استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/10/12

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: سه وجه کلی بودن وجودات عقلی

هیچ کس نیست الا اینکه گریان محشور می شود مگر کسی که برای امام حسین ع گریه کرده باشد افرادی محشور می شود که چشمشان روش و چهره هایشان شادمان است و در حالی که همه درگیر هستند و مضطرب. مردم را عرضه می کنند بر خدای متعال که پاسخ بدهند ولی اینها با سید الشهدا هم صحبت هستند واز حساب خوفی ندارند به اینها گفته می شود که وارد بهشت بشوید ولی اینها حاضر نیستند محضر امام حسین ع را رها کنند.

گفته شد که مقسم کلی و جزئی اختلاف جدی در آن است قول پنجم این بود که مقسم وجود است اگر وجود عقلی باشد کلی است واگر وجود غیر عقلی باشد جزئی است گفتیم برای کلی بودن وجود عقلی سه قول است: وقد ذکر لکلیة وجود العقلی وجوه ثلاثه، (وجود عقلی وجود خارجی است که مساوق است با تشخص حالا چطور می گویند که کلی است برای کلیتش سه بیان از کلمات آخوند به دست می آید)

    1. انه لما کان الوجود العقلی مجردا عن الوضع والمقدار و الشکل (گویا تشخص به عوارض است و چون این مقدار را ندارد) استوت نسبته الی جمیع الافراد المادیة التی لکل منها وضع و شکل و مقدار وعین خاصّ (وجودات مادی هیچ کدام قابل بر انطباق با کثیرین است ولی این موجود عقلی نسبتش با همه موجودات علی السواء است)

    2. انه لما کان الوجود العقلی علة للوجودات المادیة کان بوحدته جامعا لجمیع الموجودات المادیة لما ان العلة واجدة للمعلول بنحو اعلی و اشرف و هو بوحدته شاملة لجمیع الکثرات التی دونه (کلی است برای اینکه همه را در خود دارد پس می شود بر همه آنها حمل بشود)

    3. انه لما کان الانسان بعیدا عن مرتبة العقل ضعف ادراکه له فیحتمل ما ادرکه الانطباع علی کلّ من الافراد المادیة (این چیزی که شما از دور می بینید به دلیل اینکه دقیق نمی بینید این خود احتمال این را دارد که بکر و عمرو باشد .. این غیر از حرف قبلی بود که می گفت صورتی در ذهنتان شکل می گیرد الان بحث صورت و مفهوم نیست بلکه کلی همان وجود خارج است چطور همان وجود خارجی قابل صدق بر کثیرین است؟ چون او را از دور می بینید خود او احتمال دارد که بکر و زید .. باشد ومعنای کلیت هم همین است) فراجع (علاوه بر مواردی که دیروز گفتیم)

     المسائل القدسیه، مجموع رسائل فلسفی، ج4، ص260-274 ( وقد تقرر للمعلم الاول ... آنها می گویند که ظرف ادراک همان ذهن ماست که شئ می آید در نفس ما، اشکالات زیادی به اینها وارد است که در جاهای مختلف آمده است. نفس نسبت به مدرکات حسی وخیالی قابل نیست چیزی را قبول نمی کند بلکه به وجود می آورد نفس صفت منشأ بودن را دارد. صور ادراکی حالّ در نفس نیستند بلکه قیامشان قیام معلول به علت است یعنی صور جزئی را خودش ایجاد می کند و دیگر محذوری پیش نمی ایند ومحذور این بود که این ها عرض نفس هستند چرا من وقتی آتش را می فهمم ولی نمی سوزم وهمه این اشکالات رفع می شود که اینها عرض ما نیست شما انواعی که در خارج وجود دارند ادراک کلی و عقل این طور است که شما ارتباط برقرار می کنید با مُثل که در صقع ربوبی هستند و ...مثل شخصی را در هوای غبار الود از دور ببینید ویا مثل اینکه یک آدمی که چشمش ضعیف است فردی را ببیند که این احتمال دارد که عمرو و زید و .. سنگ و .. باشد و همچنین صور قائمه به نفس که اسمش مثل افلاطونی است وقتی نفس ملاحظه ضعیفی می بیند خود آنها احتمال عموم و اشتراک دارند کلیت و .. مال ضعف وجود و شما آنها را به نحو ضعیفی درک کرده اید. جمهور حکما می گویند که نفس این معنا را تجرید می کند یعنی ماشئین می گفتند که تعقل در معلوم پیدا می شود ولی ما می گوییم که تعقل در عالم پیدا می شود و ادراک نفس همان ذوات نوریه ..و از این عالم مسافرت می کند به عالم عقل فان المعرفه للامور الآخره حقیقتا نهفته در شناخت امور دنیا. البته آخوند بیانات مختلف دارد.)

وفیه

اولا: انه قد مرّ ان مقسم الکلی و الجزئی هو المعنا (ما گفتیم که وجود فقط جزئی است معناست که تقسیم می شود به کلی و جزئی معنا اگر لابشرط از وجود و عدم لحاظ شد می شو کلی زیرا هم با وجود سازگار است هم با عدم هم با وجود زید سازگار است هم با وجود عمرو که گفتیم جایش در عالم اعتبار است لذا گفتیم که کلیت از معقولات ثانی فلسفی است یعنی از اوصاف امر خارجی است)

ثانیا: (شما سه وجه گفتید که کلیت وجود خارجی عقلی را توجیه کنید و ما می گوییم که هیچ کدام از این سه وجه توجیه کننده کلیت نیست) ان شئا من الوجوه الثلاثة مذکورة فی توجیه الکلیة المثل افلاطونیه (شما می گویید که کلی همان مثل افلاطونی است می گوییم علی سبیل منع الخلوه یکی از سه وجه یا هر سه وجه درست باشد) لیس بوجیه:

اما الوجه الاول: (شما فرمودید که چون مجرد از نسبت و شکل و .. است نسبتش به کل امور مادی مساوی است) فلان الرب النوع وان استوت نسبته الی جمیع ما دونه من الافراد المادیة والمثالیه (گفتیم طبق مبنایتان فقط مادیات را نمی گفتید زیرا رب النوع مباشره علت است برای مثالی ها و مثالی ها علت هستند با وجودات مادی) ولکن این هذا من الکلیة بمعنی قابلیة الصدق علی کثیرین (اینکه نسبتش به همه مساوی هستند یعنی بر همه آنها صدق می کنند وبرای همه رب النوع هستند؟ این که درست نیست. اگر نسبتش به همه مساوی باشند رب النوع می شود این کلیت غیر کلیتی است که محل بحث ماست که قابلیت صدق بر کثیرین است صدق را که درست نکردید فإن من الضروریّ ان الرب النوع لایحمل علی افراده المادیه وال... نعم یحمل علیها بحمل الحقیقة والرقیقه (این همانی است که بیشتر در کلمات شارحان ملاصدرا آمده است یک حمل داریم که وجود برتر حمل می شود بر وجود مادی و هوهویت فی الجمله کافی است در حمل اولی یک معناست ولی چون شما یک بار لحظا می کنید می شود موضوع وبار دیگر لحاظ می کنید می شود محمول، انسان انسان است اینجا هوهویت خیلی قوی است قسم دوم این است که معنا دوتاست انسان موجود است ویا انسان عالم است که معنایش دوتاست این زید هم وجود انسان است هم عالم که می شود حمل شایع است. ولی یک حملی داریم که وجودها دوتاست در حمل حقیقت و رقیقت و هوهویت این است که همان سنخ معنایی که در مخلوق است در خالقش به نحو اعلی است می گوییم این حمل می شود ولی )ولکن لیس هذا الحمل مصححا للکلیة مبحوث عنها فی المقام (تفسیر جزئی وکلی معنای خودش را دارد وکلیت با این درست نمی شود)

واما الوجه الثانی، فلأنّ العلة وان کانت واجدة لجمیع المعالیل ولکن الکلیة فی هذا المعنی هو الکلیه بمعنی السعة الوجودیة والاحاطه (که مرحوم سبزواری می فرمود که وقتی گفته می شود که رب النوع کلی است به این معنی است که این قدر بزرگ است که معالیل را در درون خود دارد و لذا جامعیت غیر از صدق است) وهو غیر الکلیة المقصودة فی المقام اعنی القابلیة الصدق علی کثیرین

واما الوجه الثالث فلانّ غایة ما یفیده هذا الوجه هو احتمال الصدق علی کل واحد فأین هذا من قابلیة الصدق علی کل واحد (شما گفتید که چون ما آن را از دور می بینم به خاطر ضعف ادراک ما احتمال دارد زید باشد یا بکر و... احتمال دارد یعنی در جهل شما این مساله ریشه دارد اما واقعا چی؟ واقعا یک نفر است واقعا یک شخص خاص است که غیر از زید وبکر و.. است که رب النوع زید وبکر ... لذا شما مبتلی شدید به اشتباه شیخ انصاری که می فرماید که می گوید اصل اولیه امتناع ظن است یا امکان می گوید که هر چه به گوشت خورد بگو ممکن است چون همان مقدار تکذیب غلط است که تصدیق غلط است اگر کسی هم در مقابل هر چه هم موضع می گیرد همو نیز غیرعاقل است لذا عاقل احتمال می دهد لذا آخوند گفته است امکان یعنی احتمال است که مقام اثبات است در حالی که امکانی که محل بحث است مقام ثبوت است. اینجا هم شما اشتباهی شبیه شیخ انصاری کرده اید اینکه شما می گویید احتمال دارد که زید وبکر ... کلیت که ربطی به من که عالم هستند ندارد بلکه قابلیت صدق بر کثیرین غیر از احتمال صدق بر کثیرین است احتمال مربوط به مقام اثبات است و صد ق مربطو به ) فإن قابلیة الصدق صفة للشئ فی نفسه بینما الاحتمال صفة له باعتبار الجهل به (چون نمی دانیم غیر از این است که کلی است یا جزئی لذا احتمال دارد وقابلیت دارد دوتاست احتمال دارد یعنی واقعا زید است ولی من نمی دانم بالاخره یکی است واین همان حرفی است که علامه در : ) فراجع:

     نهایة الحکمة، مرحله 5ف فصل3 ( پس مصداق واقعی یکی بیشتر نیست در حالی که کلیت این بود که قابل صدق باشد واقعا بر کثیرین ولذا همه قضایای کلی می شود کاذب است کلی واقعی نداشتید پایه قضایای کلی هم لنگ می شود بنابراین این قول هفتم مثل پنج قول اول است)