استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

95/07/06

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: معنای سوم ماهیت، و معانی قاعده «الماهیة من حیث هی لیست الا هی»

 

اگر کسی را خشمگین کردند .... تحمل کند و بردبار باشد یقینا او محبوب خداست واثرش این می شود که محبت خدا واجب می شود بر او (روزی یکی از تجار قم به من گفت که من دستفروش بودم در قم کوری آمد برود قضای حاجت کند او را بردم و کمکش کردم از آن روز اوضاع من فرق کرد و آقای حسینی خانواده دایی او که علامه طهرانی شاگرد علامه از طهرانی نقل می کند که روزی در خیابان می رفتم دیدم که جوانی دارای چشم بصیرت دارد گفت من مادری داشتم که مریض بود و من پای تخت او می خوابیدم .....)

 

مرحوم آخوند دو معنی برای ماهیت گفته اند یکی مایقال فی جواب ماهو ویکی هم مابه الشئ هو هو وهمانطور که علامه در تعلیقه گفته اند آنچه که در فلسفه بحث می شود اولی است

قلنا ان مابه الشئ هو هو اعم من الوجود و العدم والماهیة بالمعنی الاخص (و وجود به وجود خودش است و انسان به خود انسانیتش انسان است و هیچی نیست جز همین انسان و اینکه گفته شده الماهیة من حیث هی لیس الا هی مخصوصا ماهیت نیست علم هم من حیث هو لیست الا هو، لذا این تعریف هم وجود را می گیرد وهم عدم را و نسبت به وجود کسی حرف ندارد اما اگر ماهیت گفته شود و شامل عدم بشود بحث است) ویشهد لشموله للعدم ( این کلام مال ما نیست مال استاد جوادی آملی است که می فرمودند که این شئ ... اعم از وجود وعدم است در ما به الشئ ...) و یشهد لشموله للعدم کلمات الآخوند فراجع:

     اسفار، ج1، ص 413

     همان، ج7، ص 99 (قد علمت ان وجود کل شئ عین ماهیته، وجود هر چیزی عین ماهیت آن است بنابراین ماهیت حقیقتا به وجود موجود است اگر بگوییم که ماهیت موجود، که او حقیقتا موجود است. وجود عدم هم عین خود آن عدم است معلوم می شود که ماهیت هم ماهیت است.)

گفته بودیم که آخوند دو معنی از ماهیت گفته اند ولی از کلمات آخوند برمی آید که معنای سومی هم وجود دارد که بهتر بود اینجا هم آن را می آوردند هر چند در جا هایی دیگر هم تصریح نکرده اند

وللماهیة معن ثالث هو المراد فی مبحث اصالة الوجود وهو کل معنی غیر الوجود (هر معنایی غیر از وجود، وجود را کنار بگذار هر معنایی غیر از وجود) مما یقبل ان یتصف بالوجود (یعنی خاصتر از معنای ماهیت بالمعنی الاعم بین معنای اخص و اعم) یدلّ علی ذلک کلمات الاخوند (یک شاهدش این است که بحث اصالت وجود راجع به این است که وجود اصیل است یا ماهیت؟ یک قول این است که هیچ کدام اصیل است اصلا واقعیتی نداریم که بگویی وجود اصیل است یا ماهیت یکی می گوید وجود اصیل است و ماهیت غیر اصیل یک نظر هم عکس آن ویک نظر هم دوانی است که می گوییم وجود واجب اصیل است و وجود ممکن اعتباری، نظرات غیر داونی مطلق هستند چه در واجب چه در ممکن. شیخ اشراق صریحا می گوید که واجب ماهیت دارد و آن جاهم گفته است الواجب و ... انیات صرفة یعنی اَنا دارند نه یعنی انیات را با فتحه باید خواند نه با کسره، خود شیخ اشراق گفته اند. لذا واجب هم ماهیت دارد به این معنی عقل می گوید الخالق و المستقّل و القدیم اینها همه ماهیت هستند عقل می گویند همه این ها موجودیتش به وجود است و شاهدش این است که آخوند همه صفات را ردیف می کند ... همه اینها من حیث هی لیست الا هی) مضافا الی ان القائل باصالة الوجود یعتقد بعموم الحکم للواجب والممکن بینما الواجب لاماهیة له بمعناه الاخص (یعنی آن ماهیت بالمعنی الاخص در بحث اصالت وجود نمی تواند مقصود باشد زیرا اصالت وجود را در معنای اخص می گویید ومعنای سوم اگرمعنای عام باشد واجب هم می شود لذا باید گفت که در بحث اصالت وجود نه معنای خاصش نه معنای عام ماهیت، پس مراد از ماهیت باید معنای سومی باشد که همان غیر وجود مضافا براین کلمات آخوند هم به این دلالت می کند : )

فراجع:

     فراجع، اسفار، ج1، ص121( الشئ اما ماهیة اما الوجود ... هر چه را در نظر بگیریم یا ماهیت است یا وجود. بعضی ها می گویند که نه ماهیت اصیل است نه وجود بلکه مثلا ولایت اصیل است ... ایشان اصلا مسئله را تصور نکرده اند)

     المحکمات قطب رازی ، شرح اشارات، ج3، ص 30-31 ( قطب رازی می گوید: الشئ اما ماهیة او الوجود)

     اسفار، ج1، ص 75 (اخوند به صراحت گفته است که نسبت تحقق نمی یابد مگر طرفین آن مقابل هم باشند وجود مصدری یک امر انتزاعی است منشأ انتزاع دارد انتزاعی با معقول ثانی مساوی است عبارتش این است که لاشبهة ... بل انما تمنع سواء کان وجودا صمدیا واجبیا وجود واجب معدمیت را از ماهیت طرد می کند معلوم می شود که برای واجب ماهیت قائل می شود که هرمعنایی غیر از وجود مثل غنی و واجب و ... اگر اینها وجود هستند ولی به وجود وجود موجودند در انسان و ... عین هم هستند این عینیت از خواص واجب نیست در عین اینکه عین هم هستند من که تحلیل میکنم که غیروجود به وجود موجود است)

     تعلیقات شرح حکمة الاشراق (همان شرح چاپ سنگی، ص 77 (الوجود هو الاصل فی التحقق وغیر الوجود متحقق به بالعرض ... که قبلا توضیح داده ایم)

     همان، ص 183، ذیل صفحه ( غیر ازوجود هر چه باشد ماهیت است)

     مجموعه رسائل فلسفی، ج2، رساله قضا و قدر (فرموده اند که فالموجود بالذات ... جمیعها هر معنایی شما در نظر بگیرد می شود ماهیت شاهدش این است که خود ماهیت را در خودش آورده است همه را گفته است هم معنای کلیت را گفته است هم اوصاف و ... اگر اینها موجود شده اند به خاطر وجود موجود شده اند)

     مشاعر فقره 16 ( فالوجود اذا احق الاشیاء ... وغیره اعنی الماهیات اینجا روش می گویید که غیر از وجود ماهیت است که به وجود موجود می شود)

     همان، فقره4:

پس اینکه ماهیت سه معنا دارد قابل انکار نیست ولو اینکه تصریح نشده به آن

الماهیة من حیث هی لیست الا هی (دو تفسیر برای این حرف شده است یک تفسیر تفسیر علامه است که می گوید ذاتی ماهیت غیر از ذاتیات او نیست، ذاتی یک اصطلاح است نه معنای لغوی، انسان ذات است ولی هم به خود ذات می گویند ذاتی هم به اجزاء ذات. انسان من حیث هو نیست جز انسان و جز ... ولی به نظرمی آید که آن چیزی که فلاسفه می گویند وسیعتر از این است یعنی ماهیت را من حیث هی در نظر بگیریم هیچی ندارد.)

وفسرّ بالتفسیرین:

    1. الماهیة فی حد ذاتها لیس الا ذاتیاتها فغیر ذاتیاتها لیست ذاتیا لها ( ماهیت به حمل اولی فقط خودش بر خودش حمل می شود وغیر خودش اگر بر آن حمل می شود به حمل شایع حمل می شوند که حمل ذات و ذاتیات حمل هستند هیچ کس غیر از علامه و استاد جوادی آملی چنین نظری نداده اند همه گفته اند که حمل اولی: ما یکون المحمول فیه متحدا بالموضوع فی المعنی: اگر موضوع ومحمول معنایش یکی بود حمل اولی است همه این را می گویند علامه همینطوری تعریف می کنند اگر معنایشان مغایر بود و اتحاد در وجود داشتند می شود حمل شایع) : والحمل الشایع ما یکون المحمول والموضوع فیه متغایرین فی المعنی متحدین فی الوجود (که ما در جای خودش گفته ایم که این وجود وجود بالمعنی الاعم است انسان ضاحک است انسان و ضاحک دو معنی دارند ولی به یک وجود موجود هستند این می شود شایع، علامه گفته اند این منحصر به حمل خود محمول نیست) قال العلامه کما ان الماهیة نفسها تحمل علی نفسها بالمحمل الاولی اگر بگویی الانسان انسان یا الانسان حیوان ناطق کذلک تحمل کلٌ من ذاتیاتها. (ملاصدرا می گوید که حمل شایع دو قسم داریم اگر محمول ذاتی موضوع بود می شود شایع ذاتی اگر محمول عرضی موضوع بود شایع عرضی است زیرا که معنای محمول با خود موضوع یکی نیست انسان یک معنی و ناطق وحیوان یک معنی دارد ولی علامه گفته انسان با ناطق تنها نیز معنایش یکی است و یا انسان با حیوان تنها نیز حمل شایع است)

    2. الماهیة فی حد ذاتها لیست الا نفسها فغیرها مسلوب عنها حتی بالحمل الشایع ( علامه می گیود به حمل اول) ای لا یحمل علیها بالحمل الاولی و ان کان یحمل علیها بالحمل الشایع ماهیت را فی حد نفسه اگر ملاحظه کنیم بجز خودش چیزی نیست یعنی چیزی دیگری نیست و این قضیه بدیهی است وهر کس این را درست تصور کند تصدیق می کند زیرا این قید من حیث هی تکلیف را روشن می کند اگر خودش را لحاظ کنیم چیزی دیگری نمی بینیم که بخواهیم حمل کنیم)