97/10/15
موضوع: بحث معنای حیات
النفس ما یکون مبدأ لصدور افاعیل لیست علی وتیرة واحدة عادمة للارادةمرحوم آخوند فرمودند که به ما اشکال نکنید که مثل افلاطونی را میخواهی زنده کنی در حالی که شاگرد خود افلاطون از همان زمان رد کرده این تفکر را و بعد همینطور ادامه داشته تا این زمان.
گفت ارسطو اگر مخالفت کرده با تفسیری که درست نیست مخالفت کرده اما تفسیر درستش را که ما میگوییم را ارسطو هم موافق است.
عبارات شفا اینطور است. میگوید مبدأ فعل دو طور است. یک مبدأ فعلی داریم که کارش یکنواخت است. یک مبدأ فعلی هست که کارهایش مختلف است.
مبدأ الفعل1. یکون فعله علی وتیرة واحدة
فعلش یکنواخت است. یک سبک است.
1. عادمة للارادة
بدون اراده است.
1. غیر عادمة للارادة
اراده دارد. اما حرکتش یکنواخت است. نفس فلکی است.
1. یکون فعله لا علی وتیرة واحدة
یکنواخت نیست. کارهای مختلف انجام میدهد. مثل درخت. ریشهاش یک کار میکند. برگش یک کار. تنهاش یک کار. کارهای مختلفی میکند. از یک طرف جذب میکند. تولید مثل دارد. رشد دارد.
1. عادمة للارادة
بدون اراده است. این را میگفتند نفس نباتی است. نفس نباتی را میگویند اراده ندارد و کارهای مختلف میکند.
1. غیر عادمة للارادة
اراده دارد. این هم نفس حیوانی است که انسان هم جزء همین مجموعه قرار میگیرد.
یعنی این دو تقسیم است که وقتی در هم ضرب میشود 4 قسم میسازد. یا یکنواخت است یا غیر یکنواخت. یا با اراده است یا بی اراده.
ابن سینا میگوید آنی که مبدأ صدور افاعیلی میشود که چنین نیست که یکنواخت بی اراده باشد. یعنی در این 4 قسم یک قسمش است که نفس نیست. نفس آنی است که کارهایش چنین نیست که یکنواخت بی اراده باشد. یعنی اولی. این مبدأ فعل اینطوری را اسمش را میگذارند طبیعت. اما سه تای دیگر را اسمش را میگذارند نفس.
فعلش ولو علی وتیرة واحدة است اما اراده دارد. بر اساس اراده خودش یکنواخت عمل می کند. کجا است؟
بر اساس تفکری است که قائل به نفس دار بودن فلک بودند. اولین مخلوق خدای متعال عقل اول است و او خالق سه چیز است. عقل دوم. نفس فلکی و جرم فلک. اینها سه مخلوق او هستند.
میگفتند چرا فلک نفس دارد؟ چون اگر موجودی به طبیعتش حرکت کند وقتی به آنجا که تمایل دارد رسید، میایستد. اصلا حرکت طبیعی نمیتواند دوری باشد. حرکت وضعی که در جای خودش میچرخد نمیشود طبیعی باشد. این را چه میشود که دائم میچرخد دور خودش؟ باید وقتی رسید بایستد؟ اما این همینطور میرود. میگفتند به خاطر این است که نفس دارد. لذا چون حرکتش دورانی و وضعی است نفس دارد. وقتی حرکتش به دست خودش شد میشود اینطور باشد.
میگویند چهار نوع مبدأ فعل داریم که یکی طبیعت است و بقیه نفس.
آخوند میگوید نبات که نفس دارد. حالا بقیه چطور؟ ارض هم نفس دارد. قرآن میگوید احییناها.
میگوید وقتی اینجاییها حیات دارند آنجاییها به طریق اولی حیات دارند.