درس اسفار استاد فیاضی

94/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:معانی چهار گانه تشکیک در وجود
امام علی ع: ایمان وعمل دو برادر همزاد هستند و دو دوستی هستند که از هم جدا نمی شوند (ایمانی که عمل با او نباشد ایمان مستودع است یعنی ایمان آن شخص نیست بلکه امانتی است که در دست اوست یعنی از او خواهند گرفت وقتی ایمان مستقر می شود و می تواند او را با خود در آن دنیا ببرد مراقبت در دنیا داشته باشد ودر عمل سعی کند که حدود الهی را رعایت کند)
عرض کردیم که تشکیک وجود که بعد از اصالت وجود مطرح می شود وتوسط ملاصدرا بوده است که اولین بار مطرح شده است تفاسیر مختلفی دارد
لتشکیک الوجود تفاسیر الاربعه:
1.ما هو المختار وهو وحدة طبیعة[1] الوجود وحدة بالعموم فی عین کثرة افراده (تشکیک وجود یعنی حقیقت وجود و طبیعت وجود یک حقیقت است نظیر این که می گویید آنچه که مفهوم آب از آن حکایت می کند همان اب است پس وحدت است اما وحدت، وحدت شخصی نیست بلکه وحدت بالعموم است و کثرت هست ولی کثرت اشخاص وتنافی ندارد که یک کثرتی حقیقتش و طبیعتش یکی باشد ولی افرادش مختلف باشد و گفتیم این تفسیر مختار ماست از تشکیک،اما هرگز نفی نمی کنیم تشکیک منطقی را این که افراد متفاوت هستند ومتواطئ نیستند وگفتیم هیچ کس از فلاسفه ومنطقی تشکیک منطقی را در مورد وجود نفی نکرده است یعنی افراد وجود یکسان نیستند و این قول فهلویون است به نظر ما این هم تصریح خود فهلویون است وهم آقای آشتیانی در کتابهایشان دارند که می گویند تشکیک فهلویون غیر از تشکیک آخوند است سرّش این است که آنها می گویند طبیعت وجود یک حقیقت است نه اینکه شخصش یکی باشد بله هر فردی یک شخص است ولی اینکه مجموعا یک شخص هستند درست نیست وعلامه هم عملا همین را می گوید.)
2.ما ذهب الیه الآخوند وهو وحدة شخص الوجود (می گویند یک وجود شخصی بیشتر در عالم نیست وموجودات هم به همان مقداری است که  شما می گویید منتها شما می گفتید که هر کدام وجودی دارند که مغایر هستند با وجود های دیگر، ولی من آخوند می گویم آنها موجود هستند ولی موجودند به وجود واحد شخصی) فی عین کثرة الموجودات فإن الموجودات مراتبه (گفتیم که بنابر مبنای آخوند کلمه افراد درست نیست بلکه کلمه مراتب درست است ومرحوم سبزواری تصریح می کند که بنابر نظر آخوند افراد وجود غلط است وجود یک فرد بیشتر ندارد زیرا  آخوند که قائل به وحدت شخصی وجود است  نباید بگوید افراد پس باید گفت که هر جا که آخوند گفته است افراد مقصودش مراتب است و مراتب هم یعنی ظهورات و روابط و نعوت وجود هستند یعنی معانی ای هستند بعین وجود واحد شخصی است مثل صفات حق و ذات حق، می گویند اصلا انفصالی نیست که من بخواهم که اتصال ایجاد کنم یک هستی است که همه جا را پر کرده است شما در خیال خودتان فکر می کنیم که این از آن جداست وقتی من عارف می بینم یکی بیشتر نمی بینم ما می گوییم که چون وجودات مختلف است، بنابر تشکیک منطقی، اکسیژن یک طبیعت خاص خود را دارد ولو اینکه وجود است هیدروژن هم یک طبیعت است صورت مائیه هم یک طبیعت جدید است وقتی ترکیب شد می شود آب اینکه می گویند در وجود ترکیب نیست یعنی در وجود بماهو وجود ترکیب نیست یا ماهیت را پوستش را بکن و دور بینداز مثل قولی که می گوید اصلا ماهیت در خارج نیست دیگر وجود بسیط می شود وهیچی نمیتوانی درست کنی که بیاید با وجود ترکیب بشود ولی ما که قائل هستیم ماهیت عین وجود است ترکیب هم در وجود قائلیم، ما ماهیت را نه بعرض وجود بلکه به تبع وجود حقیقتا موجود می دانیم. کل وجود واحد و کل واحد موجود و... این دو تا تفسیری است که قبلا گفته ایم ولی علامه هم تفسیری دیگر دارد:  )
3.ما ذهب الیه العلامة الطباطبائی و هو رجوع ما به الامتیاز الی ما به الاشتراک وبالعکس ورجوع ما به الاشتراک الی ما به الامتیاز (دیروز سرّ مسئله را گفتیم که تشکیک منطقی و فلسفی را یکی می دانند نظیر اینکه همه فلاسفه مواد ثلاث منطق را با مواد ثلاث فلسفه معنایش را مختلف نمی دانند فقط اختلافشان در عموم و خصوص کاربرد آن معنی است یعنی فیلسوف می گوید وجوب یعنی ضرورت منتها ضرورت الوجود اما اون آقایان می گویند وجوب یعنی ضرورت محمول برای برای موضوع حالا آن محمول میخواهد وجود باشد یا چیز دیگر باشد فیلسوف می گوید ممتنع یعنی ممتنع الوجود   .. به تعبیر دیگر مواد ثلاث بیان کننده نسبت هستند ونسبت همانطور که در هلیات بسیطه است در هلیات مرکبه هم وجود دارد منطق در همه این ها کیفیت نسبت محل بحثش است، ولی فیلسف می گوید من به هلیات مرکبه کار ندارم من فقط به هلیات بسیطه کار دارد وقتی من می گویم ممکن یعنی ممکن الوجود .. یعنی مفهومش یکی است ولی کاربردش اخص از آن چیزی است که در منطق است علامه هم می گوید تشکیک هم این طور است  تشکیک در منطق عبارت از این است که کلی افرادش مختلف باشد منتها گاهی مابه الاختلاف عین مابه الاشتراک است که به آن تشکیک خاصی می گویند و گاهی هم غیرش است که به آن تشکیک عامی می گویند فیلسوف فقط در تشکیک خاصی بحث می کند یعنی در جایی که مابه الامتیاز عین مابه الاشتراک است و برعکس، فیلسوف فقط در وجود بحث می کند در حالی که منطقی در هر معنای کلی بحث می کند پس در دوجهت تشکیک فلسفی از تشکیک منطقی اخص است یکی اینکه در فلسفه فقط تشکیک خاصی مدّ نظر است، ولی در منطق هم تشکیک خاصی و هم عامی و نیز تشکیک فلسفی فقط در مورد وجود است، ولی در منطقی اعم از وجود و غیر وجود است و علامه که در این جا قید رجوع ما به الاشتراک الی ما به الامتیاز را بیان می کند می خواهد اشاره به خاصی بودن این تشکیک کند فراجع:
-بدایه،فصل الخامس من المرحلة الاولی ( وجود حقیقت واحده است که دارای مراتب مختلف است شدت وضعف و ... تا شدت و ضعف و اولیت و ...- این پنج اختلاف را که آورد اینها اشاره به تشکیک منطقی است ولی چون ایشان تشکیک منطقی را همان تشکیک فلسفی می داند عین همان ها را اینجا می آورد در بدایه صحبت از وحدت در عین کثرت نکرده است ولی بیان کرده است که تشکیک بر می گردد به رجوع مابه الامتیاز به مابه الاشتراک. ما می خواهیم بگوییم که آخوند وقتی می گوید تشکیک اصلا کار ندارد به شدت وضعف وتقدم وتأخر به وحدت در عین کثرت کار دارد لذا می گوید که یک گروه که کثرت محضه و وحدت محضه و یک گروه کثرت موجود و وحدت وجود و یک گروه هم راسخون هستند که کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت را قائل هستند)
-بررسی های اسلامی، ج2، 137-138( کار فیلسوف این است که به منطق حالی که کند اگر تشکیک در جایی جاری است همانی که تو می گویی فقط در وجود است، تمام توضیح ایشان این است ولی با نظر دقیقتر معلوم می شود که در این ماهیات مشککه اختلاف و تضاد است در خود ماهیت که جواب ما یقال فی جواب ماهو گفته می شود نیست بلکه در صدق مصداق است مثلا مفهوم سواد در وجود خارجی خود شدید وضعیف است نه در ماهیات لذاست که قوم گفته اند تشکیک در عرضی است نه در عرض به این ترتیب تشکیک ثابت می شودولی در وجود یعنی بی خود منطقی گفته است در مفهوم است این تشکیکی که تو می گویی جایش در وجود است واینکه گفته اند تشکیک معقول نیست زیرا معنی ندارد که یک شئ هم شدید باشد هم ضعیف و اتصاف به صفات متقابله باشد این خلطی است بین واحد عددی شخص وواحد بالعموم و اتصاف به صفات متقابله در شخص محال است نه در واحد بالعموم است- یعنی چیزی که ما می گوییم وجود یک معنی کلی است که یک فردش ضعیف است ویک فرددیگرش قوی است وکلی طبیعی به افرادش در خارج موجود است از این بحث روش می شود که مشکک حققیتی است که در حد ذات اختلاف پذیر است و مابه الاشتراک به مابه الاتفاق برگردد – در اینجا اسم وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نیاورد-)
-تعلیقه اسفار، ج1،ص432(ان الحق ان ماذکروه من رسم التشکیک وهو کون حقیقة واحدة بحیث یرجع  مابه الاختلاف الی ما به الاشتراک این معنی اعم از این چیزی است که آخوند به عنوان ضابطه بیان کرده است آخوند در منطق تفاضل را اورده است ایشان می گوید تشکیک می تواند تفاضلی باشد می شود نباشد این رجوع مابه الامتیاز به ما به الاتفاق حتما که لازم نیست به نحو شدید وضعیف باشد طولی باشد می شود عرضی باشد فتینّ انّ فی بیان الضابط تسامحا، استاد عبودیت هم در درآمدی بر فلسفه هم از همین علامه پیروی کرده اند)
-ومثله فی "درآمدی بر حکمت صدرای در بحث تشکیک، ج1،ص138 (در فلسفه واژه تشکیک به این معنی است که ما به الاشتراک با مابه الامتیاز یکی باشد)
-همان، ص140(از آنجا که بر حسب تعریف هر گاه به الامتیاز عین مابه الاختلاف باشد این را امر تشکیکی می نامند ...- علامه خودش تصریح می کند که وحدت در عین کثرت چیزی جز رجوع ما به الامتیاز ال ما به الاختلاف نیست)
ویظهر من العلامه الطباطبائی ان هذا المعنی من التشکیک تعبیر آخر عن الوحدة فی عین الکثرة والکثرة فی عین الوحدة فراجع:
-الفصل الثالث من المرحلة الاولی من نهایة الحکمة (کثرت هست آیا جهت وحدتی هم است بدون اینکه کثرت باطل شود تشکیک فلسفی یعنی همین و به تعبیر دیگر ما به الامتیاز در هر مرتبه ای –نه در کل که ما گفتیم- به ما به الاختلاف بر گردد ما به الامتیاز زید عین وجود زید است و مابه الامتیاز خداوند هم عین وجود خداوند است ومابه الامیتاز هر مرتبه ای عین مابه الاشتراک است- لذا ایشان فرموده است که این وحدت در عین کثرت همین است -) ولیس فی "درآمدی بر نظام حکمت صدرایی" من الوحدة فی عین الکثرة والکثرة فی عین الوحدة، عین ولااثر کل کتاب را شما جستجو کنید اصلا صحبت از وحدت در عین کثرت نیست در هیچ جلدی نیست ایشان فقط رجوع ما به الامتیاز به مابه الاتحاد را تشکیک دانسته اند و اصلا در کتابشان هیچ جا اسمی از وحدت و کثرت نبرده اند ما می گوییم که علامه گر این طور گفته است خودش اذعان دارد که کثرت در عین وحدت است وبرعکس هست واین وآن یکی است شما که اصلا رفتید سراغ آن چیزی که منطقی می گوید و اصلا چیزی را که ملاصدرا آورده است را اسمش را هم نیاورده اید[2] نقد این تفسیر ماند که خواهد آمد ان شاء الله)


[1] ماهیت با طبیعت این فرق را دارد که ماهیت طبیعیتی است که می شود در جواب ماهو آن را گفت ولی طبیعت اعم است هر معنای کلی را طبیعت می گویند اما وجود را نمی شود در جواب ماهو گفت مثلا بگویند ماهیت این چیست؟ شما بگویید هست می گوید که من می دانستم که هست ولی می خواست بگویم ماهیت چیست وعموم مفهومی حاکی از عموم واقعی است. مثلا وجود را هم می شود بر خدا حمل کرد هم به شجر یعنی الله تعالی موجود و الشجر موجودٌ منتها این موجود که بر هر دو حمل شد واحد العموم است نه واحد بالشخص. وحدت بالعموم همان وحدت طبیعی است.
[2] . فلسفه ملاصدرا فلسفه معقول کننده عرفان است فلسفه ملاصدرا فلسفه ای است که می گوید معلول وجود رابط است  ورابط را هم به همان معنایی می گوید که عارف می گوید و فلسفه ای است که می گوید تصریح می کند به وحدت شخصی وجود وبا حدود ده دلیل که از کلمات ایشان استفاده کردیم ایشان می خواهد وحدت شخصی وجود را اثبات کند لذا این که دلیل می آورد نشان از این دارد که عرفان نیست عرفان حقیقتش این است که عارف چیزهایی را می بینند و می آید گزارش می کند ومی گویند اگر در جایی ما اقامه استدلال می کنیم و یا از نقل چیزی شاهد می اوریم این برای یک عده ادمهای محجوب است که نمی توانند حرفهای ما را قبول کنند از نقل وعقل استفاه می کنیم والا کسانی که در حجاب نیستند صرف گزارش کافی است.