استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/08/16

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: نقد وبررسی تقریر فخر رازی از قاعده "الماهیة من حیث هی لیست الاهی"

در روایتی طولانی در کشف الغمه پیامبر(ص) به علی (ع) می فرمایند: که هیچ پیامبری را خداوند نفرست الا اینکه عده ای از روی طوع ایمان آورد و عده ای منافقانه ایمان آورد و خداوند آن عده ای را که منافق بودن مسلط کرد بر مؤمنین (تا مؤمنین را) به ریاضت و شهادت امتحان کند.

بحث در این قاعده بود که الماهیة من حیث هی لیست الا هی که گفتیم این دو قاعده است یکی اینکه الماهیه هی هی و یکی اینکه الماهیة لیست شئیا غیرها چیزی غیر از خود نیست گفتیم که این بدیهی است یعنی ماهیت را در نظر بگیرد و چیزی را در نظر نگیر ولو لابشرط است ولی لابشرط خالی است که چیزی غیر از خودش نیست زیرا فرض بر این است که به آنها توجه نشده است لذا چیز غیر از خودش ندارد که به آن حمل کند واین بدیهی است و به این تعبیر در کلمات شیخ آمده است که ماهیت من حیث هی در حدش امور غیر خودش اخذ نشده است پس بر آن حمل نمی شود ودر بعض دیگر این گونه آمده است که در ذیل به ان اشاره می کنیم البته این بیان را می شود هم تنبیه امر قبلی دانست و هم به صورت تقریر جدید آورد:

الماهیة لیست من حیث هی لیست شئیا غیرها لأن المفهوم منها لیس هو المفهوم من غیرها (وقتی مفهوم ماهیت را در نظر می گیریم آنچه که فهمیده می شود، معنی چون غیر هم هستند بر هم حمل نمی شوند این در کلمات فخر رازی آمده است

مباحث مشرقیه، ج1، ص139، 141. ( واعلم ....فرسیت غیر از فرسیت نیست و مفهوم من الفرس لیس آنچه که فهمیده می شود از واحد پس واحد از آن سلب می شود این در حقیقت همان بیان شیخ است)

شکل منطقی استدلال فخر رازی:

مقدمه1: الماهیة من حیث هی خالیة عن کل شئ غیرها لان هذا معنی اعتباری من حیث هی

مقدمه2: واذا کانت الماهیة من حیث هی خالیة عن کل شئ غیرها لم یکن معنا شئ غیرها داخلا فی معناها (پس معنای آن غیر داخل در معنای ماهیت نیست چون غیر و بیرون است)

مقدمه3: واذا لم یکن معنا شئ غیرها داخلا فی معناها (اگر درمعنایش نیست) لم تکن من حیث هی واجدتا لشئ غیرها (اگر داخل نیست یعنی بیرون را نگاه کن)

مقدمه4: واذا لم تکن من حیث هی واجدة لشئ غیرها لم یحمل علیها من حیث هی شئ غیرها لأن الحمل محمول علی موضوع متوقف علی وجدان الموضوع له (اگر یک چیزی را به چیزی می خواهیم حمل کنیم باید داشته باشد که حمل کنیم)

مقدمه5: واذا لم یحمل علی الماهیة من حیث هی شئ غیرها سلب عنها کل شئ غیرها لأنه اما ان یصدق الایجاب او السلب

اذن: الماهیة من حیث هی لیست شئیا غیرها ( به نظر ما می اید که این هر چند به شکل استدلال بیان شده است ولی حقیقتا تنبیه به امر بدیهی است ولی وجه سوم استدلال است اما به نظر می رسد که تمام نیست)

 

الماهیة لیست من حیث هی شئیا غیرها لصحة حمل کل منها علیها

     مقاومات، ص160، مجموعه مصنفات شیخ اشراق ج1 ( هر کدام را می شود بر ماهیت حمل کرد معلوم می شود که هیچ کدامشان در آن ماهیت نیست)

     المطارحات، ص 338-330 ( مجموعه اثار ج1: واذا وجدت ماهیة الانسان ... که با تشخص به وجود می آید پس معلوم می شود که کلیت در حقیقت آن نیست وقتی تعقلش می کنیم ومی فهمیم که کلی است و عام است معلو ممی شود که در طبیعتش جزئئ بودن هم نیست از این هم استفاده می کند که ملاصدرا و علامه طباطبائی می زند که کلیت صفت ذهنی است و جزئیت صفت خارجی است)

     مباحث المشرقیه، همان جلد، ص 139-141 (بعد از آن استدلال که گفته بود مفهومش یکی نیست اگر در ان واحد بود جز وحدت نمی شد داشته باشد و مفهوم فرس هم مفهوم از کثیر هم نیست اگر کثیر در مفهوم فرس بود با وحدت سازگار نبود همین که هر دو بر ان حمل می شود معلوم می شود که هیچ کدامش در معنایش نیست)

     اسفار، ج2،ص 3-4 (الماهیة بما هی الماهیة لا واحدة ولا کثیرة ... و ماهیت انسان وقتی به طور شخص در نظر گرفته شود و کلی معقول شود، فهمیده می شود که در خودش این نیست که کلی باشد)

     بدایة الحکمه (مرحله 5، فصل1: الماهیة لما تقبل الاتصاف بموجودیت و عدم و به وحدت و کثرت دارد ونیز به کلیت و فردیت دارد زیرا فرد همان معنای با تشخص است پس در ذاتش هیچ کدام از صفات نیست)

     نهایة الحکمة

الماهیة من حیث هی تتصف بکل من المتقابلین باعتبار (تا وقتی که خدای متعال حوا را خلق نکرده بود انسان واحد بود بعد از خلق حوا انسان شد کثیر پس انسان هم می تواند واحد باشد هم کثیر، البته به اعتبار از یک جهت کثیر است و از جهت دیگر واحد است)

مقدمه2: وکل ما یتصف بکل من المتقابلین باعتبار (هر چیزی که به هر دو متقابل متصف می شود ولی جدا جدا) لا یکون من حیث هو شئ من المتقابلین (پس فی حد نفسه هیچ کدامشان نیست) لأنه؛

مقدمه3: لو کان فی نفسه شئ منهما استحال ان یتصف بالآخر، اگر در خودش یکی بود اتصافش به دیگری محال بود، لاستلزامه اجتماع المتقابلین (خودش واحد است مگر می شود به کثرت متصف شود)

مقدمه4: واذا لم یکن فی نفسه شئا من المتقابلین سلب عنه فی نفسه، کل من المتقابلین (پس اینکه گفته اند الماهیة لیست و.... سرش این است)

اذن: الماهیة من حیث هی لیست شئیا غیرها

ما به تبع آخوند و شیخ می گویم که ما لوازم ماهیت داریم برای اینکه ما احکامی برای ماهیت داریم که در حال عدم هم آن حکم ها را دارد لازمه ماهیت آن خصوصیتی است که موجود باشد با اوهست و معدوم هم باشد با او خواهد بود انسان پیش از خلق و حتی بعد از خلق انسان است هر چیزی را شما موضوع قرار بدهید یا وجود برای او ضرورت داشته باشد یا عدم انسانی که خلق نشده نه واجب است نه ممتنع پس انسان معدوم معدوم است بالامکان همانطور که اگر موجود می بود وجود ممکن بود حالا که معدوم است ممکن العدم است یک معدوماتی هستند که امکانی هستند یک معدوماتی داریم که واجب هستند و چون ما لوازم ماهیت داریم پس حتی لازمه ماهیت هم با آن نیست و این تقدیم سلب برای همین است لذا سبزواری می گوید وقدم الحیث عل الماهیة )

وفیه

ان الدلیل اخص من المدعی لان الدلیل خاص بالعرضیات المتقابل التی تتصف بکل منها الماهیة و لا یعم لازم الماهیة الذی لاتتصف الماهیة بمقابله (ماهیت انسان فقط می تواند ممکن باشد بر خلاف متقابلات که هم می تواند موجود باشد هم موجود نباشد