درس اسفار استاد فیاضی

94/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:
امام صادق(ع) از اخلاق جاهل این است که پیش از اینکه گوش کند به حرف جواب می دهد وپیش از اینکه حرف دیگر را بشنوند با او در معارضه در می اید و یکی هم اینکه در مورد چیزی که نمی داند حکم می کند (در مورد سومی روایت صحیح داریم که کسی که جواب مردم را از روی هوای نفس بدهد نه از روی علم، ملائکه اسمان وزمین او را لعن می کنند)
استاد مصباح قائل به تشکیک وجود هستند و تشکیک را به معنای وحدت در کثرت می دانند ولی وقتی می خواهند تشکیک را تفسیر کنند فرموده اند که تشکیک یعنی افراد وجود با هم اختلاف داشته باشند به این نحو که بعضی مستقل باشند وبعضی رابط که گفتیم معنای این حرف این است که این تشکیک یک تشکیک منطقی است منتها منطقیین 5 قسمت تشکیک منطقی کشف کرده اند ولی ملاصدرا گفته که یک نوع دیگر از تشکیک، داشتن مراتب است که حالا این مراتب می تواند مستقل باشند و یا رابط که مستقل می تواند مطلق باشد یا نسبی باشد وهمه هستی هم این گونه است و رابطه علیت ومعلولیت در کل هستی حکم فرماست. کثرتش مشهود است واجب یک وجود دارد و ممکنات هر کدامشان یک وجود دارد و وحدت هم از راه رابط بودن وجود معلول می توانند اثبات کنیم و نیز گاهی استدلال می شود که واجب واحد است به اینکه واجب وجود لایتناهی است پس دومی نمی تواند داشته باشد ایشان در تعلیقه فرموده اند که اگر کسی بگوید که دومی تنها با این دلیل نفی نمی شود بلکه هر وجودی غیر وجوده نفی می شود چون اگر گفتید وجود واجب لایتناهی باشد جا برای کسی نمی ماند چه آن شئ [غیر] واجب باشد چه ممکن، همانطور که استاد جوادی آملی به همین استدلال می کنند که ماسوی وجود ندارند ایشان جواب داده اند که اگر معالیل وجود رابط نبودند اشکال وارد بود ولی اگر معالیل رابط هستند اشکالی ندارد شبیه همین استدلال اینجا هم هست که اگر وجودات  مستقل بودند و کثرت محض بودند و حالا که یک وجود است ومابقی رابط هستند این وحدت برقرار می شود گفتیم که ما ملاحظاتی نسبت به این استدلال داریم :
مقدمه1: الواجب علة وماسواه معلول
مقدمه1: والمعلول مرتبط الی علته
مقدمه3: واذا کان المعلول مرتبطا الی علته فارتباطه الیها اما ذهنیّ او عینیّ (این ارتباط یا یک امر ذهنی است یعنی شما فکر می کنید که الف به  ب مربوط است ودر خارجی خبری نیست ویا اینکه در خارج معلول وابسته به علت است)
مقدمه4: لکن الشق الاول من التالی محال لانهّ (اگر بناباشد که ارتباط علت ومعلول ذهنی باشد یعنی درخارج ارتباطی نیست)
مقدمه5: لوکان ارتباط المعلول الی علته ذهنیاّ لم یکن المعلول مرتبطا الی علته فی الخارج (یعنی وجود مخلوق در خارج ارتباطی با خالقش ندارد این حرف کسی است که منکر علیت است که حرف هیوم است)
مقدمه6: ولو لم یکن المعلول مرتبطة الی علته فی الخارج لم تکن هناک علیة فی الخارج (یعنی در عالم واقع علیت نداریم)
مقدمه7: لکن التالی محال (گفتیم که این خلف در معلولیت است شما موضوع بحثتان این است  که معلولی داریم وثاینا انکار قانون علیت است یعنی هستی علیت و معلولیت در آن حاکم نیست یعنی همه واجب هستند واین خلاف وجدان است زیرا هر کس وجود خود را می یابد و تمنیّ خود را می یاید واین نشان می دهد که وجودش نامحدود نیست لذا تمنی چیزی است که وقتی عقل خودش چیزی می یابد حکم می کند که وجودی که تمنی دارد وجود ممکن است [چون واجب واجد همه کمالات است وتمنی کمال برای او معنی ندارد])
مقدمه8: واذا کان ارتباط المعلول الی العلة عینیّا (حالا که فهیمیدم خارجی است این ارتباط) فاما ان یکون ارتباطه الیها غیر وجوده او عینه (یا باید غیر وجود معلول باشد یا عین وجود معلول)
مقدمه9: لکن الشق الاول من التالی محال (نمی شود گفت که ارتبطا غیر از وجود معلول است یعنی یک واجب داریم و یک مخلوق داریم و یک ارتباط داریم؛ این ارتباط هم غیر از وجود مخلوق است و ابن سینا تصریح می کند که این ارتباط غیر از وجود مخلوق است او می گوید خدای متعال عالم را می آفریند وقتی بوجود آورد تازه رابطه بوجود می آید می گوید رابطه متأخر از وجود معلول است چون تا معلول نباشد ارتباط معنی ندارد ارتباط خارجی طرفین خارجی می خواهد پس ابتدا علت وجود معلول وثانیا علت ارتباط معلول است به خودش و این ارتباط متأخر است از نظر عقلی از وجود معلول، استاد می فرماید که باید بگویید ارتباط عین وجود مخلوق است و کلام بوعلی اشکال دارد ارتباط علت با معلول دو حالت بیشتر وجود ندارد یا این صفت مرتبط از صفات ضمیمه ای است به موصوف که می شود محمول بالضمیمه –محمول که قطعا هست؛ المعلول مرتبطٌ-  جناب استاد می فرماید که این ارتباط یا محمول بالضمیمه است یعنی ذات مخلوق یک چیز اضافه بر ذات دارد به نام ارتباط یا اینکه خارج محمول است یعنی از نهاد وجود خود معلول فهیمده می شود نظیر برادر کذایی که والد حضرت عالی یک عمل مستحبی را انجام داده است که الان نتیجه اش این "برادری" است وشما هم بدون اینکه تغییری در شما بیاید شما شده اید برادر که یک حقیقتی است وبرادری امر اعتباری نیست – و البته آن برادری در روز غدیر اعتباری است که می تواند هم یک امر واقعی به این اعتبار بار شود به قول علامه اعتبار در اعتبار بودنش حقیقت است اینکه می گوییم انکحت درست است اعتبار است ولی در اعتبار بودنش اعتباری نیست- اگر گفتید غیر از معلول است دو مشکل به وجود می آید اشکال اولش این است که ..) لوجهین: الاول انه (اگر این ارتباط غیر از وجود معلول باشد)
لو کان ارتباطه الیها غیر وجوده لم یکن فی حاقّ وجوده مرتبطا ( زیرا ارتباط صفت زائد است پس وجودش در حاقشّ مرتبط نیست) الی العلة (در حالی که شما در بحث جعل می گویید که علت وجود معلول را انشاء می کند وجود معلول کار علت است چطور می شود که وجودش مستقل باشد ولی کار علت باشد؟! این که معقول نیست)
مقدمه11: ولو لم یکن فی حاقّ وجوده مرتبطا الی العلة لکان مستقلا عنها ( یک موجود نسبت به موجود دیگر یا وابسته است یا نیست)
مقدمه12: ولو کان مستقلا عن علته لم یکن معلولا لها
مقدمه13: لکن التالی باطل لانه خلف (بحث در معلول است و معلول را نمی شود گفت که در ذاتش مرتبط نیست باید بگویی که ارتباطش به علت عین وجودش است) الثانی انه
مقدمه14: لو کان ارتباطه الیها غیر وجوده (غیر وجود مخلوق است و یک چیز زائد بر وجود مخلوق باشد) وهو امر عینی (ذهنی بودن را باطل کردیم) لکان لارتباطه الیها ارتباطٌ الیه (یعنی اگر مخلوق ارتباطش غیر از مخلوق است ممکن است کسی بپرسد که این مخلوق با آن ارتباطش ارتباط دارد یا ندارد؟ دارد؛ زیرا می گوید ارتباط این مخلوق با آن خالق ارتباط دارد)  وهکذا (اگر گفتید که این ارتباط خودش ارتباط دارد آن ارتباط هم ارتباط دارد و همینطور ... بی نهایت ارتباط می شود)
مقدمه15: ولو کان لارتباط الیها ارتباط الیه وهکذا لزم التسلسل
مقدمه16: لکن التسلسل محال
مقدمه17: واذا کان ارتباطه الیها وهو امر عینی عین وجوده کان وجوده عین ارتباطه بعلته (اگر ارتباط عین اوست او هم می شود عین ارتباط)
مقدمه18: واذا کان وجوده عین ارتباطه بعلته کان وجوده رابطا (وجود رابط یعنی وجودی که وجودش عین ارتباط است)
مقدمه19: واذا کان وجوده وجودا رابطا کان شأنا لعلته متحدا بها (شأن شئ با خود شئ هوهویت دارد)
مقدمه20: واذا کان ماسواه (غیر خدا چون معلول است شأن می شود) شأنا من شؤنه تعالی متحدا به کان الوجود واحدا فی عین الکثرة ( یعنی در عین اینکه یکی علت است و دیگری معلول،[معلول شأنی از شؤون علت می شود ] ما برای اینکه این فرمایش را جواب بدهیم می گوییم که قبلا یک مقدمه ای را گفته بوده ایم:)
ولابد للاجابة علی هذا الدلیل من مقدمة (قبلا گفتیم که هیچ اختلافی نیست بین فلاسفه که ارتباط علت به معلول عین وجود معلول است) لا خلاف بین الحکما فی ان ارتبطا المعلول بعلته عین وجوده (معلول ارتباطش به علت عین وجود معلول است هیچ کس فیلسف نیست الا اینکه این حرف را قبول داشته باشد یعنی بگوید که ارتباط معلول به علت محمول بالضممیه است یعنی یک چیز اضافه است معلول خودش یک چیز است ارتباطش یک چیز دیگر است) انما الخلاف فی تفسیره (این حرف یعنی چه؟ ) فهم علی ثلاثة اراء (سه تا قائل داریم ) ان الارتباط و التعلیق و الفقر و الحاجة من مقولة الاضافه ( به این روشنی بوعلی نگفته است ولی اگر کسی بخواهد حرف بوعلی را تحلیل فلسفی کند جز این نیست که بنده عرض می کنم فقط راهش همین است ابن سینا چند جا گفته است که معلول بودن و فقر معلول عین معلول است ما میگوییم که ارتباط و حاجت از مقوله اضافه است) والاضافة موجودة فی الخارج بعین وجود معروضها (این هم اختلافی نیست مشاء این را می گوید و ملاصدرا هم این را می گوید ولی استاد می فرماید که اضافه در خارج نیست بلکه معقول ثانی است. این که استاد می فرماید اضافه عین وجود مخلوق است این را نمی خواهد بگوید چون اگر بخواهد بگوید به مقصودش نمی رسد علاوه بر اینکه با مبانی ایشان هم سازگار نیست. معقول اول ما به ازاء دارد مابه ازاء "زیر" خود میز است مابه ازاء برادر خود این اقاست. چیزی مرتکز در ذهن بوعلی است ولو اینکه به خلافش تصریح کرده است و آن اینکه چند تا معنی می شود در خارج باشد می شود موجود بشود به یک وجود لذا در بحث اضافه می گوید اضافه موجود است در خارج به عین وجود معروضش و خارج محمول است نه محمول بالضمیمه که ملاصدرا هم این را می گوید)
2. ان الارتباط هو النسبة ای الوجود فی غیره (اضافه وجود فی غیره بلکه از ماهیات عرضی است که فی نفسه لغیره است که همه اعراض این گونه است اما قول دوم می گوید وجود فی نفسه نیست این دست یک وجود دارد و قلم هم یک وجود دارد و آن نسبت بین این دو را می گویند ارتباط علامه می گوید وجود معلول عین ارتباط است یعنی عین نسبت است و این نسبت از نسبتهای یک طرفی است وایشان در تعلیقه و در بدایه و نهایه می فرماید که نسبت دو قسم است: یک نسبتهای دو طرف است و یک نسبتهای یک طرفه: آب است و کوزه و یک رابطه  ولی یک نسبت هایی یک طرفه هم است یکی رابطه معلول به علت است ارتباط همان نسبت یعنی وجود فی غیره است) والوجود فی غیره غیر الوجود فی نفسه الذی هو العلة (در عالم یک وجود فی نفسه داریم که علت است وبقیه موجودات وجودات رابط است و خود ایشان فرموده است وجود تقسیم می شود به وجود مستقل و رابط منتها رابطهای یک طرفه یعنی همه در خدا موجود هستند ولی غیر خدا هستند چون قسیم یکدیگر هستند)لانهما قسیمان
قول سوم: ان الارتباط هو النسبة فی معناه العرفانی (عارف وقتی می گوید نسبت معنای نسبتی که علامه به ما یاده است را هرگز اراده نمی کند چون معنای فلسفی وجود فی غیره است یعنی غیری است و این هم یک چیزی است که در غیر موجود است ولی وقتی عارف می گوید نسبت تعریف دیگر آن شأن است، یعنی نعت یعنی همانی که ملاصدرا در تشکیکش تصریح می کند شأن و تجلّی  و.. یعنی معلول موجود است به وجود خود علت یک وجود بیشتر نیست و آن وجود علت که با وجود علت ذات و صفات ذاتیه و همه موجودات دیگر هم همینطور موجود شده اند) و هو الشأن و التجلّی  الذی لا وجود له الا نفس وجود المتجلی
(ما به استاد عرض می کنیم که در مقدمه 14 فرمودید که اگر ارتباط معلول به علت وجودی غیری از معلول باشد و عینی باشد باید ارتباط معلول با علت هم با خود معلول ارتباط داشته باشد ..)
اذا تمهّدت هذه المقدمة نقول:
اولا: ان المقدمة الرابعة عشرة ممنوعة (شما می گویید که اگر ارتباط، وجودی غیر از وجود شئ داشته باشد خود آن غیر هم باید ارتباط داشته باشد می گوییم که وجود رابط غیر از وجود مستقل است یا نیست؟ طبق تفسیر فلسفی وجود رابط، غیر است اگر وجود رابط غیر وجود مستقل است غیریت درست شد شما یک الماء دارید ویک الکوز دارد که هر دو وجود فی نفسه هستند ویک چیزی دارید به نام رابطه که اسمش وجود فی غیره است که ان ارتباط دارد، ولی ارتباط داشتن ارتباط که به یک ارتباط دیگر نیاز ندارد ارتباط ارتباط است به نفس ذات. همین خود ارتباط ارتباط معلول است به علت ودیگر نیازی به ارتباط دیگر نیست همین ارتباط وجود دارد در معلول به وجودی که خودش ارتباط است اگر بناباشد که تا غیر شد یک ارتباط دیگر پیدا کند شما در عالم اصلا نمی توانید قائل بشوید که وجود رابط موجود است) وذلک لان ارتباطه الیها مرتبط الیه بنفس ذاته لابارتباط آخر (آن ارتباط با معلول ارتباط دارد نه با ارتباط دیگر چون خودش ارتباط است) ولو احتاج کون الارتباط غیر المرتبط الی وجود ارتباط آخر یرتبط به الارتباط بالمرتبط (شما گفتید که اگر ارتباط معلول به علت غیر وجود معلول باشد باید این ارتباط خودش ارتباطی داشته باشد که او را پیوند بدهد به معلول) لم یمکن ان یوجَد فی العالم ارتباط لأنّه لاریب فی انّ النسبة وجود فی غیره وهی غیر الذی وُجد فیه ( شما می گویید همین که این رابطه غیر شد نیاز به ارتباط دارد در عالم نمی توانید قائل به وجود رابطه بشوید در خارج،باید بگویید همه رابطه ها ذهنی است چنانچه که ایشان هم قائل هستند که اصلا رابطه ای نداریم)
وثانیا: انّ المقدمه الثامنة عشرة ممنوعه ( ما می گوییم ارتباط معلول به علت عین وجودش است ولی کی گفت که این ارتباط معنای عرفانی را دارد بلکه همان معنای اول را دارد است یعنی علت یک وجودی است و معلول هم یک وجود دیگر است ولی همانطور که علیت و استقلال علت عین ذات علت است معلولیت معلول وافتقار معلول عین ذات معلول است این ارتباط به معنای اول است) لأنّ کون الارتباط عین وجود المعلول لا یستلزم کونه وجودا رابطا (گفتیم که ارتباط عین معلول است  این ارتباط از مقوله اضافه است باید عین باشد، ولی عین که شد نمی تواند که حتما وجود رابط باشد زیرا هم می تواند وجود رابط  و هم وجود جوهر و هم وجود عرض باشد یعنی معلول چند گونه می تواند باشد؛ معلول وجود فی نفسه داشته باشد یعنی جوهر وعرض ویا اینکه وجود فی غیره داشته باشد مثل رابط معلول، ثابت نشد که وجود، رابط است و تازه اگر هم ثابت بشود که وجود رابط است آن رابطی که شما می خواهید ثابت نمی شود بلکه رابط فلسفی ثابت می شود از کجا معلوم که ثابت بشود رابط عرفانی که بشود یکی؟ تازه اگر یکی بشود شما این را می پذیرید که معلول شأن علت است موجود است به عین وجود علت؟ شما که شدیدا از این حرف ابا دارید شما که می فرمایید که وحدت وجود خلاف ضرورت عقل است خلاف بداهت است چطور اینجا که می خواهید وحدت در عین کثرت را بگویید وحدتش را این گونه می خواهید درست کنید؟ که البته با نظر ملاصدرا موافق است که شما ما نظر ملاصدرا موافق نبودید به فرض که مقدماتش درست باشد ولی چند تا پله دارد تا به آن نقطه برسد ولی هیچ کدام از این پله ها را نمی شد پابرداشت پس این مشکل دارد لذا با این استدلال نمی شود آن وحدت در عین کثرت را به سرانجام رساند)