استاد غلامرضا فیاضی

مبانی حکمت متعالیه

94/10/02

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: شبهه هفتم بر اصالت وجود ( یا هفتمین دلیل از ادله اصالت ماهیت)

نهج البلاغه: ان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اولیائه

در روایتی دیگر داریم که هر کس بیمرد و به جهاد نرفته باشد و به فکرش هم نباشد، با شاخه ای از نفاق خواهد مرد. امیدواریم که خداوند متعال به ما عنایت کند در راه حق مجاهد باشیم واگر هم هیچ وقت ممکن نشد، در رکاب حضرت توفیق جهاد را از ما سلب نفرمایند.

عرض شد که مرحوم آخوند شبهات ادله اصالت ماهیت را به عنوان شبهات اصالت وجود مطرح فرمودند شش تا از آنها را عرض کرده بودیم که از شیخ اشراق بود وهفتم که امروز بیان می کنیم نیز اصلش از ایشان است:

لو کان الوجود اصیلا للزم التسلسل فی نسبته الی موضوعه (این وجود آب است و این وجود انسان است با آن موضوعش رابطه دارد یا ندارد؟ اگر وجود امر خارجی است اگر وجود یک چیزی است حتما باید با او ارتباط داشته باشد، وجود محمول و صفت آن است چه طور می شود که با موضوع خودش در ارتباط نباشد؟ خود این ارتباط وجود دارد یا ندارد اگر وجود ندارد که ارتباط ندارد واگر وجود دارد نقل کلام می کنیم در همان نسبت. اگر ارتباط دارد باز باید نسبت موجود باشد و اگر نسبت وجود داشته باشد ... باید نسبتهای بی نهایت محقق بشود تا این وجود تحقق پیدا کند) فراجع

م م شیخ اشراق، ج2، ص65 (وجه آخر اگر وجود مال ماهیت است وجود نسبتی با ماهیت دارد پس خود نسبت وجود دارد و اگر نسبت وجود دارد: الماء موجود، وجود نمی تواند در خارج باشد مگر این وجود با آب یک چیزی با آب داشته باشد به نام نسبت و باز نسبت وجود دارد که وجودی دارد به نام نسبت پس این وجود با ان نسبت ارتباط دارد پس اگر ارتباط دارد پس نسبتی هست و اگر نسبتی هست که وجود دارد، باز بین نسبت و وجود هم نسبتی خواهد بود که این حالت تا بی نهایت خواهد رفت)

اسفار، ج1، ص 72 (ومنها ما ذکره ایضا فی حکمة الاشراق ... اگر وجود برای ماهیت یک وصفی است غیر وصف ماهیت، شیخ اشراق می گوید: خدا ماهیت را می آورد در عالم وجود یک تخیّل است وجود دادن اصلا یک محال است اگر شما می گویید که وجود می دهد این وجود با ان آب ارتباط و نسبت خواهد داشت و همان اشکال تسلسل این جا هم می آید)

همان، ص 299 (وانه لو کان وجود للماهیة فله نسبة الیها و..)

تقریر استدلال:

مقدمه1: لو کان الوجود موجود فی الاعیان، لکان له نسبة الی الماهیة الموجودة (وجود خالی که در عالم نداریم بعدها ملاصدرا آمد گفت که ما وجود خالی داریم تا قبل از این کسی نگفته بود، ولی ما این را قبول نداریم این اصلا معقول نیست؛ قبلا می گفتند هر وجودی وجود یک چیزی است ملاصدرا می گفت ما صرف الوجود هم داریم) والا لم یکن وجودها (اگر وجود آب با آب رابطه ندارد چطور می شود که بگوییم وجود اب است وجود اب بودن این است که با اب ارتباط داشته باشد)

مقدمه2: ولو کان للوجود نسبة الی الماهیة الموجودة به (اگر وجود نستبی دارد با آب، این نسبت را دارد پس خود آن نسبت وجود دارد، پس نسبت وجود دارد) لکان للنسبة وجودٌ

مقدمه3: ولو کان للنسبة وجود ( گویا بگویی که آب موجود است) لکان وجودها موجودا فی الاعیان (نسبت وجود دارد یعنی وجودش در خارج موجود است)

مقدمه4: ولو کان وجود النسبة موجودا فی الاعیان لکان له نسبة الی النسبة (اگر وجود نسبت در خارج است پس باید نسبتی داشته باشد با آن نسبت و الا اگر نسبت نداشته باشد...) والا لم یکن وجودها (این نمی شود وجود این نسبت) وهکذا فیتسلسل

مقدمه5: لکن التالی محال

والجواب: ان وجود النسبة فی وعاء فرع تغایر طرفیها فی ذلک الوعاء (نسبت اگر بخواهد وجود داشته باشد فرع این است که دو شئ بوده باشد تا بعد بگوییم که نسبتی بین آن دو وجود دارد، لا معنی لدوران النسبة بین الشئ و نفسه باید دو چیز باشد که بگویی این دو با هم ارتباط دارد) فإن ارید بوجود النسبة فی المقدمة الاولی النسبة الخارجیة کما هو مقصود شیخ الاشراق ( وقتی این حرف درست که نسبت یک نسبت خارجی باشد) ففیه انّ المقدمة الاولی ممنوعة (اصلا از قدم اول نمی گذاریم شما پیش بروید اگر وجود در خارج موجود است ارتباط خارجی با ماهیت دارد ما گفته ایم که ماهیت و وجود در خارج عین هم است یعنی همه وجود این قلم، وجود است در عین اینکه همه این قلم است. جسم و وجود که دو تا چیز نیستند که ارتباط با هم داشته باشند کتاب و میز دو چیز است می گوییم باید ارتباط داشته باشند ولی اینجا که یک چیز است ماء بودن ماء با موجود بودن مآء عین هم هستند) لأن الوجود عین الماهیة فی الخارج فلا تغایر فلا نسبة الخارجیة وان ارید بوجود النسبة وجودها فی تحلیل العقل بمعنی ان العقل بعد ما یحللّ الامر العینی الواحد الی ماهیة ووجود یرا ان بینهما نسبة ( اگر این را گفتید: می گوییم مقدمه اولتان درست نیست اگر وجود در خارج است عقل وقتی امر واحد را تحلیل به وجود و ماهیت کرد که هر دو در خارج موجود است؛ آیا عقل نمی گوید که این موجود با این ماهیت ارتباط دارد؟ بله نسبت دارد نسبت تحلیلی آن نسبت هم وجود دارد؟ بله. خود این نسبت [دوم] هم وجود دارد؟ بله وتسلسل پیش نمی آید. چرا؟) فالمقدمة الثالثة ممنوعة (نسبت وجود خارجی ندارد) لأن النسبة انما وجودها فی تحلیل العقل لا فی الاعیان.

ان قلت یکفینا وجود النسبة فی تحلیل العقل (برای اینکه عقل ان را تحلیل می کند به وجود و نسبت پس همین تشکیلات باز درست می شود که یک نسبتی داریم و یک وجودی ویک نسبتی جدیدی درست می شود باز یک ارتباطی درست می شود) اذ لو کانت النسبة موجودة فی ایّ وعاء کان، لکان لوجودها الیها النسبة ( اگر نسبت وجود دارد پس وجودش با او ارتباط دارد پس تسلسل رخ می دهد) فیلزم التسلسل (حالا یک وقت تسلسل در تحیلیلات عقل است یک وقت در خارج شیخ می خواست در خارج آن ر اثبات کند وشما در ذهن)

قلت التحلیل امره بید المحلل ( تحلیل کارش به دست تحلیل گر است هر جا که بکشی کش بیاید این تسلسل تسلسلی است که محال نیست؛ شما هر عددی را فرض کنی می گویید بعلاوه یک و این اشکالی هم ندارد چون دست شماست هر جا که تحلیل نکردی همانجا متوقف می شوی. اصل عدد در خارج است ولی اصل این نسبت در تحلیل است)

شبهه هشتم (شبهه آخری است که شیخ اشراق مطرح کرده است. می گوید: اگر وجود بنا باشد در خارج باشد...)

للزم توقف الموجود علی الوجود (باید موجود بر وجود خودش تقدم داشته باشد یعنی پیش از اینکه وجود پیدا کند باید موجود باشد یعنی پیش از اینکه موجود بشود باید وجود داشته باشد. این را در همان حکمت الاشراق بیان کرده است)

حکمة الاشراق، ج2، ص66( اذا کان الوجود فی الاعیان زائدا علی الجوهر... ما یک آب داریم یک وجود، اگر این وجود در خارج است همان آب است: نمی شود آب در این سلطل باشد وجود در سلطل دیگر اگر قائل شد، می شود کیف، زیرا وجود ناعت است که عرض می شود؛ یعنی شما که مشائی هستید، کیف را گفته اید که عرض است نه ذاتا قابل قسمت است نه ذاتا در ان نسبت وجود دارد. حالا آن تعبیر مشائی را شیخ اشراق با تعبیر خود گفته است، مثلا از عرض تعبیر هئیة کرده است، که این کار بی خودی که این اصطلاحات را تغییر داده ای یک کتاب باید بنویسند که اصطلاحات شیخ اشراق را توضیح دهند. به بدن می گوید سیسیة و... پس شما باید بگویی وجود کیف است، زیرا وجود بما هو وجود قابل قسمت نیست و در آن قسمت نیست وجود لازم نیست حتما با چیزی ارتباط داشته باشد اگر این طور باشد وجود می شود کیف، کیف هم اگر بخواهد موجود باشد باید محلش موجود باشد و بالاخره معروض برعرض تقّدم وجودی دارد، نیتجه این شد که این موجود شما بر وجود شما تقدم دارد یعنی قبل از اینکه وجود پیدا کنید موجود باید باشید، که در این صورت این وجود، وجود آن نمی شود، اگر قبل از اینکه بخواهد وجود پیدا کند خودش وجود دارد این وجود چه نیازی به وجود آن دارد لذا این وجود، وجود او نیست وذلک ممتنع. اینکه یک موجود بر وجود خودش تقدم داشته باشد این محال است. تقریرش بماند برای جلسه بعد که خود تقریرش 13 مقدمه خواهد داشت)