درس اسفار استاد فیاضی

94/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:دلیل استاد جوای آملی بر وحدت و تشکیک وجود از طریق اصالت وجود
رسول اکرم (ص): مسلمانان! آستین ها را بالا بزنید که مسأله جدی است و آماده بشوید که کوچ کردن نزدیک است و برای این سفر توشه برای خود بردارید که سفری است طولانی و سعی کنید بارتان را سنگین نکنید چون در پیش رویتان گردنه ای سخت است که نمی تواند آن گردنه را بپیماید جز کسی که سبک بالا باشد.
جناب استاد جوادی آملی برای اثبات تشکیک یعنی وحدت در عین کثرت فرموده اند که تشکیک متقوم است به چهار امر واین چهار امر فقط در وجود تحقق پیدا کرده است ودر غیر وجود هم امکان تحقق ندارد.
اول اینکه کثرتی در عالم است؛ وقتی می گویید که واجب داریم و ممکن داریم و.. یعنی وجود متکثر است.
دوم اینکه وحدت حقیقی ای هم باید باشد واین را هم از این دو راه می توان اثبات کرد:
واما وحدة حقیقة الوجود فیدل علیه امران (یکی را گفتیم که آنچه در ذهن است با آن چه در خارج است پیوند تکوینی دارد اگر آنچه که در ذهن است بیاید در خارج می شود همان خارج و برعکس ما گفتیم که این حرف مبتنی بر این کلامی که استادِ ایشان و مرحوم سبزواری و ... دارند که ماهیت خودش می آید در ذهن، ما عرض کردیم که این فرمایش تمام نیست آنچه که از ماهیات می آید در ذهن یک مفهوم است وماهیت و وجود ندارد همه چیز مفهمومی از آن در ذهن ایجاد می شود منتها مفهوم شأنش حکایت است ذاتا حکایت از خارج می کند دلیل دومی آورده است که آن تمام است: )
لو انتزع من حقائق مختلفة بما هی مختلفة مفهوم واحد( اگر بخواهد از حائق مختلف مفهوم واحد گرفته بشود هر کدام خصوصیتی دارند غیر از دیگری) فاما ان یعتبر فیه خصوصیة هذا المصداق دون ذلک (در این مفهوم خصوصیت مصداق الف اخذ شده است ولی خصوصیت مصداق ب اخذ نشده است) او یعتبر فیه خصوصیة ذاک دون هذا (یا عکسش  ویا اینکه خصوصیت هر دو مصداق اخذ شده باشد) او خصوصیة کلا المصداقین او لم یؤخذ فیه خصوصیة شئ من المصداقین (چهار فرض بیشتر ندارد شما می فرمایید که یک مفهوم دارید که از دو مصداق اخذ شده باشد اگر در این مفهوم خصوصیت مصداق اول اخذ شده باشد پس باید به مصداق دوم صدق نکند) لکن التالی بأقسامه الاربعة محال اما القسم الاول فلأنه لو اخذ فیه خصوصیة هذا دون ذلک لم یصدق المفهوم علی ذاک لکن التالی باطل لأنه خلف فی کون ذاک المصداق واما القسم الثانی فلمثل ذلک (می گوییم اگر خصوصیت مصداق ب اخذ شده باشد نه الف نباید به مصداق الف صدق کند در حالی که خلف است زیرا فرض این بود که مفهوم هر دو است) و اما القسم الثالث (اگر گفتید خصوصیت هر دو اخذ شده باشد ) فلإنه لو اخذ فیه کلتین الخصوصیتین لم یصدق علی شئ منهما (چون هیچ کدام هر دو خصوصیت را ندارند) لأن شئ منهما لیس واجدا لکلتی خصوصیتین لکن التالی باطل لانه خلف (فرض این است که این ها مصداق او هستند و او مفهوم هر دواست) واما القسم الرابع فلانه لو لم یؤخذ فی المفهوم شئ من الخصوصیتین لم یکن المفهوم منتزعا من الحقائق المختلفه بما هی مختلفة بل من الامر المشترک بینهما (پس این مفهوم از این قدر مشترک اخذ شده است) لکن التالی باطل لانه خلف (پس بنابراین نمی شود یک مفهوم از مصادیق مختلف بماهومختلف اخذ شده باشد پس اگر مفهوم واحد است پس مصداق باید واحد باشد ما عرض کردیم که این دلیل تام است ولی هرگز وحدت شخصی وجود را اثبات نمی کند، بلکه این اثبات می کند که وجود یک حقیقت است) وهذا الدلیل و ان کان تاما الا انه لا یثبت وحدة حقیقة الوجود بشئ (کدام مفهوم وحدتش می تواند دلالت کند که مصداق شخص واحد است  وحدت مفهوم نشان می دهد که حقیقت واحدی است که این مفهوم، مفهوم آن است لذا وحدت شخصی اثبات نمی شود واستاد هم با این نخواسته اند آن را اثبات کنند. تا حالا گفتیم که کثرت در وجود است  که تقسیمات وجود در فلسفه این را اثبات می کند وحقیقت وجود واحد است را نیز فرمودند وحدت مفهوم وجود این را اثبات می کند مهم مسأله سوم و چهارم است مسأله سوم این است که کثرت منطوی در وحدت است این را با چه بیانی اثبات می کند فرموده این را اصالت وجود اثبات می کند واما الامر الثالث وهو انطوی الکثرة فی الوحدة ( اگر اصالت وجود آمد روی کار آمد آنچه در خارج است فقط وجود است طبق تفسیر استاد که اصالت را می گویند موجودیت نه موجودیت بالذات واعتباریت ماهیت یعنی ماهیت در خارج نیست و فقط مال عالم اعتبار است اگر این طور شد به ما نشان میدهد اصالت که کثرت های حاصل از ماهیات همه اش می شود بی حقیقت برای اینکه اصل خود ماهیت که حقیقتی ندارد پس کثرت حاصل از ماهیت هم به طریق اولی حقیقتی ندارد همه اش بی حقیقیت می شود فقط کثرت صفات وجود می مانند یکی حادث است یکی قدیم است و ... اگر این وجود اصیل است صفات وجود عین وجود هستند پس خارج از حقیقت وجود نیستند پس این کثرت برخاسته از صفات وجود، بر می گردد به خود وجود پس این کثرت منطوی در همان وحدت است  حالا تقریر منطقی بحث  : )
فالسر فیه کامنٌ فی مسألة اصالة الوجود حیث إنّ الماهیة لاحقیقة لها فالکثرة الماهویة لا حقیقة لها بطریق اولی (اگر خود ماهیتش در خارج نیست کثرتش هم در خارج نیست) والکثرة الوجودیة لما انها مسببة عن صفات الوجود لاتکون خارجة عن الوجود فالکثرة ترجع الوحده (توجه دارید که در امر اول ما با استاد همراه هستیم کثرت در عالم هست در امر دوم حقیقة واحدی هم هست به دلیل اینکه مفهوم وجود واحد است ولی همه سخن در امر سوم و چهارم است واگر به امر سوم دقت کنیم خودش می شود از ادله تشکیک وجود به تفسیر آخوند خود همین بیان ایشان می شود یک دلیل بر اینکه وجود واجب همان وجود همه اشیاء است) والصورة المنطقیة للاستدلال:
مقدمه1: الوجود اصیل (خود ایشان هم فرموده اند که این مقدمه را اصالت وجود اثبات می کند هم در تعلیقه عربی و هم در تفسیر مفصل در رحیق)
مقدمه2: واذا کان الوجود اصیلا لم تکن للماهیة حقیقة فی الخارج (پس ماهیت دیگر حقیقت ندارد چون وجود است که موجود است ماهیت هم به فرمایش ایشان این است که حتی حد وجود هم نیست وایشان در تذییلیی که بر مکاتبات بین علمین مرحوم آقا سید احمد کربلایی و محمد حسین اصفهانی دارند می فرمایند این که می گویند ماهیت حد وجود است این لیس علی ما ینبغی بلکه ماهیت ظهور حد وجود است یعنی وجود وقتی محدود شد یک ذهنیتی برای ما ایجاد می کند که اسمش ماهیت است وماهیت فقط در ذهن ماست، لذا اگر این طور نگاه کنیم این حرف درست است اگر وجود اصیل باشد ماهیت حقیقیت در خارج ندارد) حیث انها ظهور حد الوجود فی الذهن (مثل اینکه می گویند رنگ در خارج نیست ولی جسمی است که سطحش به گونه ای است که وقتی نور به آن جسم می تابد همه اش بر می گردد لذا احساس سفیدی به شما دست می دهد سیاهی هم این طور است در این صورت مساله ماهیت را هم می شود تشبیه کرد به رنگ؛ چیزی که در خارج است وجود محدود است ولی همین که محدود است موجب می شود چیزی در ذهن شما شکل بگیرد لذا ماهیت حقیقت ندارد، زیرا ظهور، حد وجود است بدون اینکه حد و وجود بیاید در ذهن)
مقدمه3:و اذا لم تکن للماهیة حقیقة فی الخارج فلا حقیقة للکثرة الحاصلة بالماهیات فی الخارج لانّ الکثرة فرع الماهیات (چون می گویید که ماهیات سبب این کثرت است) ولا یزید الفرع علی الاصل (نمی شود گفت که خود ماهیت در خارج نیست ولی کثرتی که نتیجه ماهیات است این حقیقیت باشد در خارج، امکان ندارد که در خارج باشد)
مقدمه4:واذا لم تکن للکثرة الحاصلة بالماهیات حقیقة فی الخارج (وقتی کثرت های ماهوی حقیقت نداشت) انحصرت الکثرة الحقیقیة فی الکثرة الحاصلة من صفات الوجود (که به آن می گویند کثرت وجودی که دیگر بحث ماهیت نیست این ها صفت های وجود است که این می شود کثرت حقیقی است علامه هم در اول بحث تشکیک به ان تأکید می کند) لأن الکثرة قسمان ماهویة و وجودیة فاذا لم تکن الماهویة حقیقیة (در امر اولی که گفتیم کثرت حقیقی ای وجود دارد [والان می گوییم] آن کثرت حقیقی [در حقیقت]می شود کثرت وجودی) کانت الکثرة الحقیقیة التی تقررّ فی الامر الاول منحصرة فی الوجودیة (کثرت، کثرت وجودی خواهد شد یا کثرتی است که حاصل از صفات وجوداست)
مقدمه5: واذ انحصرت الکثرة الحقیقیة فی الکثرة الحاصلة من صفات الوجود کانت الکثرة عین الوحدة (کثرت عین وحدت می شود زیرا ) لأن صفات الوجود عینه (واجب بودن برای وجود واجب عین وجود واجب است متعلق بودن و رابط بودن برای ممکن، عین وجود ممکن است که می گوییم وجود ممکن عین ربط وتعلق است واین خیلی روشن است برای اینکه غیر از وجود چیزی نیست که بیاید بشود صفت برای وجود وعارض بر وجود بشود صفات وجود باید عین وجود باشد این همانی است که گفتند اصالت وجود.[یعنی] این مقصود ما را اثبات می کند و اصالت وجود انطباع کثرت در وحدت را اثبات می کند اگر این طور شد..)
مقدمه6:واذا کانت الکثرة عین الوحدة ثبتت التشکیک (تشکیک یعنی همین یعنی کثرت عین وحدت باشد این  فرمایش استاد خودش یک دلیل است بر تشکیک البته بعدا برای امر چهارم هم یک دلیل دیگر می آورند آن هم یک دلیل جداست ما عرضمان این است که این دلیل مقدمه دومش اشکال دارد)
وفیه :
اولا ان المقدمة الثانیه ممنوعة (شما می گویید اگر وجود اصیل شد دیگر ماهیت، حقیقتی در خارج ندارد ما می گوییم نه وجود اصیل شد ماهیت به وسیله همین  وجود اصیل حقیقت پیدا می کند واقعا آن چیزی که شما می نوشید شیر است درست است که شیر است نه اینکه شیر نیست  و وجود است  و وجود اصیل است نه اینکه فقط وجود است در خارج وجود اصیل است یعنی وجود موجود بالذات است و ماهیت اصیل نیست یعنی موجودیتش بالذات نیست به همان وجودی است که پیدا می کند اگر این طور تفسیر  کردیم دیگر مقدمه دوم از بین می رود ماهیات را وجود می آورد در عالم، وقتی ماهیات ها را وجود محقق کرد کثرت ماهوی هم وجود پیدا می کند) لانهّا مبتنیة علی تفسیر شیخنا الاستاد دام ظله عن اصالة الوجود وقد تقررّ فی محله انه لا یمکن المساعدة علیه (نمی توانیم با این فرمایش همراه بشویم) وانّ الوجود وان کان موجودا بالذات الا ان الماهیة ایضاً توجد فی الخارج حقیقة بالوجود (گفتیم حرف آخوند هم همین است لذا اخوند به راحتی با حدود  بیست بیان میگوید که ماهیت عین وجود است در حالی که شما و استادتان علامه در همان تذییلات می فرمایند که محال است که وجود عین ماهیت باشد ما می گوییم که شما حرف مرحوم آخوند را تفسیر می کنید یا حرف جدیدی می زنید اگر حرف آخوند را تفسیر می کنید این بیان شما با فرمایش آخوند سازگار نیست. وقتی ماهیت حقیقت پیدا کرد کثرات ان هم حقیقت پیدا خواهد کرد.)[1]
ثانیا: ان المقدمة الخامسة ممنوعة (کثرت منحصر شد در کثرت صفات حاصل از وجود و این هم عین وجود است ولی کی گفته که صفات وجود عین وجود است یعنی عین همان وجود است یعنی هر وجودی هر صفتی دارد این صفات عین همان وجود است) لان صفات الوجود وان کانت عین الوجود الا ان ذلک لا یستلزم وحدة الوجود بل اذا کان هناک وجودات متغایرة لکل منها وجودٌ یخصه فصفات کل منها عینه (واجبٌ، عالمٌ، قادرٌ، واجبٌ، ثابتٌ، قدیمٌ و.. همه اینها که می فرمایید درست است ولی فقط مال واجب است ممکن هم ممکن است یعنی وجودی رابط وحادث ومتغیر ومحدود و اینها هم عین ممکن است صفات وجود عین وجود است.و این اثبات نمی کند که وجود عین واحد است با این هم سازگار است که هر وجودی هر صفتی را که  دارد با آن عینیت دارد پس این دلیل اعم از مدعا است شما می خواستید بگویید که این کثرت می رود در وحدت ما می گوییم که صفات وجود عین وجود است معنایش این نیست که عین همان طبیعت وجودی است که شما قائل هستید عین است یعنی عین افراد است هر جا صفتی است عین همان فرد است لذا این هم نمی تواند آن مدعا را اثبات کند)


[1] ماهیت فی حد نفسها اعتباری است نه اینکه بعد از وجود اعتباری است آخوند هم این را می گوید و این منافات ندارد که ماهیت به وسیله وجود محقق شود.