استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/11/10

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: دلیل سوم بر استحاله تشکیک در ماهیات

موضوع: رسول اکرم می فرماید که هیچ بنده ای نیست که اهمیت بدهد به وقت نماز و خورشید که تعیین کننده وقت نماز است را مگر اینکه من تضمین می کنم برای او خوشنودی هنگام مرگ را وهمچنین تضمین می کنم که غصه و تشویش برای او درست نشود و همچنین تضمین می کنم برای او نجات از آتش را

 

عرض کردیم که نظر سوم در مورد تمایز این بود که تمایز سه قسم است در ماهیات و یک قسم در وجود سرّش این است که تشکیک در ماهیت محال است وبرای استحاله تشکیک در ماهیات ادله ای آورده که امروز دلیل سوم را بیان می کنیم

3. یستحیل التشکیک فی الماهیة لاستحالة اخذ خصوصیات الافراد فی الماهیة (در تشکیک معنایش این است که یک فردش اشدّ است و یکی اضعف اگر خصوصیت اشد و اضعف را در ماهیت اخذ کنید که نمیشود و اگر نخواهید اخذ کنید دیگر تشکیک رخ نمی دهد زیرا که اختلافش به امور خارجی می شود که دیگر تشکیک نیست) فراجع:

-مطارحات، شیخ اشراق، ص295-296 (تشکیک در ماهیه جزء فلسفه شیخ اشراق است؛ اگر ذات شئ آنی است که کامل است پس ان شئ ناقص از ان ذات نیست واگر ذات شئ همین ناقص است پس ان زائد از این ذات نیست اگر بگویید این متوسطه است آن زائد و متوسطه از ذات نیستتند)

- م م میرداماد، ج1، (تقدیسات)، ص137-138 ( واما متمسک الشرکائنا السلاف دلیل گذشتگان این بود که ذات کل شئ واحده لذا ذات شئ زیاد وکم نشود برای اینکه ماهیت شئ همان باشد که انقص باشد از حدود پس ازید غیر ذات می شود و اگر ذات شئ ازید باشد پس ان انقص غیر ذات می شود و اگر بگویی آن وسطی جزء ذات هستند پس ان دو دیگر جزء ذات نیستند)

- اسفار، ملاصدرا، ج1، 509. ( ایشان در اسفار قائل است که تشکیک در ماهیت ممکن است لذا برعلیه مشائین حرف می زند در اینجا، شبیه استدلال میرداماد می آورد)

- همان، ج6، ص20-21 ( الحق ان کلیة الطبیعة موجود فی الخارج .... فنقول الامر المشترک موجود فی الخارج وان کان ظرف عروض الاشتراک فی الذهن یعنی معروض در خارج است ولی معنای کلی در ذهن است این امر مشترک برای همه افرادش ذاتی است پس عقل آن امر مشترک را نگاه کند و آن را پیدا کند در حالی که ان طبیعت مشترک یا اقتضاء یکی از خصوصیت افرادش را دارد پس مابقی افرادش را نیستند یا اینکه آن ذات هیچ کدام از آن اقتضائات را ندارد پس خصوصیات یک چیز زائد می شوند پس مابه الاختلاف بعین مابه الاشتراک است در کلی این قول قول فاسدی است )

- شرح هدایة الاثیریه، ملاصدرا، ج2، ص 177-178( اگر ذات شئ همان کامل باشد پس متوسط وناقص دیگر ان ذات نیستند واگر ذات شئ متوسط و ناقص باشند ان دوی دیگری نیستند)

- تعلیقه هیدجی بر منظومه سبزواری، هیدجی، ص159-160 (وقتی ماهیت در همه یکسان است تفاوت در امور بیرون ماهیت رخ می دهد)

- تعلیقه اشتیانی بر شرح منظومه، آشتیانی، ص 120 –انتشارات تهران ( جواز التشکیک فی الذات والذاتی رواقیون جوائز قائل شده اند و مشائین منع)

- تعلیقه شرح منظومه، آملی، حسن زاده، ج1، ص32 (والدلیل علی استحالة التشکیک فیها –الماهیه)

استدلال:

مقدمه1: لو کان للماهیة فرد اکمل و فرد انقص فی نفس الماهیة فإما ان لا تؤخذ فی الماهیة خصوصیة الفرد او تؤخذ (یک ماهیتی داریم مثل حرارت یا نور، نور صد درجه ویک نور هم داریم یک درجه و ... اگر بناباشد که یک ماهیت فرد انقص یا اکمل داشته باشد یا خصوصیت فرد در ماهیت اخذ می شود یا نمی شود)

مقدمه2: لکن التالی بشقیه محال (هر کدام را بگیری نمی شود لذا اگر تالی باطل است پس مقدم هم باطل است) اما الشق الاول فلأنه؛

مقدمه3: لو کان لماهیة فرد اکمل وفرد انقص ولم تؤخذ فی الماهیة خصوصیة الفرد من الکمال والنقص لم تکن الکمال و النقص فی نفس الماهیة (پس کمال ونقص یک امر بیرونی می شوند در خود ماهیت کمال ونقص نخواهد بود) بل کانا خارجین من ذات الماهیة

مقدمه4: واذا لم یکن الکمال والنقص فی نفس الماهیة لم یحصل التشکیک فی الماهیة لأن التشکیک فی ماهیة إنما یتحقق اذا کان مابه الاختلاف راجعا الی ما به الاشتراک الذی هو نفس الماهیة

مقدمه5: لکن التالی باطل لأنه الخلف (فرض این بود که دو فرد از یک ماهیت اختلاف تشکیکی دارند) واما الشق الثانی فلأنه (این حصر عقلی است)

مقدمه6: لو اخذت فی الماهیة خصوصیة احد الفردین او خصوصیة کلیهما

مقدمه7:لکن التالی بکلا قسیمیه باطل اما القسم الاول فلإنه

مقدمه8: لو اخذت فی الماهیة خصوصیة احد افردین لم تصدق الماهی علی الفرد الآخر

مقدمه 9: واذا لم تصدق الماهی علی الفرد الآخر لم یکن الفرد الآخر فردا للماهیه

مقدمه10: لکن التالی اطل لانه خلف واما لاقسم الثانی فلأنه

مقدمه11: لوإخذت فی الماهیة خصوصیات کلا الفردین (اگر خصوصیت هر باشد اولا با هم جمع نمی شود واگر بگویید درمعنی است) لم تصدق الماهیة علی شئ من الفردین (زیرا هر کدام از فردها خصوصیت هر دو فرد راندارد لذا هیچ کدام از فردها فرد آن ماهیت نخواهد بود)

مقدمه12: لکن التالی باطل لان المفرض کون کلیهما فردا للماهیة

اذن: یستحیل ان یکون لماهیة فرد اکمل وفرد انقص فی نفس تلک الماهیة (در خود آن ماهیت نمی شود کمال ونقص باشد لذا کمال ونقص در خارج ماهیت است لذا ما به الاشتراک ومابه الاختلاف یکی نمی شود ولذا تشکیک نمی شود )

واجاب القائلون فی التشکیک فی الماهیة بأن الماهیة لو کانت واحدة بوحدة العددیه لتمّ الاستدلال (اگر یک شخص باشد ماهیت نمی شود که هم کامل باشد هم ناقص ولی واحد نوعی این طور نیست) ولکن وحدة الماهیة نوعیة لا عددیه (این سرش این است که این استدلال همانطور که ما باز کردیم در خود کلماتشان باز نشده است زیرا مستدل این ها را می فهمد شما در امر مشترک یا آن خصوصیت اخذ شده یا نشده اگر بگویید اخذ نشده است پس خصوصیت خارج از ماهیت می شود که تشکیک در ماهیت نمی شود آن وحدت نوعی را توجه دارد اگر ضعف را اخذ کردید شدید فرد ماهیت نمی شود و اگر شدت را اخذ کردید ضعیف فرد ماهیت نمی شود و اگر هر دو را اخذ کردید هیچ کدام فرد آن ماهیت نمی شود گفته اند واحد فردی است که نمی تواند هر دو را داشته باشد ولی واحد نوعی می تواندهر دو خصوصیت را داشته باشد) فیجوز ان تجمع الخصوصیات (یک نوع می تواند بعضی از افرادش انقص بعضی اکمل)

والحق فی الجواب:

انه لا ریب فی الاختلاف الکامل والناقص فی نفس طبیعة الماهیة (اصلا کمال ونقص در غیر این معنی ندارد کمال ونقص به این است که اگر یک عالم است دیگری عالمتر است همان علم آمده است این را عالمتر کرده است اگر یکی حرارت شدید دارد و دیگری حرارت ضعیف دارد غیر از حرارت چیزی اضافه نمی شود ما می گوییم هیچ اخذ نمی شود از خصوصیتها ) ولکنّ لیس الکمال والنقص شئ منهما داخلا فی الماهیة (داخل در ماهیت نیست یعنی می شود فرض او می گوییم چرا نیست؟ برای اینکه زیاده بودن درست است که مقوم ماهیت نیست ولی اگر زیادی داشته باشد از خود آن ماهیت زیادی دارد از خود ان ماهیت زیادی دارد لذا اینکه فرمودید کمال ونقص در خود ماهیت نیست درست نیست) ولکن لایستلزم ذلک عدم کون الکمال والنقص فی نفس الماهیة (کمال ونقص در ماهیت اخذ نشده است غیر از این که است که کمال ونقص در ماهیت نباشد یک وقت می گوییم کمال ونقص مقوم ماهیت نیست ولی اگر جایی کمال ونقص بود از جنس همان ماهیت است) اذ الکمال لایکون کمالا الا اذا کان زیادة فی نفس الماهیة فعدم کون الزیادة مقوما للماهیة لا یستلزم عدم کونها فی الماهیة ( این فی الماهیه با آن فی الماهیه لفظ مشترک است بله در ماهیت اخذ نشده است ولی اضافه شدن مقوم ماهیت نیست یعنی به این معنی نیست که اگر این ماهیت این اضافه را نداشته باشد اصلا فرد این ماهیت نباشد این جا مغالطه شده است که اگر خصوصیت فردها در ماهیت اخذ نشد پس اختلاف در ماهیت نیست ما می گوییم زیاده اصلا معنایش این است که خود آن ماهیت کمی بیشتر باشد.)

فالمقدمة الرابعة ممنوعة (شما گفتید که اگر کمال ونقص در خود ماهیت نیست یعنی اخذ در ماهیت نشده است اما کمال ونقص در خود ماهیت است یعنی معنای مشترک خودش شدت و ضعف پیدا می کند لذا این استدلال تمام نیست)

استدلالی دیگری دارند که ان شاء الله فردا می گویم