درس بدایة الحکمة استاد فیاضی

جلسه 64

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اقسام سبق و لحوق
بحث در سبق و لحوق است که گفتیم در جایی است که دو امر داریم که با یک مبدایی ارتباط دارند در عین حال رابطه ی یکی با مبدأ قوی تر و به آن نزدیک تر است.
با استقراء هشت مورد از سبق و لحوق پیدا کردیم که در جلسه ی قبل یکی از آنها را که سبق زمانی بود خواندیم.
قسم دوم، سبق بالطبع است. که سبق علت ناقصه به معلول است که علت ناقصه سابق و معلول آن لاحق می شود. مراد از علت ناقصه چیزی است که معلول، در وجودش به آن احتیاج دارد ولی آن نمی تواند تمام نیاز معلول را برطرف کند. به عبارت دیگر اگر معلول بخواهد موجود شود حتما باید علت ناقصه ی آن هم باشد ولی این دلیل نمی شود که اگر علت ناقصه باشد معلول هم موجود شود. مانند اینکه برای داشتن سه باید دو هم باشد ولی کافی نیست بلکه باید یک هم به آن ضمیمه شود. بنا بر این دو تقدم بر سه دارد. علت ناقصه به معنای اجزاء علت تامه است و حتی اگر یک جزء از علت تامه کمتر شود همه علت ناقصه می شوند.
قسم سوم از تقدم، تقدم بالعلیة است که تقدم علت تامه بر معلول می باشد. البته این تقدم و تقدم سابق بر خلاف تقدم زمانی، تقدم رتبی اند زیرا معلول با علت از نظر زمان با هم هستند و هر دو در یک زمان محقق می شوند یعنی وقتی علت تامه موجود می شود بدون هیچ فاصله ای معلول هم موجود می شود ولی از نظر رتبه تقدم و تأخر در آن لحاظ می شود.
قسم چهارم از تقدم، تقدم و تأخر بالماهیة است. یعنی یک ماهیّت که از جنس و فصل مرکب است اگر بخواهد تشکیل شود اول باید جنس و فصلش تشکیل شود بعد خودش. بنا بر این اجزاء ماهیّت که علل قوام آن هستند اول باید محقق شوند بعد ماهیّت محقق شود. در بحث علیت گفتیم که علت در یک تقسیم به علت مادی و صوری و علت فاعلی و غایی تقسیم می شود. علت مادی و صوری همان جنس و فصل ماهیّت است که به شرط لا اخذ شده است. یعنی جنس و فصل بر خود ماهیّت مقدم اند و علل قوام ماهیّت می باشند که معلول آنها است. از این رو انسان بدون حیوان و یا ناطق نمی تواند محقق شود. فرق آن با علت ناقصه و تامه این است که آنها در وجود است و این در ماهیّت.
قسم پنجم از تقدم تقدم بالحقیقة و المجاز است. در معانی و بیان گفته شده است که مجاز بر چند قسم است و یکی از آنها مجاز در اسناد است که به آن مجاز عقلی می گویند که در مقابل آن حقیقت در اسناد حقیقت عقلی است. وقتی یک وصف و یک فعلی را در نظر می گیریم می بینیم که عقل می فهمد که آن فعل یا صفت مال آن شیء است. مانند انبت الله البقل که عقلا، رویانیدن سبزه به خدا منتسب است. ولی گاه می بیند که یک وصف یا فعل مال شیء نیست در این اینکه به آن نسبت داده می شود مانند: انبت الربیع البقل. اسناد انبات به ربیع اسناد الی غیر من هو له است در نتیجه مجاز است. همچنین است در جری الماء و جری المیزاب. اسناد جریان به آن حقیقی و به ناودان مجازی است. این از باب مجاز در کلمه نیست که لفظ در غیر ما وضع له به کار برده شود بلکه کلمات همه در معنای خودشان به کار رفته اند و فقط در اسناد به معنای حقیقی دچار مجاز شده ایم. در همه ی مجازی ها باید یک حقیقی ای باشد تا آن مجازی صحیح در آید یعنی باید آب در واقع راه بیفتد تا جری المیزاب صحیح در آید و الا اگر آب راه نیفتند جری المیزاب غلط می شود. بنا بر این همواره حقیقت بر مجاز مقدم است زیرا اول باید حقیقت محقق شود و آب در ناودان راه بیفتد و بعد ما جریان را به میزاب بتوانیم نسبت دهیم. به این می گویند که باید واسطه در عروض باشد یعنی اگر جریان را به میزاب نسبت می دهیم به واسطه ی این است که آب در ناودان جاری است. این نوع تقدم و تأخر سابقا در میان فلاسفه شناخته شده نبود و صدر المتألهین آن را ذکر کرده است.

2 - ومنها: السبق بالطبع، (یکی از اقسام تقدم، تقدم بالطبع است.) وهو تقدم العلة الناقصة على المعلول، (که عبارت است از تقدم علت ناقصه بر معلول) كتقدم الاثنين على الثلاثة. (مانند تقدم دو بر سه که ابتدا دو باید باشد تا سه تشکیل شود ولی دو به تنهایی نیز برای پیدایش سه کافی نیست.)
3 - ومنها: السبق بالعلية، (از اقسام دیگر تقدم، تقدم بالعلیَ است) وهو تقدم العلة التامة على المعلول. (که عبارت است از تقدم علت تامه بر معلول)
4 - ومنها: السبق بالماهية، (از دیگر اقسام تقدم، تقدم بالماهیة است.) ويسمى أيضا: (التقدم بالتجوهر)، (که آن را تقدم بالتجوهر می گویند. تجوهر همان گوهر و مایه ی شیء است که ماهیّت و ذات آن است. یعنی تقدمی که در ماهیّات است.) وهو تقدم علل القوام على معلولها، (که عبارت است از تقدم علل قوام بر معلولش. مراد از علل قوام یعنی چیزهایی که برپا دارنده ی شیء هستند و مقوّمات ماهیّت عبارت از جنس و فصل آن است. همان طور که مرکب خارجی اگر یکی از اجزایش نباشد آن مرکب محقق نمی شود، در مرکب ذهنی که ماهیّت است هم اگر اجزایش نباشد آن مرکب تشکیل نخواهد شد حتی اگر یک جزء آن تشکیل نشده باشد.) كتقدم أجزاء الماهية النوعية على النوع، (مانند تقدم اجزاء ماهیّت نوعیه بر خودش که یک نوع است.)
یک قسم دیگر هم هست که جزء همین قسم شمرده اند که تقدم ماهیّت بر لوازمش است مثلا می گویند زوجیت لازم ماهیّت اربعه است یعنی هر جا ماهیّت اربعه محقق شود زوجیت هم هست چه اربعه در خارج باشد و چه در ذهن بنا بر این زوجیت لازم وجود خارجی ماهیّت نیست بلکه لازم ماهیّت آن است حتی اگر در ذهن باشد. این بر خلاف حرارت برای آتش است که لازم وجود خارجی آن است. بر این اساس اگر آتش در خارج باشد سوزنده است ولی اگر در ذهن تصور شود دیگر سوزاننده نیست.
وعد منه تقدم الماهية على لوازمها، (از این قسم است تقدم ماهیّت بر لوازم) كتقدم الأربعة على الزوجية، (تقدم چهار بر زوجیت که لازمه ی آن است.) ويقابله اللحوق والتأخر بالماهية والتجوهر. (و مقابل این سبق، لحوق بالماهیه و التجوهر است یعنی همانی که به سبق متصف شد مقابلش به لحوق متصف می شود بنا بر این اگر حیوان نسبت به انسان سابق است، انسان لاحق می شود.) وتسمى هذه الأقسام الثلاثة - أعني: ما بالطبع، وما بالعلية، وما بالتجوهر -: (سبقا ولحوقا بالذات). (این سه قسم اخیر یک اسم مشترک هم دارند که به آنها سبق و لحوق بالذات می گویند.)
5 - ومنها: السبق بالحقيقة، (یکی دیگر از اقسام سبق، سبق بالحقیقه نامیده می شود.) وهو أن يتلبس السابق بمعنى من المعاني بالذات، ويتلبس به اللاحق بالعرض، (و آن این است که اول سابق، ذاتا یک معنا را دارا باشد و به آن متلبس شود و بعد لاحق به همان معنا به عرض اولی متلبس شود یعنی اولی واسطه می شود که همان وصف و یا فعل به دومی هم مجازا نسبت داده شود.) كتلبس الماء بالجريان حقيقة وبالذات، (مانند اینکه وقتی آب در ناودان جاری است، جریان حقیقة و بالذات به آب منتسب است.) وتلبس الميزاب به بالعرض، (و بعد در همان حال، جریان را به ناودان نسبت می دهیم و می گوییم: جری المیزاب. این انتساب بالعرض است و به سبب واسطه در عروض است یعنی جریان آب موجب شده است که آن را بتوانیم به میزاب هم نسبت دهیم و الا میزاب جریانی نداشته و نخواهد داشت.) ويقابله اللحوق بذاك المعنى، (و مقابل آن لحوق است یعنی لاحق هم بالعرض به آن متلبس می شود از این رو می گوییم که تلبس ناودان به جریان لاحق است زیرا اول باید آب راه بیفتد تا بعد آن را به ناودان منتسب کنیم.) وهذا القسم مما زاده صدر المتألهين (رحمه الله).  (این قسم از چیزهایی است که صدر المتالهین اضافه کرده است.)

قسم ششم از تقدم سبق و تأخر بالدهر است که از اصطلاح محقق داماد است که در کتاب قبسات صفحات زیادی را به آن اختصاص داده است. ایشان قائل به حدوث دهری است و ما برای حدوث همواره احتیاج به تقدم و تأخر داریم. زیرا حدوث یعنی چیزی که چیز دیگری بر آن مقدم است. حادث همواره مسبوق به غیر است یعنی چیزی قبل از آن بوده است. بنا بر این برای تصویر حدوث دهری باید سبق دهری باشد تا حدوث معنا پیدا کند یعنی باید چیزی قبل از آن باشد تا حدوث که بعدش می آید معنا یابد. سبق دهری به این معنا است که علت تامه باید بر معلولش مقدم باشد. البته این با قسم سوم که تقدم بالعلیة است فرق دارد زیرا این قسم این قید را دارد که تقدم علت بر معلول از این باب نیست که آن علت تامه است و ایجاد کننده ی معلول است که تقدم بالعلیه باشد بلکه از این باب است که علت تامه در سلسله ی وجود در مرتبه ای است که معلول در آن مرتبه نیست. در مبحث تشکیک این نکته توضیح داده شده است که تشکیک طولی عبارت است از اینکه هستی، از لحاظ شدت و ضعف مراتب متعددی دارد که از باری تعالی شروع شده و به هیولی که ضعیف ترین مرتبه ی وجود است ختم می شود و در این میان نیز مراتب و عقولی هست که هر عقلی از عقل در رتبه ی بعدی اقوی است و بعد عالم عقل از عالم مثال اقوی است و عالم مثال از عام ماده اقوی می باشد و هکذا. در همه ی این سلسله آنی که بالاتر است علت برای پائین تر می باشد یعنی همان گون که واجب علت برای عقل اول است عقل اول هم عقل برای عقل ثانی است و عالم عقل علت برای عالم مثال و عالم مثال علت برای عالم ماده است. به اینها تشکیک طولی می گویند یعنی مراتب در طول هم هستند نه در عرض هم. هر علت تامه ای تقدم بر معلول دارد و این تقدم گاه از باب تقدم بالعلیة است که در قسم سوم گفتیم و تقدم دیگری هم دارد که تقدم بالدهر است یعنی علت تامه در ظرفی واقع شده است که معلول در آن ظرف نیست (زیرا در طول آن است نه در عرض آن) بنا بر این در این رتبه ی وجودی، علت تامه سابق و معلول لاحق می شود. بنا بر این یک مرتبه ی خاص از وجود هم مصداق برای سبق به علیت و هم مصداق برای سبق به دهر. برای اینکه علت است سبق به علیت دارد و برای اینکه از لحاظ وجودی در مرتبه ی اقوی قرار گرفته است که معلول در آن مرحله نیست سبق به دهر دارد.
6 - ومنها: السبق والتقدم بالدهر، (یکی از اقسام سبق، سبق و تقدم بالدهر است) وهو تقدم العلة الموجبة على معلولها، (که عبارت است از تقدم علت ایجاب کننده ی معلول بر معلولش است که مراد همان علت تامه است زیرا علت تامه است که ابتدا معلول را واجب و بعد موجود می کند که در مورد آن معلول گفته می شود: الشیء ما لم یجب لم یوجد.) لكن لا من حيث إيجابها لوجود المعلول وإفاضتها له (لکن این تقدم از این جهت نیست که علت موجبه، وجود معلول را واجب کرده است و به معلول را افاضه کرده است) - كما في التقدم بالعلية -، (همان گونه که در تقدم بالعلیة گفتیم.) بل من حيث انفكاك وجودها وانفصاله عن وجود المعلول، (بلکه از این حیث است که وجود آن علت از وجود معلول جدا و منفصل است. یعنی علت در مرتبه ی بالایی قرار دارد که معلول در آن مرحله راه ندارد. سابقا هم گفتیم که مراتب وجود از اقوی المراتب شروع و به اضعف المراتب ختم می شود و هر مرتبه از مرتبه ی بعدی اقوی و از قبلی اضعف است.) وتقرر عدم المعلول في مرتبة وجودها، (و سابقا هم گفتیم که معلول در مرتبه ی وجود علت قرار ندارد بلکه در مرتبه ای پائین تر است.) كتقدم نشأة التجرد العقلي على نشأة المادة، (مانند تقدم جهان که مجاری فیض برای عالم ماده اند بر عالم ماده عالم عقل هم تقدم علیتی دارد و هم تقدم بالدهر.) ويقابله اللحوق والتأخر الدهري. (مقابل سبق مزبور، لحوق و تأخر دهری است. بنا بر این نشأه ی ماده مؤخر است.) وهذا القسم قد زاده السيد الداماد (رحمه الله)، (این قسم را محقق داماد اضافه کرده است) بناء على ما صوره من الحدوث والقدم الدهريين، وسيجئ بيانه. (و همان گونه که بعدا بیان می کنیم، این قسم بر اساس آنچه است که ایشان از حدوث و قدم دهری تصویر کرده است. یعنی ایشان ابتدا حدوث و قدم دهری را تصویر کرده است و بر اساس آن سبق و لحوق دهری را ترسیم کرده است زیرا قدیم باید سابق باشد و حادث هم لاحق باشد. بنا بر این عالم عقل، قدیم دهری می شود و عالم ماده حادث دهری می شود.)

قسم هفتم از تقدم تقدم به رتبه
این در جایی است که یک چیزهایی چینش خاصی دارند. این چینش گاه بر اساس طبیعت آنها است (یعنی باید بر اساس همان چینش باشد و سرشت و خلقت آنها همین است و نمی شود آن را تغییر دارد) و گاه قراردادی است و می توان آنها را جابجا کرد.
جایی که چینش و ترتیب طبیعی است مانند اجناس با انواعشان. وقتی مثلا می گوییم که جنس عالی عبارت است از جوهر که در تحت خود انواعی دارد که یکی از آنها جنس است و جنس هم انواعی دارد که یکی از آنها نامی است و نامی هم انواعی دارد که یکی از آنها حیوان است و حیوان هم انواعی دارد که یکی از آنها انسان است. بنا بر این این سلسله که از جوهر شروع و به انسان ختم می شود چینشنی دارند که نمی توان آن را تغییر داد. اما ممکن است کسی در این سلسله نقطه ی شروع را در انسان قرار دهد. در این صورت انسان مقدم شده و حیوان در رتبه ی بعدی قرار دارد تا جوهر که در رتبه ی آخر است.
گاه چینش قراردادی و وضعی است مانند اینکه در مسجد عده ای در صف جماعت هستند که بعضی در صف اول است و بعضی در صفوف بعدی. این ترتیب چون بر اساس اعتبار است می توان گاه صف اول را اول حساب کرد که صف دوم در رتبه ی بعدی باشد و گاه می شود صف آخر را نقطه ی شروع قرار داد که در نتیجه صف اول صف آخر حساب شود.
بنا بر این در هر دو قسم، سبق و لحوق بر اساس اعتبار معتبر است.
7 - ومنها: السبق والتقدم بالرتبة، (نوع دیگر از سبق، سبق و تقدم به رتبه است.) أعم من أن يكون الترتيب بحسب الطبع، (این سبق اعم از ان این است که  ترتیب به حسب طبع باشد که نتوان ترتیب آن را تغییر داد) أو بحسب الوضع والاعتبار. (یا به حسب وضع و اعتبار باشد که بتوان آن را تغییر داد.) فالأول: (اول که ترتیب طبیعی است.) كالأجناس والأنواع المترتبة، (مانند اجناس و انواعی است که ترتیب خاصی دارند. مثلا جنس عالی همیشه عالی است و در رتبه ی اول است مثلا جوهر همیشه اول است و بعدش مثلا جسم قرار دارد.) فإنك إن ابتدأت آخذا من جنس الأجناس كان سابقا متقدما على ما دونه، (سبق و لحوق در این قسم دست انسان است یعنی اگر کسی از جنس الاجناس شروع کند همان جنس الاجناس که مثلا جوهر است بر آنچه در ذیلش است مانند جسم مقدم است.) ثم الذي يليه (و سپس آنی که بعد از جوهر است یعنی جسم مقدم بر ذیل خودش است) وهكذا حتى ينتهى إلى النوع الأخير، (و همچنین تا به نوع اخیر که مثلا انسان است منتهی شود.) وإن ابتدأت آخذا من النوع الأخير كان الأمر في التقدم والتأخر بالعكس. (اگر هم از نوع اخیر شروع کنیم یعنی اگر از انسان شروع کنیم وضعیت تقدم و تأخر عکس می شود یعنی انسان می شود مقدم و حیوان در رتبه ی بعدی و هکذا تا جنس الاجناس که در رتبه ی اخیر است.) والثاني: (که چینش آنها وضعی و قراردادی باشد) كالإمام والمأموم، (که امام در جلو و ماموم در عقب است و می توان آن را تغییر داد یعنی ماموم می تواند در زمان بعد امام باشد.) فإنك إن اعتبرت المبدأ هو المحراب كان الإمام هو السابق على من يليه من المأمومين، (بنا بر این اگر نقطه ی شروع محراب باشد امام جماعت سابق است نسبت به کسی که پشت سر اوست.) ثم من يليه على من يليه، (و کسی که پشت امام است مقدم است بر کسی که پشت او و در صف دوم است.) وإن اعتبرت المبدأ هو الباب كان أمر السبق واللحوق بالعكس. (ولی اگر نقطه ی شروع را درب مسجد که روبروی محراب است قرار دهیم در اینجا صف آخر می شود مقدم و امام مؤخر می شود.) ويقابل السبق والتقدم بالرتبة، اللحوق والتأخر بالرتبة. (مقابل سبق و تقدم بالرتبة، لحوق و تأخر بالرتبة قرار دارد. یعنی اگر امام سابق باشد، ماموم لاحق می شود و اگر ماموم سابق باشد، امام لاحق می شود.)

قسم هشتم از تقدم تقدم به شَرَف است.
اگر دو چیز هستند که یکی دارای شرافت است که دیگری آن را ندارد و یا کمتر دارد. آنی که دارد و یا بیشتر دارد بر دیگری مقدم است. این تقدم فقط تقدم به شرف است یعنی یکی این شرافت را دارد ولی دیگری ندارد.

8 - ومنها: السبق بالشرف، (یکی از اقسام تقدم، تقدم به شرف است.) وهو السبق في الصفات الكمالية، (که عبارت از تقدم در صفات کمالیه است) كتقدم العالم على الجاهل والشجاع على الجبان. (مانند تقدم عالم بر جاهل و یا اعلم بر عالم و یا تقدم شجاع بر ترسو و یا تقدم شجاع تر بر شجاع.)