استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/08/03

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع:استدلال آخوند بر اینکه ماهیت من حیث هی حتی خودش هم نیست

عباد بن کثیر به امام صادق ع عرض کرد: من همانطور که داشتم می آمدند به یک داستانسرایی برخورد کردم که می گفت این مجلسی است که کسی در آن حضور داشته باشد بدبخت نمی شود امام صادق(ع) هیهات هیهات تخیل کرده است: غیر از دو ملک که هر کس دارد ملائکه ای هستند که وقتی به کسی برسند که یاد محمد و ال محمد ص را پیدا داشته باشند می گویند که بایستید و می گویند که این همان چیزی که دنبالش می گشتید ... حضرت فرمود آن مجلسی که کسی در آن مجلس بنشیند این مجلس است

خیلی روش است که این قاعده "لیست الماهیة من حیث هی لیست الا هی" که گفتیم که ماهیت وقتی خودش خودش، خودش هست و این اگر اگر بدیهی ترین بدیهی نباشد از بدیهی ترین است به نظر ما الف الف است و .. این مثالها که خودش خودش بدیهی ترین بدیهی است آخوند به این بخش نپرداخته است ولی به بخش اول پرداخته است

کلمات قوم حتی از ابن سینا و .. حتی خود آخوند هم این را پذیرفته است ولی بسیار زیاد است که آخوند تأکید کرده است که ماهیت اگر وجود نباشد هیچی نیست.

قد ذکرنا قاعدة "لیست الماهیة من حیث هی الا هی مشتملة علی حکمین" دو تا قضیه دو تا حکم است

حکم اول: الماهیة من حیث هی هی، هی هی (هی اول ضمیر فصل است و مبتدای دوم برای تأکید است این ماهیت خودش خودش است) فالانسان من حیث هو انسان انسان بالحمل الاولی، لأن ثبوت الشئ لنفسه ضروریّ،) انسان من حیث هو انسان است ؟ اگر انسان بود حیوان است؟ اگر حیوان ناطق است حیوان هم است) و اذا کان انسانا کان حیوانا و کان ناطقا فالانسان من حیث هو هو حیوان و الانسان هوهو ناطق (حالا این چه حملی است؟ من می گویم حمل شایع است زیرا مفاد حملی اولی ثبوت شئ لنفسه است همیشه حمل اولی معنایش این است که شئ خودش خودش است فقط علامه و جوادی آملی فرموده اند حمل جنس تنها و فصل تنها بر نوع حمل اولی است که باید بحث شود در بحث حمل)

ولکن الآخوند استنتج من اصالة الوجود (نمی شود گفت که ماهیت من حیث هی هی یعنی خودش خودش است را بنابر اصالت وجود نمی شود گفت یعنی ماهیت من حیث هی نه غیرخودش ونه حتی خودش) ان الماهیة لایثبت له شئٌ حتی نفسها الاّ بالوجود او مع الوجود (می گوید اگر وجود نباشد ماهیت خودش خودش هم نیست یعنی انسان انسان هم نیست حالا وجود لازم است چطور لازم است؟ جایی می گوید که وجود سبب می شود که ماهیت بشود خودش خودش یعنی ماهیت به سبب وجود خودش خودش می شود یعنی وجود هم حیثیت تعلیلیه است هم تقییدیه بعضی جاهاهم صریحا نفی می کند این را که وجود نه حیثیت تعلیله است نه تقییدیه بلکه حیثیت حینیه است به نحو توقیت است نه تقیید یعنی انسان انسان است مال خود انسان است منتها در وقتی که وجودی باشد اگر وجودی نباشد اصلا موضوعی نیست که بگوییم خودش خودش است ولی بالاخره آن قانونی را که شما فکر می کردید که ماهیت من حیث هی هی خودش برای خودش ثابت است این درست نیست اگر وجود اصیل است این دیگر خودی ندارد که بخواهد خودش برای خودش ثابت باشد) فراجع:

     الاسفار، ج1، ص122. (الانسان انما یکون انسانا اذا کان موجودا فلو کان ... پس هیچ گاه ماهیت نمی تواند علت وجود خودش باشد والا دور می شود ما این حرف را قبول داریم به معنای علیت خارجی ولی در تحلیل ذهنی عقل وقتی ماهیت را می فهمد این ماهیت نمی شود مگر اینکه وجود داشته باشد همانطور که بعضی ماهیت ها علت عدمشان هستند الدور ماهو؟ علیة الشئ لعلته این علیة الشئ لعلته اقتضائش این است که معدوم باشد خودش علت عدم خودش است یک ماهیت هم است که علت خودش است که همان حق تعالی است که بیان شیخ محمد حسین اصفهانی در تحفة الحکیم می تواند یک نمونه از این باشد وخود این ماهیت علت است برای وجودش مگر می شود واجب باشد و موجود نباشد این حرف اقای اصفهانی است واجب الوجود باشد ولی موجود نباشد؟! )

     همان، ص179-180 (ماهیات من حیث هی متصف به امکان هم نیست برای اینکه من حیث هی که دارای امکان نیست زیرا که امکان غیرخودش است... اگر بخواهی خودش یا غیرش را براییش اثبات کنید وجود می خواهد وجود باید باشد اما به صورت حیثیت حینیه)

     همان، ص231.( ماهیت مجعول بالذات نیست زیرا محال است بلکه وجود را می آورد که وجود این ماهیت است لذا پیوند ماهیت به جاعل به تبع وجود است هم مفیض است هم مفاض زیرا که وجود مراتب دارد خودش وقوی علت ضعیف می شود، تا ماهیت در عالم هستی وارد نشود یعنی بعرض وجود وارد نشود حتی خودش خودش هم نیست هیچی نیست حتی خودش)

     همان، ص309-310. (خودش خودش نیست زیرا وجود است که ماهیات را نور می دهد و ماهیات با او ظهور پیدا می کند برای اینکه وجود متصف به ماهیت می شود واتحاد یعنی عینیت در کلمات آخوند با اینکه بارها هم از کلمه عین استفاده کرده که ماهیت عین وجود است .. تا وقتی محقق نشده است هیچی ندارد تابرای او ثابت شود حکم بر ماهیت ولو کان بالاحکام الذاتیه یعنی اگر بخواهی بگویی الانسان انسان چون ذاتی یکی خود ذات است یکی هم ذاتیات آن و نیز اوصاف اعتباری ان مثل امکان لذا ماهیت تا زمانی که در عالم نیامده است حتی ممکن هم نیست و .. ومعنای اینکه گفته می شود اعیان ثابته ماشمّ رائحة الوجود معنایش همین است.)

     تعلقیات الهیات شفا، ج2، 836-837 ( می گوید اگر بخواهید الانسان انسان باید موضوع وجود داشته باشد یعنی بعضی از موجودات باید باشد که بگوییم به انسان بلکه موضوع در تمام احکام فمفهوم الانسان لایحمل علیه انه انسان تا وقتی که وجود پیدا کند مفهوم الانسان لایحمل علیه انه الانسان ولا الموجود ... شیخ بوعلی می گفت لیست الماهیت من حیث هی ... دو معنی دارد یک اینکه ماهیت غیر خودش نیست و یکی اینکه خودش خودش است آخوند می گوید نه معنای الماهیت من حیث هی الا هی .. نه به این معناست که خودش خودش است بلکه نمی شود گفت که هست یا نیست فقط می توان گفت که من انسان را تصور کردم یعنی لیس الماهیه الا همین تصور الماهیه است لذا معنای این جمله ان نیست که بوعلی از آن یک موجبه هم از آن در آورده است لذا می گوید این جمله فقط یک قضیه است و صرفا یک تصور در آن است البته سلبش را قبول دارد و در این سلب هیچ نزاعی نیست ولی در ایجاب منزاعه کرده اند.)

     بدائع الحکم (زنوزی)، ص218( وجدان ماهیت ذاتیات خود را به تقرر ماهوی یعنی در مقام تقرر ماهوی بگویی انسان حیوان است نیز به بساطت وجود باشد بساطتتی در ثبوت زیرا تقرر ماهیت تابعی است از تقرر وجود اگر چه در ظرف تحلیل .. که ماهیت را از وجود جدا کند اما زیرا که تعریه از وجود به عین تخلیط به وجود است چون اعتبار عقلی نوعی ادراک بود و از عوارض وجود است ادراک و عوارض وجود عین وجود هستند.

ویستفاده من کلماته ادلة ثلاثة علی ما ذهب الیه

الدلیل الاول:

مقدمه1: الماهیة من حیث هی هی لیست بموجودة کما لیست غیرها مطلقا (هر چه غیر ماهیت است نیست)

مقدمه2: وکل ما لیس بموجود، فلاثبوت ولا شئیة له (شئ هم نیست زیرا شئیت مساوق با وجود است)

مقدمه3: وکل ما لاثبوت ولاشئیة له لایثبت فی حقه شئ لان ثبوت شئ لشئ فرعٌ لثبوت مثبت له

مقدمه4: وکل ما لایثبت فی حقه شئ لایصدق فی حقه حکم ایجابیّ (پس هیچ حکم ایجابی را نمی توان به ماهیت کرد)

مقدمه5: واذا لم یصدق فی حق الماهیة حکم ایجابی (که از چهار مقدمه قبلی اثبات شد) لم یصدق انها هی (یعنی نمی شود گفت خودش خودش است) لان هذا نفسه حکم ایجابیّ

مقدمه6: واذا لم یصدق فی حقها انها هی صدق فی حقها انها لیست هی لاستحالة ارتفاع النقیضین

اذن الماهیة من حیث هی هی لیست نفسها

فراجع:

     اسفار، ج1، 231

     همان،ج2، 309-310

     تعلیقات الهیات شفاء، ص836.