بعد از طواف سعی می‌کند، باز هم می‌فرماید: ﴿خرج من ذنوبه﴾؟

پاسخ: در پاسخ از این سؤال دو بیان داریم؛

بیان اول: مرحوم فیض در وافی می‌گوید چون ذنوب انواع و اقسامی دارد، در هر موقفی از یک نوع گناه خارج می‌شود و برای کلام خود نیز شاهد می‌آورد که روایت داریم انسان ذنوبی دارد که خدا نمی‌بخشد مگر اینکه آن شخص ادراک کند عرفه را، تا ادراک عرفه نکند خدا او را نمی‌بخشد.[7]

بیان دوم: صاحب حدائققدس‌سره بیان دیگری غیر از بیان مرحوم فیض دارد. ایشان پس از نقل کلام مرحوم فیض می‌گوید: ﴿من المحتمل قريبا بل لعله أقرب مما ذكرهقدس‌سره (شاید این اقرب از بیان مرحوم فیض باشد) ان الغرض من ذلك هو بيان فضل هذه المواقف و ان كل موقف منها مكفر للذنوب كملا بمعنى انه لو كان ذا ذنوب لكفرت به﴾؛ این بیان اهمیت هر موقفی است یعنی حضرت می‌فرماید هر موقفی هر گناهی را از بین می‌برد یعنی اگر این شخص دارای گناه باشد، در این موقف بخشیده می‌شود.

﴿لا حصول التكفير بالفعل لتحصل المنافاة بينها﴾؛ می‌فرماید اگر روایت را اینطور معنا کنیم که طواف کرد، بالفعل همه ذنوبش بخشیده می‌شود، سعی کرد همه ذنوبش بالفعل بخشیده می‌شود و اشکال این است که کدام ذنوب؟ دیگر ذنوبی ندارد. می‌گوید اگر ما این ﴿تکفیر الذنوب﴾ را حمل بر تکفیر بالفعل کنیم این منافات به وجود می‌آید؛ زیرا دیگر ذنوبی وجود ندارد چه چیز را می‌خواهد تکفیر کند؟ لذا می‌فرماید باید بگوئیم این تقدیری است یعنی اگر این آدم در این موقف تمام ذنوب را داشته باشد، این موقف قابلیت این را دارد که خدا او را می‌بخشد.[8]

خلاصه آنکه؛ مرحوم فیض حمل کرد بر اختلاف ذنوب یعنی طواف یک نوعی از گناهان را (مثل آن تعابیری که در دعای کمیل هم داریم ﴿اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم، تحبس الدعا، تنزل البلاء﴾، حمل بر اختلاف ذنوب کرد) یعنی هر موقفی یک نوعی از گناهان را می‌بخشد. صاحب حدائققدس‌سره می‌گوید هر موقفی همه‌ی گناهان را می‌بخشد، ولی تکفیرش فعلی نیست، بلکه شأنی است یعنی این موقف قابلیت این را دارد که تمام گناهان را ببخشد.

در بیان مرحوم فیض شواهدی هم هست مخصوصاً این شاهد که ﴿إن من الذنوب لا یکفرها إلا الوقوف بعرفه﴾، این به همان تعابیری که در دعای کمیل است و عجیب این است که صاحب حدائققدس‌سره این شاهد را جواب نداده است. این شاهد را چطور می‌خواهید جواب بدهید؟ از طرف دیگر؛ ظاهر کلام رسول خدا از ﴿خرج من ذنوبه﴾ این است که ﴿من جمیع الذنوب﴾.

احتمال سومی که به ذهن می‌آید و آن اینکه اگر کسی بین طواف و بین سعی باز مرتکب گناه شده و همان کبیره را انجام داد (الآن هم اینطور نیست که اتفاق نیفتد، مخصوصاً در مسجد الحرام که زمینه‌ی برای گناه هم وجود دارد) یا بین سعی و عرفه، بین عرفه و مشعر، این گناهان بخشیده می‌شود (مثل این داستان که شنیدید در مشعر یک زن و شوهر جوانی که تازه ازدواج کرده بودند، بالأخره در شب در خود مشعر همبستر شده بودند، بعد سؤال می‌کردند که حالا باید چکار کنند؟ آیا حج‌شان باطل است یا نه؟ آیا کفاره‌اش شتر است یا خیر؟). بنابر این احتمال، بگوئید اگر بین اینها باز یک ذنبی واقع شد، آن موقف تمام گناهان را می‌بخشد.

نتیجه آنکه؛ حج این خصوصیت را دارد که هر موقفش تمام گناهان رامی‌بخشد. بعداً که می‌خواهیم ببینیم آیا حج افضل است یا صلاة؟‌ یک نماز تمام گناهان را، ولی با یک تکبیرة الاحرام تمام گناه‌ها بخشیده نمی‌شود، با یک رکعت نماز تمام گناهان بخشیده نمی‌شود، بعد از اینکه انسان نمازش تمام شد، این نماز مطهِر برای تمام ذنوب و مکفر ذنوب است.

روایات دیگر در فضیلت حجّ

روایت سوم؛ روایتی است از امام سجادعلیه‌السلام که فرمود: ﴿حُجُّوا وَ اعْتَمِرُوا تَصِحَّ أَبْدَانُكُمْ وَ تَتَّسِعْ أَرْزَاقُكُمْ وَ تُكْفَوْنَ مَئُونَاتِ عِيَالِكُمْ وَ قَالَ الْحَاجُّ مَغْفُورٌ لَهُ وَ مَوْجُوبٌ لَهُ الْجَنَّةُ وَ مُسْتَأْنَفٌ لَهُ الْعَمَلُ وَ مَحْفُوظٌ فِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ[9] [10]

روایت چهارم؛ جابر از امام باقرعلیه‌السلام نقل می‌کند که پیامبرصلی‌الله علیه و آله فرمود: ﴿الْحَاجُّ ثَلَاثَةٌ فَأَفْضَلُهُمْ نَصِيباً رَجُلٌ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهُ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ وَقَاهُ اللَّهُ عَذَابَ الْقَبْرِ﴾؛ افضل حجاج آن است که ما تقدم و ما تأخرش را خدا می‌بخشد و خدا از عذاب قبر او را حفظ می‌کند، ﴿وَ أَمَّا الَّذِي يَلِيهِ فَرَجُلٌ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهُ وَ يَسْتَأْنِفُ الْعَمَلَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ﴾؛ در درجه بعد کسی است که خداوند گناهان گذشته او را می‌بخشد (اما نسبت به ما تأخر خدا نمی‌بخشد و برای آینده‌اش تضمینی و تأمینی نمی‌دهد) و اعمال خود را از سر می‌گیرد، ﴿وَ أَمَّا الَّذِي يَلِيهِ فَرَجُلٌ حُفِظَ فِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ﴾؛ سوم آن است که گناهانش هم بخشیده نمی‌شود و فقط ﴿حفظ فی اهله و ماله﴾.[11] [12]

روایت دیگر (که سند آن، مرسله است) از امام صادقعلیه‌السلام وارد شده که می‌فرماید: ﴿لَمَّا حَجَّ مُوسَى (یکی از معجزات ائمهعلیهم‌السلام این است که إخبار از انبیاء گذشته مانند حضرت عیسی، حضرت داود، سلیمان و... می‌دهند) نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ لَهُ مُوسَى ع يَا جَبْرَئِيلُ مَا لِمَنْ حَجَّ هَذَا الْبَيْتَ بِلَا نِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ لَا نَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ فَقَالَ لَا أَدْرِي حَتَّى أَرْجِعَ إِلَى رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ﴾؛ هنگامی که موسیعلیه‌السلام حج به جای آورد، جبرئیل نازل شد. موسی پرسید اگر کسی نیّت صادقه نداشته باشد و با مال حلال هم نیاید این حج را انجام بدهد، چه اجری دارد؟ جبرئیل گفت من نمی‌دانم باید برگردم خدمت پروردگار.

﴿فَلَمَّا رَجَعَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا جَبْرَئِيلُ مَا قَالَ لَكَ مُوسَى وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا قَالَ: قَالَ يَا رَبِّ قَالَ لِي مَا لِمَنْ حَجَّ هَذَا الْبَيْتَ بِلَا نِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ لَا نَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ارْجِعْ إِلَيْهِ وَ قُلْ لَهُ أَهَبُ لَهُ حَقِّي وَ أُرْضِي عَلَيْهِ خَلْقِي﴾؛ این خیلی عجیب است، اگر انسان در حج نیّت خالصه ندارد، مال پاک هم نداشته و با مال غیر طیّب رفته، خداوند می‌فرماید اگر من حقوقی بر او دارم به او می‌بخشم. و مراد از این ﴿حقّی﴾ یعنی جمیع حقوق خودم را یا یک حق خاص مراد است و مراد از ﴿أرضی علیه خلقی﴾، آن است که کاری می‌کنم بندگانم از او راضی شوند یعنی اگر بندگان من هم یک حقی برایش داشته باشند، کاری می‌کنم که آنها هم از این بگذرند و راضی بشوند. این شخص زحمت کشیده و این همه طواف و سعی و... انجام داده است.

نکته: یکی از تفاوت‌های مباحث فقهی و اخلاقی در اینجا ظاهر می‌شود و آن اینکه؛ در مباحث اخلاقی اگر کسی اخلاص و نیت خالص نداشت، عملش هباءً منثوراً است، در فقه اینطور نیست، در فقه خدا می‌گوید من برای همین آدم که نیّت خالصه نداشته و با مال حلال هم نیامده، یک اجری قرار می‌دهم. این دیگر دست ما نیست و تعبد است. بنابراین، ما نمی‌توانیم بگوئیم هر آنچه در اخلاق هست، یکی یکی در فقه قرار بدهیم و بالعکس، اینها هر کدام جایگاه خودش را دارد. در فقه می‌گوئیم بدون نیّت خالصه هم اگر کسی انجام داد، شارع روی فضل و لطفی که دارد به او یک چیزی می‌دهد چه اشکالی دارد، ما می‌آئیم خدا را گاهی اوقات با خودمان مقایسه می‌کنیم، خدا در اجرش برای مردم و برای خلقش دو دو تا چهار تا نمی‌کند.

باز موسی گفت: ﴿مَا لِمَنْ حَجَّ هَذَا الْبَيْتَ بِنِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ نَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ قَالَ فَرَجَعَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ قُلْ لَهُ أَجْعَلُهُ فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً﴾؛ خداوند فرمود کسی که یک حج انجام بدهد، من او را در رفیق اعلی قرار می‌دهم با نبیین، صدیقین، شهدا و صالحین.[13] [14]

این‌ها بخشی از روایات در باب فضیلت حجّ بود. در بحث بعدی می‌خواهیم این مطلب را مطرح کنیم که حج افضل است از جمیع عبادات (یعنی حتی من الصلاة و الصیام و الزکاة) یا اینکه حج از همه عبادات افضل است إلا الصلاة (که در بعضی روایات داریم که صلاة مفروضه و واجبه افضل از حج واجب است). در اینجا دو دسته روایات متعارض برخورد کردیم. من در کتاب‌ها گشتم ببینم کسی از این تعارض بحث کرده است یا خیر؟ جایی ندیدم.

 

واژگان کلیدی: حجّ، فضیلت حجّ، اقسام حاجی، ثواب حجّ.

 


[1] نکته: بعید نیست از آن روایتی که دلالت دارد که «اول بقعةً خرجت من الماء»، محل کعبه بوده، کروی بودن زمین را استفاده کنیم. متأخرین می‌گویند زمین یا کره است یا بیضوی شکل (و کره‌ی واقعی نیست)، بر خلاف هیئت قدیم که زمین را مسطح می‌دانستند و از این روایت می‌توان کروی بودن زمین را استفاده کرد؛ زیرا وقتی می‌گوئیم «اول بقعةً خرجت من الأرض» این قسمت کعبه است، خود دلیل بر این است که زمین مسطح نیست، اگر مسطح باشد که اول و دوم ندارد و همه‌اش به یک نحو باید از آب خارج شود و این خودش قرینه بر کروی بودن است.
[2] کافی، شیخ کلینی، ج4، ص254، ط اسلامیه.
[3] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج11، ص96، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، ب38، ح8، ط آل البیت.
[4] تهذيب الاحکام، شیخ الطائفه، ج5، ص19، ح56.
[5] المقنعه، 61.
[6] وسائل الشیعه، ج11، ص113، ابواب استحباب اختیار الحج، باب42، ح14385، ط آل البیت.
[7] الوافی، فیض کاشانی، ج12، ص229.
[8] الحدائق الناضره فی أحكام العتره الطاهره، شیخ یوسف بحرانی، ج14، ص16.
[9] کافی، شیخ کلینی، ج4، ص252، ح1، ط اسلامیه.
[10] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج11، ص9، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، ب1، ح7، ط آل البیت.
[11] کافی، شیخ کلینی، ج4، ص262، ح42، ط اسلامیه.
[12] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج11، ص101، ابواب وجوب الحجّ وشرائطه، ب41، ح22، ط آل البیت.
[13] من لا يحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج2، ص235، ح2287.
[14] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج11، ص144، ابواب وجوب کون نفقه، باب52، ح3، ط آل البیت.