استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/11/11

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: نقد وبررسی قول چهارم در تشکیک در ماهیت (قول مرحوم لاهیجی)

روایت از امام صادق ع کتاب فضائل الاعمال صدوق: فضیلت اول وقت نسبت به آخرت وقت مثل فضیلت آخرت به دنیا (این ها مسائلی است که عقل بشر نمی فهمد و معصوم پرده از آن بر می دارد)

عرض کردیم که گفته اند تشکیک در ماهیت محال است برای این حرف چهار دلیل آورده اند که سه دلیلش را عرض کردیم ودلیل چهارم دلیلی است که مرحوم لاهیجی فرموده اند:

4. التشکیک فی الماهیة محال لأنّ نسبة الماهیة وذاتیاتها الی جمیع افرادها علی السواء (ماهیت نسبت به افرادش یکسان است ذاتیات ماهیت نسبت به افرادش یکسان است لذا دیگر نمی تواند تفاوت داشته باشد) فراجع:

شوارق، لاهیجی، ج4، ص126-127. (دلیل آخر لنفی التشکیک للذاتی نسبة الماهیة وذاتیاتها الی جمیع الجزئیات سواء همه افراد یکسان هستند که در اینکه در خارج محقق شوند یا در ذهن باید ماهیات محقق شود تا پیدا شوند فرد انسان باشد ولی انسان نباشد مگر می شود تحقق یابد پس همه مساوی هستند که تحققشان در ذهن یا خارج و از طرف دیگر همه افراد یکسان هستند در اینکه اگر ماهیت نباشد آنها نیستند لذا چون یکسان هستند اولویت و اشدیت و .... دیگر نیست نمی شود ماهیت و ذاتیاتش اولی ویا اقدم یا اشدّ باشد ممکن است کسی اشکال کند که وجودا که می شود مقدم باشد؟ می گوید این تقدم در ماهیت درست نمی کند زیرا نسبت ذاتی به فرد متقدم مثل نسبت ذاتی به فرد متأخر، شاید کسی بگوید که در ذاتی نمی شود مثل جسم نمی شود در حیوان ناطق نمی شود در عرضی چی؟ مثلا در سفیدی پوست و خود ان سفید که ماهیت است؟ إن امر عرضی که ماهیت وذاتیاتش یکسان باشد خود بیاض است و بیاض مشکک نیست بلکه در ابیض تشکیک است یعنی در علم تشکیک نیست ولی در عالم یعنی عرضیّ تشکیک است وصف و موصوف فرق نمی کند فقط اتصاف است که فرق می کند. زیرا که بیاض ذاتی ابیض و جسم نیست هیچ مشتقی ذاتی نیست مشتق یک معنای نسبت است که در خارج نیست ان چیزی که در خارج است بیاض است ان چیزی که در خارج واقعیت دارد بیاض و جسم است ولی ابیض یعنی اتصاف و اتصاف ذاتی ندارد که ذاتیّ داشته باشد)

تقریر استدلال

مقدمه1:لو کان لماهیة فرد اکمل و فرد انقص فی نفس الماهیة (که اکملیت و انقصیت در خود ماهیت باشد زیرا تشکیک یعنی در همان چیزی مشترک هستند با هم فرق داشته باشند)

مقدمه2: ولو لم تکن نسبة الماهیة وذاتیاتها الی جمیع افرادها علی السواء (شما می گویید نسبت به همه یکسان نیست لازمه اش این است که : ) لم تکن الماهیة وذاتیاتها ماهیة الافراد وذاتیاتها (دیگر نمی توانید بگویید که این ماهیات ماهیت این افراد است) لأن نسبة الماهیة وذاتیاتها الی جمیع افرادها علی السواء (ماهیت و ذاتیات نسبت به همه افرادش یکسان است) الا تری انّ جمیع الافراد تتوقف فی تحققها ذهنا او خارجا علی تحقق الماهیة فیها (همه بخواهند فرد باشند باید آن ماهیت در انها باشد واگر نباشد پس آن فرد، فرد نیست) وایضا جمیع الافراد تنتفی بإنتفاع الماهیة وذاتیاتها (اگر ماهیت و ذاتیاتش نباشد در فردی نباشد دیگر ان فرد، فرد نیست زیرا تمام حقیقت زید همان حیوان ناطق بودنش است واگر حیوان یا ناطق نباشد دیگر فرد ان انسان نمی شود. همه افراد یکسان هستند در اینکه وجودشان متوقف باشد بر ذاتیات)

مقدمه3: لکن التالی باطل لإنه خلف (فرض این بود که ماهیتی داریم که اکمل و انقص دارد کار به اینجا رسید که این ها ماهیت مذکوره را ندارد لذا این خلف است)

وفیه

انّ تساوی جمیع الافراد فی کون تحققها بتحقق الذاتیات وفی ارتفاعها بارتفاع الذاتیات (مثل اینکه زید وعمرو مساوی هستند در قد اما لازم نیست که در همه چیز مساوی باشد، در اینکه همه باید ذاتیات را داشته باشند در این مساله همه یکسان هستند اگر ذاتیات نباشد نیستند و این منافات ندارد که یکی بیشتر داشته باشد این ها مساوی هستند در حداقلی نه در همه جهت شما یک مساواتی را پیدا کردید اما فقط در یک جهت یا دو جهت مساوی نه در همه جهت) لایسلتزم تساویها من جمیع الجهات (یعنی تساوی که شما می گویید قیدش را نمی آورید نمی گویید مساوی هستند در چی؟ وقتی می گویید نسبت ماهیت به افرادش علی السواء هستند خودتان دچار مغالطه می شوید، در حالی که دلیل این قانون را نگاه می کنید می بیند که همه توقفشان متوقف بر ذاتیات است وقتی می روید دلیل این قاعده می بینید که در اینجا فقط درست است تعلیل شما می گوید در این جهت خاص مساوی هستند واگر نباشد ماهیت یا ذاتیاتش هیچ کدامشان نیستند. جناب آخوند در جایی فرموده است عجیب این است که با اینکه اصالت ماهیتی هستند مثل لاهیجی خودشان تشکیک در ماهیت را نفی کنند) فیجوز ان یکون حظّ بعضها من الماهیة و ذاتیاتها اوفر من حظّ بعض الآخر (شما می گویید اگر اصلش نباشد نمی شود باشد این درست است باید ذاتیات ماهیت را داشته باشد اما اگر زیادی داشت اشکال دارد؟ حداقلی را که ماهیت و ذاتیاتش باشد را داراست[1] )

وفیه:

ففی الاستدلال مغالطة من جهة عدم ذکر متعلقّ التساوی حیث ان الافراد تتساوی فی ان تحققها بتحقق الماهیة وذاتیاتها فلماّ حذف المتعلق توُهم الاطلاق (بله یک جاهایی متعلق حذف می کنند که اطلاق را بفهماند) وهو مثل قول القائل کل من یقول بإللاهیة الفرعون یقول بجسمیته و کل من یقول بجسمیة فرعون صادق (برای اینکه این صادق به قول مطلق نیست) صادق فی قول الجسمیته (وقتی می شود نتیجه بگیریم که این صادق قیدش را نیاوریم) اذن کل من یقول بألهیات فرعون فهو صادق فی القول بجسمیته (هر کس فرعون را خدا می داند در اینکه جسم می داند او را راست می گوید اما در قول به جسمیتش آن چیزی که در نتیجه آوردیددر مقدمات نیست)

وبما ذکرنا تبینّ ان الماهیة الجنسیة تصیر مشککة بأختلاف انواعها فی الکمال و النقص (حرارت جنس است و انواعی دارد وخط هم انواعی دارد خط بی نهایت خط است و خط یک میلی متری هم خط است ولی در مقدار خط بودن یکسان نیست یک خط انتهایش در افق عدم است و بی نهایت است ویک خط یک سانتیمتر است و اثر هر کدامش هم فرق دارد اثر، پس اصل خط مشکک است که انواع مختلفی دارد پس اختلاف در خط است نه در اتصاف جسم به خط بودن است بلکه در خط بودن است در خود ماهیت تشکیک همانطور که در اسفار گفته اند ولذا نباید در شواهد بر می گشت. بله کسانی که می گویند ماهیت در خارج نیست طبیعی است که تشکیک برای او می شود سالبه به انتفاء موضوع مثلا تشکیک در ماهیت را باید بگوید تشکیک در وجود زیرا حرارتی نیست اما ملاصدرایی که می فرماید ماهیت موجود است منتها موجودیت برایش بالذات نیست باید بگوید ماهیت نیز تشکیک بردار است[2]

 


[1] .خلق انشاء است نه اعطاء لذا درست نیست که بگوییم علیت اعطاء است واینکه فاقد شئ نمی تواند معطی شئ باشد ربطی به علت ومعلول ندارد لذا علامه می گوید فاعلی کاری می کند شبیه اعطاء نه خود اعطاء، انشاء و ابداع است نه اعطاء. لذا درست نیست که بگوییم در خداوند کمال آتش و... وجود دارد.
[2] امکان دارد ملاصدرا در شواهد از این قول که ماهیت در خارج است برگشته باشند استاد در جواب این اشکال فرمودند که این از شبهات اصالت وجود است که ما گفته ایم زیرا یک جای که فرموده اند ماهیت در خارج نیست جایی دیگر گفته اند که ماهیت بذاته نیست لذا تعدد مقصود یکی را بر دیگری باید حمل کرد.