استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/09/21

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: قول دوم و سوم و چهارم در مورد کلی طبیعی ونقد آنها

امام صادق ع به یکی از اصحاب: زیارتی امام حسین ع را به خاطر ناامنی ترک نکن اگر کسی ترک کند اینقدر دچار حسرت می شود که می گوید ای کاش من قبرم را با دست خودم می کندم آیا دوست نداری در مجموعه ای باشی که پیامبر و حضرت زهرا برای او دعا می کنند ویا از کسانی باشید که وقتی برگردی گناه هفتاد سالت بخشیده می شود ویا از کسانی باشی که وقتی از دنیا می روند هیچ گناهی ندارند تا پیگیری بشوند یا از کسانی باشی که رسول اکرم با او مصاحفه می کند:

بحث در مورد وجود کلی طبیعی در خارج بود کلی با وصف کلیت همه اتفاق دارند که در خارج نیست ولکن سوال این است که همانی که مقسم ای خارجیات است به طوری که تشخصات مختلفی را می گیرد ای همان انسان است که وقتی تشخص زید را می گیرد می شود زید واگر تشخص بکر را پیدا کرد می شود بکر خب حالا این انسانی که تشخصات مختلفی را پیدا کرد ایا در خارج است؟ بله واضح است که باید در خارج باشد این قول مشهور

گفتیم چهار قول است

قول اول این بود که می گفتند که کلی طبیعی در خارج نیست و مشکلشان این بود که تصور می کردند که کسانی که قائلند کلی در خارج است با وصف کلیت می گویند در خارج است در حالی که قائلین به خارجیت کلی طبیعی با این وصف قائل به خارجیت نیستند و این را تصریح می کردند که کلی عقلی با وصف کلیت در خارج نیست و کلی طبیعی یعنی معروض کلیت بدون عارض ان معروض کلیت یعنی ان مقسمی که می گویید انسان تقسیم می شود به زید وبکر ووو ان مقسم بدون کلیت در خارج است یا نه. ابن سینا و ... می گویند که این وصف را فقط در ذهن پیدا می کند یعن کلیت را که به نظر ما درست نیست ولی الان با این موضوع کار نداریم –ودیروز هم نباید وارد این بحث می شدیم)

 

قول دوم قول افلاطون است:

2. وهو ان الکلی الطبیعی موجود قبل (لذا این ها قائل به عقول عرضی هستند غیر آن عقولی که مشائی قائل بودند اشراقیون عقول طولی را قائلند وعلاوه براین عقول عرضی هم قائل هستند هر نوعی در عالم یک فرد مجرد است که نسبتش به تمام افراد مادی علی السویه است به آن کلی می گویند) ولاستواء نسبته الی جمیع افراده یسمونه کلیاّ می گویند کلی طبیعی همان رب النوع است که درا ین صورت هیچ ربطی به مسءله کلی طبیعی ندارد زیرا کلی طبیعی یعنی صدق بر کثیری می کند اینکه او اداره می کند افرادش را کلی طبیعی نیست در حالی که کلی طبیعی ما یقبل الصدق علی کثیرین واضح انه خروح عن محل الکلام ولو اینکه از اول تاریخ فلسفه این قول مطرح بوده است) لان الکلی الطبیعی هو ما یقبل الانطباق علی کثیرین وبعبارة اخری یحملی علی کثیرین (این را که نمی شود حمل کرد زیرا برای خودش وجود شخصی دارد و این ها هم وجود شخصی دارند لذا نه این آنهاست و نه آنها این است و حقیقت ورقیقت کلیت درست نمی کند و این حمل شایع است که کلیت درست می کند

3. للرجل الهمدانی (وهو ان الکلی الطبیعی موجود بوجود واحد بالعدد فی حمیع افراده( از این حرفها هست که عده ای آمده اند و گفته اند کلی طبیعی در خارج نیست) فالانسان موجود فی زید هو نفسه الانسان موجود فی عمرو بالعدد (ما هم می گوییم خود آن است ولی می گوییم خود آن است بالنوع والا شخص آن ها دوتاست ولی آنها می گویند یکی است بالعدد) وهو مردود فنسبت الکلی الطبیعی بأفراده نسبة اب الواحد ذی اولاد کثیرین (یک پدر است که اولاد زیادی دارد در حالی که یک شخص بیشتر نیست)

وفیه:

انه کثرة الواحد و وجود امر واحد شخصی فی امکنة المتعدد (هم در شرق عالم و هم غرب عالم) و اتصاف امر واحد شخصی بصفات متقابله ( واین هم حرف باطلی است)

4. للجمهور الحکماء وهو ان الکلی الطبیعی موجود بوجود افراده بوجود واحد نوعی او جنسی مع کثرته عددا فنسبت الکلی الطبیعی الی افراده نسبة الاباء الی الابنیاء (یعنی آن کلی یک پدر است که مابقی جزئیات آن است از منظر عدد یک انسان نیست که در تقی و ... است بلکه انسان های مختلف هستند ولی این انسانها نوعشان یکی است یعنی حدشان یکی است همه حیوان ناطق هستند وحدت بالعدد نیست والاّ یعنی اگر بنا باشد)

فلو کان الکلی الطبیعی واحدا بالعدد موجودا بوجود افراده لکان الواحد بالعدد کثیرا بالعدد وهو محال لان الوحدة والکثرة المقابلة له فی قوة النقیضین (شما بگویید وحدت عدد و کثرت عددی کثرت عددی یعنی متکثر است که این دو تناقض است)

وایضان لو کان الکلی الطبیعی واحدا بالعدد موجودا بوجود افراده لکان الواحد بالعدد موجودا فی امکنة مختلفه وهو محال( یکی است ولی در همه جا هست هم در شرق عالم است و هم در غرب عالم است این یکی هم هددی است و این محال است) لأنه خلف لکونه واحدا (هم واحد است هم کثیر)

وایضان لو کان الکلی الطبیعی واحدا بالعدد موجودا بوجود افراده لکان الواحد بالعددمتصف بصفات المتضاده لاستحالة صحة الضدین

فالکلی الطبیعی موجود فی الخارج متعددّ بتعدد افراده لانه لابشرط الذی ینقسم الی افراده (انسان تقسیم می شود به زید وبکر و تقی ..) ولاریب فی ان المقسم یوجد فی الخارج بوجود اقسامه (یا همراه شده با تشخصات عمرو می شود زید و اگر با تشخصات بکر باشد می شود بکر و انسان در اینها هست لذا کلی طبیعتی حقیقتا در اینها هست)

ولا یخفی انّ الموجود فی الخارج هو الطبیعة المعروضة للکلی من دون وصف کلیته لاالطبیعه مع الوصف الکلی (یعنی انسان در خارج است اما انسان کلی به قول ما در عالم اعتبار است وبه قول آقایون در عالم ذهن است اگر بخواهید لابشرط نگه دارید آن را اعتباری نیست آنجا که می گویید که کلی طبیعتی مقسم است برای افرادش این طور است که مقسم بماهو مقسم کلیتش حفظ می شود وقهرا می شود اعتباری ولی اگر بگویید که مقسم الف می تواند باشد ب هم می تواند باشد آنگاه مقسم حقیقتا در وجود اقسام وجود دارد ولی اگر بگوییم با کلیت باشد در این صورت در خارج نیست خود او در حالی که مهمل است آقایان می گویند که این در ذهن است که اینجا جایش نیست در فصل بعد است که کلی و جزی است وایجا آخوند کلی طبیعی را مطرح کرده است لذا می گویند کلی طبیعی طبیعت با معروض کلیت نه با وصف کلیت طبیعت نه با حفظ کلیت. زید انسان با قید کلیت نیست کلی عقلی هم به این خاطر می گویند به انسان می گویند کلی، زیرا وصف کلیت یقه انسان را گرفته است و قهرا به انسان خارج صدق می کند واگر بخواهد صدق کند باید طبیعت مهمله باشد یعنی ماهیت من حیث هی که طبیعت مهمله است همان کلی طبیعی است و اینکه می گوییم که معروض کلیت موجود است یعنی آن چیزی که کلیت بر آن عارض می شود اما کجا عارض می شود؟ می گوید انجا که به وصف کلیت است که قطعا عارض نمی شود آنجا عارض می شود که وجود دیگری داشته باشد)

فإن الطبیعه مع وصف کلیتها لا توجد فی الخارج لأن الوجود الخارجی مساوق لتشخصّ الشئ ماللم یتشخص لم یوجود در خارج جزی است ونمی تواند کلی باشد و یستحیل ان یکون شئ واحد جزئیا وکلیا ( کجا عارض می شود کلیت به ان؟) وسموه لما انه یعرضه الکلیه فی موطن آخر (تصریح می کنند که در موطونی دیگر کلی است) وهو الذهن (بوعلی وملاصدرا می گوید این عالم عالم ذهن است ولی ما می گوییم: ) أو عالم الاعتبار (ما می گوییم در ذهن نیست زیرا آن چیزی که در ذهن است محمول قرار نمی گیرد تا کلی باشد کلی کلی یعنی صدق بر کثیرین می کند آن که صدق بر کثیرین نمی کند این موضوع متعلق به فصل بعد است و این فصل با این موضوع تمام می شود.)