درس اسفار استاد فیاضی

94/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:
اعقل الناس محسن خائف و اجهل الناس مُسئ آمن (خردمندترین مردم کسی است که کارهایش درست است در عین حال ترس در وجودش هست برای اینک اگر عاقل باشد انسان این احتمال را می دهد که وظائفش را در برابر خدای متعال انجام نداده است بنابراین خوف دارد و اجهلشان کسی است که گناه می کند و می گوید خدا کریم است  زیرا خدا در عین کریم بودن اشدّ معاقببین هم است)
ما رسیدیم به فصل پنجم از مرحله سوم اسفار که عنوانش فی الشدة والضعف بود ومعروف است که این فصل در مورد تشکیک وجود است و تا به حال، که گفتیم که تشکیک یک معنی منطقی است ومقابل متواطئ است  ویک معنایش همان چیزی است که فهلویون قائل بودند و مهترین رکن حکمت متعالیه بعد از اصالت وجود تشکیک است که یک معنایی غیر از منطقی است. تشکیک منطقی عبارت بود از اینکه یک کلی، افرادش از یک معنای یکسان برخوردار نباشند وافرادش متفاوت باشد ولی این معنی از تشکیک گفتیم وحدت در عین کثرت و برعکس است که علاوه براینکه تعاریفشان فرق دارد نه فرق دیگر هم وجود دارد که بر فرق اول مترتّب است و آخوند هم برای اثبات حرف خودش ده دلیل گفته است و همه شارحان تشکیک را به معنا وحدت در کثرت وکثرت در وحدت تفسیر کرده اند بجز آقای عبودیت که اصلا اسمی از این نبرده اند.هر چند در این معنی اتفاق دارند ولی در تفسیرش اختلاف دارند علامه از کلامش وحدت شخصی استخراج نمی شود  بلکه سنخ و حقیقت وجود یک حقیقت است ودلیل این حرف این است که استدلال کرده اند به وحدت مفهوم و وحدت مفهوم دلیل بر وحدت شخصی مصداق نمی شود، ولی خود ملاصدرا هرگز این را نمی گوید بلکه او قائل به وحدت شخصی وجود در عین کثرت موجودات و یک تفسیر دیگر که از کلمات ملاصدرا به دست می اید که جناب آقای عبودیت هم فقط به همان مستمسک شده اند که تشکیک را رجوع ما به الامتیاز به مابه الاشتراک گرفته اند و بالاخره تفسیر چهارم فرمایش علامه مصباح است که در عین که تشکیک را وحدت در عین کثرت معنی کرده اند، ولی تشککی را منطقی دانسته اند همانطور که دیگران نیز غیر از حضرت استاد جوادی که صریحا گفته اند که دو تشکیک یکی نیست ولی بقیه طوری صحبت می کنند که این دو یکی است. استاد مصباح گفته است که تشکیک فلسفی نوع ششم از تشکیک منطقی است و حصر منطقیین که گفته اند پنج نوع است حصرش عقلی نبوده است وملاصدرا نوع ششمی را کشف کرد که افرادش مختلف باشند به طوری که بعضی نسبت به بعضی دیگر عین الربط باشند بعضی مستقل باشند و بعضی رابط و مستقلها نیز بعضی مستقل نسبی باشند و بعضی مستقل غیر نسبی.
همه این ها را به این خاطر بیان کردیم که این فصل مشهور است به تشکیک و ملاصدرا هیچ فصلی را به عنوان تشکیک اصلا باز نکرده اند و همانطور که فصلی را به عنوان اصالت وجود باز نکرده اند هرچند فصلی را بیان کرده اند که "الوجود حقیقة عینیة"، زیرا ملاصدرا فارغ بوده است که ماهیت در خارج است فصلی بیان کرده است که وجود هم است لذا راجع به اصالت وجود فصل دارد هر چند به این اسم نیست. [با اینکه مبحث اصالت وجود و تشکیک از ارکان حکمت متعالیه ملاصدرا هستند]
حالا می خواهیم بگوییم که این فصل همان تشکیک فلسفی ملاصدراست یا تشکیک منطقی؟
همه معتقد هستند که در وجود تشکیک منطقی وجود دارد یک وجود برتر است ودیگری ناقص است اینکه وجود ها مختلف باشند خیلی روشن است حتی بعضی ها تصریح کرده اند همه انواع پنج گانه ای که منطقیین گفته اند در وجود جاری است نگفته اند در چیزی دیگر نگفته اند که همه انحاء پنجگانه تشکیک جاری است
بالاخره عرض ما این است که این فصل چیست؟ بنده تا جایی که دقت کرده ام تشکیک فلسفی ملاصدرا استخراج نمی شود.
فصل پنجم:
المشهور بین المشائین انّ التمایز علی ثلاثة اقسام (در بحث ماهیت در بدایه و نهایه فصلی دارند فی تمایز الماهیات و تشخصاتها، آنجا فرموده اند تمایز یعنی یک ماهیت غیر از ماهیت دیگر باشد به طوری که نشود بگویی که هذا هو می توانید بگویید که انسان همان فرس است؟ تمایز یعنی این غیر از این است و برعکس. حالا علت این تمایز چیست؟
گفته اند تماز سه قسم است:
1.التمایز بتمام الذات (یک چیز جنسا وفصلا از یک چیز دیگر متمایز باشند  این تمایز در هر کلی ای می اید، هر معنایی با معنای دیگر متمایز است؛ وجود یک معنای کلی است و عدم با آن متمایز است و هیچ اشتراکی ندارند) بأن لا یشترکان امران فی ذاتی اصلا (ذاتی که سه قسم بیشتر نیست جنسش و فصلش که مشترک نیست در نتیجه نوعش هم یکی نیست) کالجسم و البیاض (دو تا نوع یا دو تا فرد از دو مقوله با هم تباین دارند یعنی بالاترین جنسش هیچ اشتراکی ندارند حالا ممکن است که دو چیز در بالاترین جنس جهت مشترک نداشته باشند ولی در عرضی ممکن است اشتراک داشته باشند:)
2.التمایز بجزء الذات (تمایز به جزء ذات یعنی اگر در یک جزء با هم متمایز هستند یعنی در جزء دیگر مشترک باشند) بأن یشترکا فی الجنس و یتمایزا بالفصل (کالانسان و الفرس)
3.التمایز بالعوارض بأن یشترکا فی النوع و یتمایزا بالمصنفات و المشخصات (انسان سفید پوست  با انسان سیاه پوست متمایز هستند ولی تمایزشان به امر عرضی است این از مشائین است وسندش هم دلیل عقلی است) ویمکن ان یستدل بأن (چرا تمایز سه قسم است؟) ما به التمایز اما ذاتی اما عرضیّ (بی جهت که نمی شود چیزی با چیزی تمایز یپدا کند تمایز به این است که اولی یک محمول داشته باشد و دومی محمول دیگر باشد ومحمول نیز از دو حال خارج نیست: ذاتی و عرضی) لأن ما به التمایز محمول علی المتمایز (این که می گویی این آن است و این این است یعنی محمولشان متفاوت است) والمحمول اما ذاتیّ او عرضیّ (این حصر عقلی است هر چیزی که حمل می کنید یا درونی است که همان ذاتی است جنس وفصل نوع که در منطق است ویا غیر ذاتی است) واذا کان ذاتیاً فإما تمام الذات أو جزئها ذاتی یا همه ذات است یا جزء ذات است فالتمایز اما بتمام الذات (اولی) او بجزئه (دومی) او بعرضی خارج عن الذات( سومی و عرضی اصلا یعنی خارج از ذات. آخوند می گوید با این کلام بوعلی دیگر فکر نمی کنم که یک چیز غیر از این سه که علت تمایز باشد، خیلی زکاوت می خواهد کسی نوع چهارم تمایزی را بیاورد آخوند می خواهد بگوید قسم چهارم است) وذهب الاشراقیون الی ان هناک قسما رابعا من التمایز (گفته اند ما تمایزی داریم که نه به تمام ذات نه به جزء ذات نه به عوارض است بلکه تمایز به شدت وضعف است و به این دلیل اسم این فصل را شدت و ضعف قرار داده است) وهو ان یکون مابه الامتیاز نفس ما به الاشتراک (از اینجا پای تشکیک باز می شود که در منطق بود کلی افراد مختلف داشته باشد و اگر مابه الاشتراک به مابه الامتیاز برگردد می شود که به تشکیک خاصی معروف است یعنی خواص به این تشکیک می رسند. جناب استاد فرموده است بهتر بود که تشکیک در فصل جدایی بحث می شد نه اینکه ذیل بحث تمایز این بحث را انجام بدهی زیرا تشکیک از ارکان فلسفه شماست چرا باید در سایه حرف شیخ اشراق قرار بگیرد که یک نوع تمایز چهارمی داریم) کتمایز الاشد من السواد عن الاضعف منه( دو تا سیاهی داریم یک لباس سیاهی که مدتها زیر آفتاد بوده است و یک چادر مشکی بسیار مشکی هر دو سیاه است که نه تمایز در کل ونه در جزء نه به خارج ذات است هر دو لون، قابض لنور البصر تمایزش به کم وزیاد شدن خود معنای سیاهی است. بعد از تقریر کلام شیخ اشراق، کلام مشائین را مطرح می کنند. اینکه تشکیک در عالم وجود دارد اتفاقی است، اینکه سیاه کم رنگ و سیاه پررنگ داریم در این اختلاف نیست مشائین می گویند تمایز این دو باید از آن سه قسم باشد این چهارمی قابل پذیرش نیست. اشراقیین می گویند هیچ کدام نیست دعوا سر تفسیر این تمایز چهارم است) والترکیب بین الجنس والفصل اتحادی (یعنی در خارج جنس وفصل به یک موجود موجود هستند یک وجود داریم که هم وجود جنس است هم وجود فصل است ولی درقسم به امور عرضی است)
عبارت اسفار:[1]
فصل (5) في الشدة و الضعف‏
لعلك كنت مقروع السمع في طبقات العلوم أن كل متمايزين في الوجود أو العقل (یا در عالم خارج غیر هم هستند یا در فهم، غیر هم هستند عنقاء با آب فرق دارد ولو اینکه عنقاء در عالم نیست) فتمايزهما و افتراقهما إما بتمام ماهيتهما من دون اشتراك ما جوهري (یعنی ذاتی، این جوهر در اینجا یعنی ذاتی نه جوهری که در برابر عرض است. اشتراک جوهری ندارند ولی اشتراک ذاتی دارند) بينهما- أو بشي‏ء من سنخ الماهية بعد اشتراك طبيعة ما جوهرية ( یعنی یک ذاتی مشترک دارند ویک ذاتی ما به الامتیاز) بينهما فالمشترك جنس و المعينات فصول و محصّات لطبائع نوعية (جنس مبهم را به شکل نوع در می آورند یک ماهیت می شود.  تحقق خارجی ماهیات در عالم ماهیات به جنس خالی درست نمی شود.) و التركيب تركيب اتحادي أو بأمور عرضية (وقتی ذاتی نباشد تمایز به عرضی است وقتی ذاتی است مقدم است در محور بودن برای حکم) بعد اتفاقهما في تمام الحقيقة المشتركة و المتحّصل أفراد شخصية أو صنفية (تعبیر افراد صنفی ناموزن است افراد قوامش به تشخصّ و فرد را به تعبیر متشخص معنی می کنند واگر بگویی افراد صنفیه خلاف اصطلاح حرف زدن است باید می گفت افرادٌ واصنافٌ : مثلا اگر گفتی انسان جاهل و انسان عالم دو صنف درست می شود) و التركيب تركيب اقتراني( اگر تمایز به مشخصات شد یعنی طبیعت ذاتی وعرضی با هم حمل شد ترکیب می شود ولی ترکیب بین ذاتی وعرضی انضمامی است که همان اقترانی است که هر جزء برای خودش موجود است ولی یک جوری یکی دیگری را تحت پوشش قرار می دهد تا ترکیب صورت بگیرد ویک مثال بیشتر ندارد که همان ترکیب ماده وصورت است  یعنی طبق نظر مشائین؛ مشائین می گویند درخارج ما دو جزء خارجی داریم یکی هیولا ویکی صورت که ضمیمه می شود به هم که ترکیب درست می کند مثل نخود با لوبیا نیست، زیرا هیولا هیچ فعلیتی ندراد وفعلیتش به صورت است وصورت به او فعلیت می دهد بنابراین ترکیب شکل می گیرد اینجا می شود گفت کلام آخوند بر مبنای مشائین است زیرا که مشائین به غلط تصریح می کنند که عرض وجودش غیر وجود جوهر است و از آن جا می گویند که عرضی  غیر وجود ذاتی است اگر وجودشان غیر هم شد ترکیبشان انضمامی می شود که بعدا آن را بررسی می کنیم)


[1] الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏1، 428، فصل(5) في الشدة و الضعف. .