درس مبانی حکمت متعالیه استاد فیاضی

94/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان اشکالاتی که به نظر مختار استاد شده است و رد آنها
امام رضا(ع): هرگز نمی تواند کسی فرمان خدا را برپا بدارد یا اینکه، در مرحله اول پیامبر وامام باشد ودر مرحله دوم از علما باشدو در مرحله آخر همه از مؤمنین باشد. کسی نمی تواند وظیفه اش را انجام بدهد الا اینکه اهل سازش نباشد یعنی نگاهش به دیگران نباشد هر چه وظیفه است انجام بدهد ولو خلاف دیگران باشد و دنبال مطامعش نباشد بداند که آنچه که خداوند برای او مقدر فرموده است با انجام وظیفه نه تنها چیزی از  آن دستش نمی رود بلکه موانعش از بین می رود وامر برای او تسهیل می شود.
اصالت وجود را با این شروع کردیم که اصالت وجود یعنی چه؟ و عرض کردیم که چهار تا تفسیر بر این موجود است تفسیر اول: آنچه که به نظر ما درست است این است که ماهیت با وجود حقیقتا موجود می شود؛ یعنی آب با ایجاد خدا موجود می شود؛ یعنی خدا به او وجود می بخشد وبا وجود دادن خدا موجود می شود. ماهیت آب همان چیزی است که در دریاست پس اصالت یعنی چه؟ اصالت یعنی هر چیزی غیر از وجود اگر بخواهد موجود بشود وجود باید او را به وجود بیاورد، ولی وجود نیاز به چیزی ندارد همه اشیاء اگر وجود پیدا کنند موجود می شوند. واین معنای اصالت وجود است طبق تفسیر ما. و گفتیم که کلام ملاصدرا هم همین است.
تفسیر دوم این است که ماهیت اصلا در خارج نیست ولو بعد از ایجاد، چون جعل به وجود تعلق می گیرد وخدا وجود می دهد نه ماهیت، بنابراین ماهیت حدّ وجود است. همه ممکنات که محدود هستند و حد وجود هم باید عدم باشد تا جایی که ادامه دارد وجود است و حد آنجایی است که وجود تمام می شود همانطور که سطح آنجایی است که خط تمام می شود وخط همانجایی است که نقطه تمام می شود؛ لذا می گویند ماهیت نفاد و حد وجود است این تفسیری است که از بدایه و نهایه و حاشیه اسفار و سبزواری به دست می آید.
تفسیر سوم این این است که ماهیت حکایت امر محدود است حکایت چیزی است که در ذهن است. در حالی که چیزی در خارج نیست وقتی شما سرابی را آب می بینید آیا واقعا آب است، ولی شما دارید آب می بینید یعنی برای شما حکایت الماء است ولی خود ماء نیست یعنی ماهیت حیثیت سرابی دارد منتها می گویند حکایت الوجود است.
تفسیر چهارم این است که حکایت الوجود هم نیست بلکه به نظر شما این طور به نظر می رسد. این نظر می گوید حدش این گونه است که به ذهن شما می آید.
حدود چهل ادله بر اصالت الوجود آمده است که تقسیم می شود به تامّ وغیر تام، وتاّم، مستقیما کلام ما را اثبات می کند یا با او سازگار است؛ بلکه بعضی از ادله است که اگر تمام بود تفسیرهای دیگر را بیان می کرد ولی تام نبود.
تا اینجا ادلّه ای را که اصالت ماهیت و وجود باهم را رد می کرد را بحث کرده بودیم.
از امروز وارد اشکالات می شویم:
ابتدا اشکالاتی که به بیان ما وارد است  را بیان می کنیم بعد اشکالاتی که به اصل اصالت وجود وارد شده است را بیان خواهیم کرد.
قاعده اش همین است که آخوند در اسفار انجام است ما هم به نظرمان می آید که تنظیم بحث به اینگونه خوب است یعنی ابتدا اصالت وجود را بیان کرده  وبعد اشکالات اصالت ماهیتی ها را مورد بررسی قرار داده است.
پنج شبهه به تفسیر ما شده است:
ما اورد علی التفسیر المختار لاصالة الوجود (اسمش را می گذاریم تفسیر زیرا ما داریم کلام آخوند را تفسیر می کنیم درست است که خود ما هم همین را می گوییم) وهو وجوهٌ:
1.شما دارد این را به آخوند نسبت می دهید ولی آخوند این طور نگفته است: تصریح الآخوند بأن نسبة الوجود الی الماهیات مجازٌ حتی حال وجودها ( اگر آخوند در کلماتش است که ماهیت بعد از جعل و وجود، موجودیت برایش مجاز خواهد بود. آن وقت چگونه می توانید این را تفسیر کنید؟) کما ینافی التفسیر الاول فراجع:
-الاسفار، ج1،ص104 ( وبالجمله لیست محکوما علیه بحسب ذواتها ... لیست ضمیرش بر می گردد به ماهیات، ولو در وقت موجود بودنشان به هیچ وصفی متصف نیستند الاّ خودشان. هیچ حکمی برماهیت نمی شود جز اینکه خودش خودش است یک جایی هم تصریح کرده است که ماهیات بالعرض موجود است خود بالعرض را تفسیر کرده است:)
-همان، ج2، ص308تا 314 ( قد سبق القول منا تأثیر و تأثرّ یک بار بالعرض است گاهی هم بالذات است  مراد از بالعرض هر جا گفتیم یعنی حکمی که ذکر کردیم برای این موضوع مجاز است، پس چرا نسبت می دهید؟ در جواب باید گفت آن نسبت مصحّح مجاز است. این چیزی که موصوف حقیقی نیست یک ارتباطی دارد –با چیزی که حقیقتا موجود است-  مثل اینکه می گویی جری المیزاب یعنی جری المیزاب بالعرض؛ یعنی اینکه میزاب جاری نیست حقیقیتا، ولی میزاب با آبی که الان جاری است  ارتباطی دارد. وقد علمت من قبل ان اتصاف الماهیة من قبیل العرضی المجازی؛ اگر ماهیت یک صفتی دارد یکی از آن صفات همان موجودیت است. اعراض معلول صورت نوعیه هستند تقدّم و تأخّر که در ماهیت می گویی از قبیل عرضی و مجازی است از قبیل اتحاد ماهیت و وجود است. این کلام می تواند حجت باشد برای کسانی که می گویند ماهیت در خارج وجود ندارد. در خود این عبارات جواب را گفته است، که ما برای اینکه اصل اشکال ایشان را خوب بیان کنیم نخواندیمش.پس:)
الجواب:
 ان موضوع الحکم هو الماهیت بحسب ذواتها ( اگر گفته به حسب ذواتها یعنی ماهیتی که موجود است اگر خودش را در نظر بگیری و موجودیتش را در نظر بگیری ماهم می گوییم که ماهیت اعتباری است آنها می گویند این قید موجودیت مال او نیست ما می گوییم که وجودیت مال اوست خدا ایجادش کرد. یعنی چه؟ اقایان می گویند ایجاد نشد. ما می گوییم این چیزی که در دریاست آب است دیگر وغیر از  آب نیست. موجود شد منتها این عقل فیلسوف وقتی به دریا نگاه می کند می فهمد که ماء من حیث هو هو لیست الا الماء لذا وقتی بحسب ذاتها در کلامش است نمی تواند تفسیر آقایان را تأیید کند –یعنی این عبارات ماهیت من حیث هی را را دارد بیان می کند نه اینکه بگوید ماهیت موجود در خارج موجود نیست-
- در ص 103 دارد که بخلاف ماهیات الکلیه ولو قبل از وجود ثبوتی ندارند الا اینکه همین ها امور عینه هستند یعنی اعیان ثابته عرفا؟ یا امور عینی هستند و کنهشان هم تصور می شوند اگر وجود نداشته باشند امور عینی نیستند وجود ولو وجود ذهنی باشد، ماهیت را با خود می آورد. این هم مبتنی بر این است که ماهیت می آید در ذهن بر خلاف شیخ  وما که می گوییم: ماهیت خودش وارد ذهن نمی شود. ماهیات اگر وجود نباشد محتجب هستند وبطون هستند ازلا و ابدا)
-همان، 308 (وکل مرتبة من الوجود یظهر بها... هر مرتبه ای از وجود ماهیتی از ماهیات جلوه پیدا می کند. برای اینکه وجود متصف به ماهیت است اگر موجودشده آب است باید  ماهیت آب باشد. با 16 بیان گفته بود آخوند که ماهیت خود نهاد وجود است. رابطه وجود وماهیت رابطه خود خدا با صفاتش است می فهماند که ماهیت این طور نیست که در خارج نباشد. بل الماهیة تظهر بنور الوجود. ولایتوهمّن احدٌ که ماهیت نسبتش به وجود مانند نسبت ابیضیت به بیاض است.اگر می گویی جسم ابیض است در وجود این طور نیست قیام ندارد به ماهیت. ماهیت قبل از وجود وجود ندارد که بگویی وجود به او عارض می شود، وجود در خود ماهیت نیست بلکه ماهیت از نهاد وجود انتزاع می شود. باز یک شاهد دیگر که آورده اند این است:)
2.تصریح الآخوند بانّ الحکم علی الماهیة بالوجود فی وقت من الاوقات غلطٌ (هیچ زمانی شما حق ندارید که بگویی ماهیت وجود دارد. این کلام با تفسیرشما سازگار نخواهد بود زیرا شما می گویید که ماهیت هست)
-اسفارج2،ص 310 (حکم ماهیت بر وجود به این خاطر است که چشم ما نمی بیند وغلطٌ فی الحکم شما بگویی آب موجود است این ناشی من عدم الفرق بین الشئ وما یصحبه، یعنی ماهیتی یک رفیق دارد که آن رفیق موجود است، شما می گویید که ماهیت موجود است از باب اینکه حکم یک چیز را به رفیقش سرایت داده اید. جوابش این است که همین عبارت دارد می گوید که ماهیت من حیث هی است که نمی شود حکم کرد به وجود.)
والجواب کذلک لأن موضوع هذا الحکم هو من حیث هی (یعنی الان آب در دریا موجود است، ولی اگر خود آب را موضوع قرار دهی عقل می گوید غلط است بله اگر بگویی آب، عقل می گوید نه موجود است نه معدوم ... اینها اوصاف اعتباری هستند که سابق بر وجود بوده وازلیند و این که گفته شده است معنایش همین است که گفتیم؛ ماهیت خودش نمی تواند موجود باشد بلکه در ادامه میگوید که ماهیت به خودی خود ایجاد نمی شود، ولی با نور وجود موجود می شود نه اینکه جعل زائدی دارد. اصلا جعل یعنی وجود به ماهیت دادن نه اینکه ماهیت خودش جعل بشود، یعنی بدون اینکه به ماهیت وجود بدهند هستی بدهند همانی که شیخ اشراق می گوید که می گوید وجود، صرف اعتبار ذهن است پس ماهیت را خدا در عالم به وجود می آورد بدون اینکه وجود به او بدهد. آخوند می گوید که این حرف صحیحی نیست. باز در همانجا دارد که ماهیت فی حد ذاتها غیر موجودة، ماهیت موجود است با فاعل ومابه المعیة نفس الوجود الذی هی به الموجودة آنچه که به وسیله او ماهیت موجود می شود خود وجود است. شیخ اشراق می گوید که وجود برای اینکه موجود بشود نیاز به وجود دیگری دارد صدرا می گوید نخیر برای وجود پیدا کردن نیاز به وجودی دیگر ندارد.)
3.تصریح الآخوند بأن الماهیة لم تخرج ازلا و لا تخرج ابدا الی الوجود فراجع:
-الاسفار، ج2،ص314 (فکما وفقنی الله تعالی بفضله ورحمته این خدا بود که من را هدایت کرد والا من هم مثل شیخ اشراق بودم که فکر می کردم که ماهیات اصیل هستند در حالی که ماهیت هیچ وقت وجود ندارند)
-همان، ص 308 ( الممکنات باطل الذوات ازلا وابدا ... ماهیات پوچ هستند هم در ازل و هم در ابد در هیچ ظرفی وجود ندارد)
-همان، ج1، ص222 ( ان المعلول الاول ان اعتبر ماهیته ... معلول اول اگر ماهیتش را نگاه کنی این معلول اول عدمش هم ممکن است به این اعتبار؛ بل حال عدمه کحال وجوده ... ما شمّ رائحة شئ منهما بحسب ماهیته نچشیده است. بلافاصله می گوید من حیث هی هی، این در حقیقت جواب مسئله است. یعنی ماهیت من حیث هی هی را که نگاه کنی ازلا و ابدا وجود نیست. شیخ اشراق می گوید ماهیت بدون اینکه وجود به او بدهند وجود پیدا می کند خدا می  آورد ماهیت را در عالم عین بدون اینکه به او وجود بدهد تعلق ماهیت به وجود یک امر محال است که نمی شود بیاید در خارج. ولی شیخ اشراق می گوید همین ماهیت لخت لخت می آید در عالم.)
-همان، ص 228( ماهیت امکانیه به حسب نفسها نمی تواند وارد وجود بشود، ماهیت ازلا وابدا معدوم است ولی به حسب نفسها؛ شاهدش این است که می گوید فلم یتصف بشئ من الحالات الکمالیه والماهیة وقتی وجود پیدا کرد همه آن صفات را هم پیدا می کند.)
-والجواب: الجواب ( که در همان عبارتهای خود آخوند "فی نفسها"  و "من حیث هی هی" دارد، علاوه بر اینکه تعبیرات مختلفی دارد که ماهیت با وجود، مثل ذات وصفات هستند. اگر هم جایی این تقیید را ندارد باید مطلق را به مقید ردّ کنید همینطور که در جاهای دیگر این کار را انجام می دهیم.)
4.تصریحه بأن الجعل لا یتعلق بالماهیة فراجع:
الاسفار، ج2،ص 308 تا 314 ( وقد سبق القول منا فی ان التأثیر والتأثر ... جعل به ماهیت اصلا تعلق نمی گیرد. ماهیات اگر بخواهد در عالم باشد باید جعل به آن تعلق بگیرد اگر خودبه خود بیاید که نفی قانون علیت است پس ماهیت ازلا و ابدا معدوم است. جواب این هم مثل همان مسئله قبل است)
فالجواب: الجواب فراجع :
-اسفار، ج1، 79-80 ( الوجود الحقیقی ... به تظهر الماهیات؛ وجود مُظهِر غیر است یعنی اگر هر ماهیتی بخواهد وجود پیدا کند باید وجود بیاید آن را از کتم عدم خارج کند. آخوندی که این را دارد این مطلب را هم دارد دیگر نمی شود به یک تیکه از عبارت چسبید وبقیه را رها کرد)
یکی دیگر مانده است ان شاء الله چهارشنبه دیگر