استاد غلامرضا فیاضی

مبانی حکمت متعالیه

94/10/23

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: دهمین شبهه بر اصالت وجود (اگر وجود اصیل باشد در ثبوت ماهیت دور پیش می آید)

جاهد شهوتک ... با تمایلاتت مبارزه کن؛ با غضبت مقابله کن با عادت بدت هم مخالفت کن نفست طهارت پیدا می کند وعقلت کامل می شود وپاداش الهی را به طور کامل دریافت خواهی کرد.

از ادله کسانی که قائل به اصالت ماهیت هستند مرحوم آخوند به شبهات اصالت وجود تعبیر کرده است.

دهمین شبهه بر اصالت وجود:

لو کان الوجود اصیلا للزم الدور فی ثبوته للماهیة (اگر وجود بخواهد امر عینی باشد، وجود صفت ماهیت است صفت ماهیت که شد عرض ماهیت که شد هر عرضی نیاز به موضوع دارد لذا وجود وجود متوقف می شود بر وجود ماهیت و از طرفی هم شما قائل هستید که وجود ماهیت هم متوقف است بر وجود) فراجع:

حکمة الاشراق، م م شیخ اشراق، ج2، ص66. (وایضا اذا کان الوجود فی الاعیان زائدا علی الجوهر ...واگر کیف شد قائم به محل می شود که به این معنی است که موجود است بالمحل یعنی اگر محلش نباشد این نمی تواند باشد پس در تحققش نیاز به این محل دارد در حالی که ولا شک ان المحل موجود بالوجود است محل که ماهیت است موجود است بالوجود لذا ماهیت برای ماهیت بودنش نیاز به وجود دارد و وجود قائم به ماهیت است فدار القیام، پس قیامها به طور دوری شد و این محال است)

اسفار، ج1، ص 72-74 (ومنها یعنی از شبهات اصالت وجود، وجود جوهر نیست وصف است و عرض است لذا قائم به محل است لذا مفتقر به محل است .... فدار القیام فهو محال که در ادامه جواب داده است)

تفسی القرآن الکریم، ج1،ص75-77 (تفسیر القرآن الکریم، ج1،ص74-75 هم شبهه را آورده است هم جواب داده است)

المسائل القدسیه: م رسائل فلسفی، ج4، ص 230 تا232 (عبارات مثل همان است)

تقریر:

لو کان الوجود موجودا فی الاعیان، گفتیم که این طور که می گویید همه تفاسیر اصالت وجود را می خواهد رد کند زیرا بالاخره اصالت وجودی می گوید که وجود در خارج است که ایشان می گوید نه نمی شود باشد) لکان زائدا علی الماهیة فی الاعیان (باید در خارج یک موجود باشد یک ماهیت علاوه بر آب باید وجود هم داشته باشیم) لأن مفهوم الوجود غیر مفهوم الماهیة) در الانسان موجود موجود تکرار نیست آنطور که اشعری فکر می کرد در حالی که وجود به معنای خود انسان نیست مفهوم موضوع غیر از مفهوم محمول است لذا حمل، حمل شایع است) ولایکون شیئان شیئا واحدا) فراجع:

مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج1، ص356.

مقدمه2: ولو کان الوجود زائدا علی الماهیة فی الاعیان (اگر بنا باشد که در خارج وجود زائد بر ماهیت باشد) لکان موجودا فی الماهیة لأنه صفة لها و محمول علیها (نمی شود وجود انسان در جایی باشد و ماهیت انسان در جایی دیگر باشد)

مقدمه3: ولوکان الوجود موجودا فی الماهیة صفة لها لکان وجودا ناعتا لأن کل صفة وبعبارة اخری کل موجود فی نفسه لغیره وجودا ناعتا ( و وجود ناعت یعنی چیزی که وقتی موجود می شود صفتی برای چیزی ایجاد می شود)

مقدمه4: ولوکان الوجود وجودا ناعتا لکان عرضا لأن کل موجود فی نفسه لغیره عرض (هر وجود ناعتی عرض است)

مقدمه5: ولو کان الوجود عرضا لکان قائما بالماهیة التی هی موضوعه (موضوعش همان ماهیت است ولذا وجود قائم به اوست ولذا محتاج به او می شود)

مقدمه6: ولوکان قائما بالماهیة التی هی موضوعه لکان مفتقرا الیها لأن موضوع العرض من علل وجوده (گفتیم وقتی علت را به فاعلی و غائی و مادی وصوری تقسیم می کنند ممکن است کسی بگوید که موضوع عرض چه می شود؟ بعضی ها گفته اند چهار تاست ما می گوییم پنج تاست بعضی ها گفته اند ما ماده را که به معنای هر محلی است که حالی در او حلول می کند می گیریم)

مقدمه7: واذا کان الوجود مفتقرا الی الماهیة التی هی موضوعه للزم الدور لأن الماهیة مفتقرة فی وجودها الی الوجود (ماهیت در وجودیتش نیاز به وجود دارد واصالت وجود هم این را می گوید و در اینجا هم اثبات کردیم که وجود هم نیاز به ماهیت دارد لذا دچار دور می شویم) بینما تبینّ بما ذکرنا من المقدمات ان الوجود ایضا مفتقرٌ فی وجوده الی الماهیة (ماهیت نیز برای موجودیتش نیاز به وجود است)

لکن التالی محال

وفیه:

ان المقدمة الاولی ممنوعة (اگر وجود بخواهد در خارج موجود باشد باید زائد بر ماهیت باشد؟) لأن تعدد المفاهیم وان استلزم تعدد المعانی اعنی الحقائق المحکیة بالمفاهیم (معنی متعدد می شود یعنی اگر تصور آب کردید این حکایت می کند از معنای آب اگر تصور وجود کردید حکایت می کند از وجود، دو تا مفهوم نمی شود یک معنی داشته باشد، زیرا حکایت مفهوم از معنی ذاتی است یعنی با قرداد نیامده اند اسم گذاری کنند زلف یعنی مفهوم زلف است امکان ندارد حکایت از کچلی کند ولو اینکه در خارج به یک شخص کچل بگویی زلف علی) الا انه یجوز ان توجد حقائق مختلفه و مفاهیم متکثرة بوجود واحد (ما که گفتیم یجب هیچ وجودی نمی تواند از صفاتی که در قوه نقیضین هستند خالی باشد همه چیزهایی که در خارج هستند وجود حقائق مختلف هستند همانطور که خداوند هم وجود هست وجود وجود است و وجود وجوب هم است وجود علم و وجود قدرت هم است یک وجود است ولو اینکه وجود همه حقائق است. لذا اینکه گفتید که اگر بخواهید در خارج باشد باید یک موجودیت جدا داشته باشد درست نیست)

وثانیا: (شما گفتید که اگر وجود وجود ناعت شد می شودعرض؟ قبلا گفته بودیم که درست نیست) ان المقدمة الرابعة ممنوعة لان الوجود الناعت کما یمکن ان یکون عرضا ( می شود عرض باشد نه اینکه هیچ وقت عرض نباشد) یمکن ان یکون جوهرا فأن جمیع الصور الجوهریة حالّة فی المادة وجودات ناعة بل الوجود الناعت اعم من الجوهر والعرض فإنّ کل محمول ناعت لموضوعه بینما من المحمولات ما لیس بماهیة (علیتّ صفت خدا نیست؟ وخالقیت صفت خدا نیست؟ مخلوق بودن صفت مخلوق نیست؟ تعلق صفت مخلوق نیست؟ در عین حال که ناعت است وچون صفت است ناعت است ودرست است، صفت و ناعت هم مرادف هستند پس بنابراین این مقدمه دوم هم درست نیست حجریت ناعت است برای هذا این هذا که مشاره الیه شما یک جوری است و آن امر مشخص یک نعت دارد به نام وجود لذا گفته اند حمل وجود بر ماهیت از باب عکس الحمل یعنی آن وجود موضوع است وماهیت بودن یکی از عوارض اوست از اعراض ذاتی اوست وبر همین اساس است که در فلسفه می شود بحث از ماهیت کرد زیرا ماهیت از اعراض ذاتی وجود است) کالوجود وصفاته الحقیقة فإنها ناعتة لموضوعاتها بینما هی معان فلسفیة (آقایان می گویند وجود وصفات وجود معقولات ثانی هستند ما می گوییم نمی شود والا می شود حرف شیخ اشراق که می گفتد آنچه که مابه ازاء دارد ماهیت است وجود چه کاره است؟ می گفت معقول ثانی است و وجود و معلول و... همه اینها در نظر او می شد معقول ثانی. اینها چه کاره هستند؟ بله می شود گفت وجود معقول فلسفی است ولی ثانی نیست) ولیست من الماهیة فی شئ

ثالثا: انّ مقسم الجوهر والعرض هو الماهیة والوجود لیس ماهیة فلا یکون عرضا (آخوند می گفت که مقسم جوهر وعرض ماهیت است شما می گویید اگر وجود صفت ماهیت شد می شود عرض؛ نه هر صفتی عرض نیست، اول باید ماهیت باشد که ماهیت خودش دو رقم است که یک ماهیتی هستند که قائم بنفس هستند که جوهر می شوند و یک ماهیت های هستند که قائم به غیر هستند که خودشان باز دو دسته هستند, بعضی از آنها جوهر هستند وبعضی دیگر عرض؛ تمام صور نوعیه جوهر هستند و بقیه ناعتها نیز عرض هستند البته اگر کسی هیولا راقائل بشود صورت جسمیه هم می شود جوهری که ناعت است ولی اگر کسی قائل به هیولا نشد دیگر ما صورت جسمیه ای در عالم نداریم بلکه جسم داریم یعنی یک چیز بسیط داریم که ماده ای ندارد و صورتی چون صورت بودن صورت به ای است که ماده ای باشد چون اساسا تعریف صورت این است که مابه فعلیة المادة پس ..) فالوجود وان کان عرضیا للماهیة (که این درست است در حقیقت ماهیت وجود نیست) الا انه لیس بعرض (عرض با عرض فرق می کند چون ماهیت نیست) لانه لیس من الماهیة فی شئ.