استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/10/04

بسم الله الرحمن الرحيم

امام صادق ع در کامل الزیارات: هیچ چشمی و اشکی محبوبتر از اشک و چشمی نیست که برای سید الشهدا ریخته شود و هیچ کس برای حضرت گریه نمی کند مگر اینکه حق حضرت زهرا را مراعات کرده است و حق رسول اکرم را که مودت فی القربی است و حق ما را اداء کرده است و هیچ کس در قیامت محشور نمی شود مگر اینکه گریان است مگر کسی که برای حضرت امام حسین ع گریه کرده باشد

بحث ما سر مقسم کلی و جزئی بود بهتر است توجه بدهیم که معقولات سه دسته است

المعقولات (یا همان معانی) علی ثلاثة اقسام (یعنی همه آنچه که ما می فهمیم خیلی وقتها معقول به معنای مایفهم است اتحاد عاقل ومعقول یعنی عالم و علم و آنجا خودشان تصریح می کنند که ولو عنوان عقل است ولی مراد مطلق ادراک است یا جایی که می گویند علم حصولی انطباع الصوره فی العقل آنجا عقل یعنی مطلق مدرک علم حصولی چه ادراک وهمی چه خیالی چه عقلی داشته باشد اینجا ما این را این گونه مقسم قرار می دهیم که چیزی از ان بیرون نماند)

    1. المعقولات الاولی و هی المعانی التی من شأنه ان توجد بأنفسها فی الخارج، کالوجود(یکی از ثمرات اصالت وجود همین است که وجود معقول اولی است) والماهیات الممکنه

    2. المعقولات الثانیه المنطقیه و هی المعانی التی تتصف بها الامور الذهنیه (مثلا حجتّ یعنی مجموعه از قضایا که شما را به قضیه ای دیگر منتهی می کند معلوم تصدیقی یعنی معلومی که جایش در ذهن است زیرا تصدیق جایش در ذهن است، یا معرّف منطقی یعنی معلوم تصوری یعنی آنچه که شما تصور کرده اید) کالمعرفّ والحجةّ والقیاس و ... مثل حد ورسم قضیه ذهنی و..)

    3. المعقولات الثانیه الفلسفیه وهی المعانی التی تتصف بها الامور الخارجیه من دون ان تکون موجودة فی الخارج (خودش در خارج نیستند ولی امور خارجی به آنها متصف می شوند) بمعنی ان الامور الخارجیة فی تحلیلات الذهن تتصف بها لا حینما هی فی الخارج (از یک طرف می گویند کلیت طبیعی در خارج است ولی نه به وصف کلیت زید انسان است ولی با تشخص عقل می گوید که پس آن چیزی که در خارج است جزئی است؟ ولی انسان باتشخصّ انسان خالی که در خارج نیست بلکه فقط در تحلیل عقل است لذا وقتی که می گوییم که چیزی کلیت طبیعی یعنی این انسان قابلیت کلیت در یک ظرفی را دارد حالا آن ظرف یا ذهن است یا عالم اعتبار است کلیت برای انسان مهمل حکمی است که عقل آن را کشف می کنند نه اینکه آن را درست کند)

قد قلنا ان فی مقسم الکلی و الجزئی اقوالاً

    1. المقسم هو المعنی فهو جزئی ان لم یکن قابلا للصدق علی کثیرین والا کلیّ، وبعبارة اخری المعنی الموجود فی الخارج جزئی وکل معنی اذا لوحظ فی نفسه فهو کلیّ ( "این" هم حتی کلی است همه می توانند "این" باشند معنایش کلی است در حین استعمال استعمال می شود در جزئیات والا باید قائل به اشتراک لفظی بشویم مثل زید که پدرش وضع می کند برای پسر خودش و پدر دوم هم برای فرزند خود وضع می کند که دو وضع دارد لذا "زید" اشتراک لفظی است خود مشارٌ الیه جزئی است نه آن نفس معنی زیرا نفس معنی "هذا" کل است) فالجزئی معقول اولٌ (جزئی مثل متشخص مرادف هستند متشخص و جزئی و خارجی مرادف هستند خارجی از معقولات عینی است این وجود عینی از معقولات ثانیه است؟ بعضی می گویند که بله مثل شهید مطهری و استاد مصباح، معقول اولی به چیزی می گوییم که مستقلا آن وجود خارجی مال این باشدما می گوییم که هیچ چیز در عالم نداریم که مصداق یک معنی باشد ولیس غیر و مصداق معنای دیگر نباشد زیرا معانی در عالم است که در حکم نقیضین است یا موجود باید به این متصف باشد یا به غیرش مثل مجرد و مادی و . .. ما می گوییم معقول اول آن چیزی که در خودش در خارج است مثل وجود و ماهیت هم که ما می گوییم که به عین وجود موجود است معقول اول هستند) والکلی معقول ثان فلسفی ما به ازاء ندارد ولی منشأ انتزاع دارد مثل "زید" که می گوید زید انسان پس انسانی که کلی اش کرده اید منشأ انتزاع دارد ولی مابه ازاء ندارد. و از آن اول هم گفتیم که اساسا کلی در خارج نیست)

    2. المقسم هو المعنی فهو جزئی ان کان موجودا ان کان موجودا فی الخارج وکلی ان کان موجودا فی الذهن ( آخوند می گوید که اگر چیزی وجود ندارد اساسا هیچ حکمی ندارد یکی از فروع اصالت وجود این است که اگر بخواهی بگویی انسان انسان است اول انسان باید موجود باشد لذا خودش تصریح می کند که کلی است ابن سینا گفته است که موجود از عوارضش کلیت وجزئیت است که این را آدرسشهایش را عرض کرده ایم.) فالجزئی معقول اول (زیرا امر خارجی را جزئی می داند البته کلی این طور نیست) والکلی معقول ثان منطیقی

    3. المقسم هو الماهیة الموجودة (آخوند تصریح می کند که اگر ماهیت در خارج موجود شد جزئی است واگر در ذهن بود کلی است واین را تصریح می کند) فهی جزئیة ان کانت موجودة فی الخارج وکلیة ان کانت موجودة فی الذهن (فرقش همین است جزئی همانطور که متصف می تواند به موجود باشد متصف به معدوم هم می تواند باشد زید با وصف معدومیتش معدوم است زید معدوم هم باز جزئی است) فالجزئی معقول اول و الکلی معقول ثان منطقی فراجع:

     فراجع المطارحات، ص328-329.(ومما ینقسم الیه الموجود، وقتی شیخ اشراق گفته است که ماهیت اصیل است یعنی ماهیت در خارج است زیرا او بحث اصالت نکرده است او تعبیرش اصالت نیست او تعبیرش این است که وجود اعتباری است. اقتضاء ماهیت کلیت نیست زیرا ماهیت در خارج ایجاد می شود و جزئ هم است ونیز جزئیت هم شرط طبیعت ماهیت نیست ماهیت مقسم کلی و جزئی است می تواند کلی باشد اگر در ذهن باشد و می تواند جزئی باشد اگر خارج باشد. می گوید موجود به کلی و جزئی تقسیم می شود وموجود در ذهن او فقط ماهیت است.

     والمقاومات، ص 160-163 (وقتی کلی واقع شد در هستی و .. یعنون به کلی طبیعی همان معروض تنهاست زیرا که کلی در عالم خارج نیست برای این که کلی در عالم خارج هویتی دارد که امکان شرکت ندارد )

     کشف المراد، ص86-88 (مرحوم خواجه، شرح حکمت شیخ اشراقی تقریرات درس خارج است که قطب شیرازی است..

     همان، 97-98

     اسفار، ج1، ص140

     همان، ج2، ص3- 8

     شواهد، ص 36-37

     شوارق، ج2، 31

     حاشیه علامه بر اسفار، ج2، ص3-4

     بدایه، مرحله5، ص3

     نهایه، همان آدرسها

     بدایه، فصل 1پ1

     نهایه، همان آدرس

     بدایه، فصل 8

     نهایه، همان آدرس