استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

94/10/28

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: دلیل پانزدهم بر وحدت شخصیه وجود از مرحوم سبزواری (عدم تخلل غیر وجود در وجود)

شهید مطهری تشکیک آخوند را خوب شرح داده اند تشکیک را همان وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است یکی از ادله که بر این موضوع اقامه شده است ابداع مرحوم سبزواری است

دلیل پانزدهم:

وجوده تعالی وجود جمیع الاشیاء لأن الکثرة تتوقف علی تخلل الغیر (حکیم سبزواری می گوید اگر همه عالم را آب فرا گرفته است، در این صورت همه عالم را چند تا آب فراگرفته است؟ یک آب بیشتر نیست کثرت در صورتی است که یک چیزی تخلل ایجاد کند بین این آبها. مثلا اگر این زمین یک جایی نداشته باشد که گسل داشته باشد می فهمیم که زمین یکی است) فراجع:

تعلیقة حکیم سبزواری بر اسفار، ج6،ص457-458 (الوجود کنوع واحد... وجود یک نوع است ومراتبش چند نوع نیست، آب یک نوع است، نفس یک نوع است، ولی امثال یعنی دو فرد از نوع[1] ، شما اگر مراتب وجود را با غیرش بسنجید همه هستی وجود است کما اینکه انوار عرضیه که می شود باشد و می شود نباشد این انوار عرضی با اینکه تفاوت در نور دارند از سنخ واحد هستند دلیلش این است که چگونه می شود متعدد بشود در حالی که غیر از حقیقت وجود در آن متخللّ نشده است. ممکن است کسی بگوید "عدم" تخللّ ایجاد کرده است؟ می گوییم: عدم که معنی ندارد بینشان باشد باید مخلل یک چیزی باشد والا عدم چیزی نیست که بتواند تخلل ایجاد کند ..)

تعلیقات شواهد حکیم سبزواری، ص472-473 (عبارت آخوند این است وهو الحقیقة والباقی شؤونه ... بعد حکیم سبزواری می گوید که بیانی من دارم که از بیان آخوند افصح است: اگر بخواهد تعدد افرادی حاصل بشود باید تخللّ ایجاد بشود اگر بخواهد دو تا چراغ داشته باشیم باید غیری باشد ... اگر کثرت از حد بگذرد یعنی همه اش از یک جنس باشد این کثرت تبدیل به وحدت می شود واین نور حقیقی یعنی خداوند متعال. وکل ما تعدد تخلل غیره، و ینعکس بعکس النقیض الی قولنا کلما لم یتخلل غیره فیه لم یتعدد، و وجود که غیر در آن تخلل پیدا نمی شود چیزی نداریم غیر از وجود که تخلل ایجاد کند پس این تعدد افرادی که به چشم شما می آید –وعقل آن را باور نمی کند- این در ماهیات و اعیان ثابته است و در وجود تعددی نیست لذا ما این کثرت وجود را کثرت نوریه نام نهادیم)

اسرار الحکم، ص 92-102 ( اما التوحید الآخر آن است که اصلا واجب در وجود شریک ندارد و این همان حرفی است که عرفا می گویند که اگر بگویید وجودی غیر از حق وجود ندارد این در دید عارف شرک است ...یعنی همه عالم اگر آتش گرفت چند تاآتش داریم؟ یک آتش بشتر نداریم این کثرت نوری منافات با وحدت حقه نیست.[2]

شکل منطقی استدلال:

مقدمه1: الوجود لم یتخلل غیره فیه ( چون غیر می شود عدم و عدم که چیزی نیست) لأنه لیس وراء الوجود شئ غیره حتی یتخلل (غیر در وجود تخلل نکرده است یک قضیه است ولی این قضیه سالبه به انتفاء موضوع است زیرا غیری نیست که تخلل کند.)

مقدمه2: وکل ما لم یتخلل الغیر فیه لم یتحقق فیه انفصال (اگر همه شعله ها به هم وصل باشند شما بشتر از یک شعله نخواهید داشت اگر این زمین همه جایش به هم وصل باشند یک زمین بییشتر نخواهیم داشت)

مقدمه3: وکل ما لم یتحقق فیه انفصال، لم تعدد، ألاتری انه لم ینفصل الخشب بعضه عن بعض لم یکن هناک الا خشب واحد

مقدمه4: واذا لم تعدد الوجود (وقتی وجود متعدد نشد) کان الوجود منحصرا فی وجود الواجب تعالی الذی لاحد له (شما هر جا که بروید وجود واجب هست ووسطش هم عدم وچیزی دیگر متخلل نشده است)

مقدمه5: واذا کان الوجود منحصرا فی وجود الواجب تعالی (اگر همه وجود منحصر شد در وجود خداوند متعال) کان جمیع الموجودات التی ثبتت موجودیتها (موجودیت ما و خورشید و.. ) موجودة بوجوده (چون یک وجود که بییشتر نیست وهمه موجود هستند به وجود او)

مقدمه6: واذا کان جمیع الموجودات التی ثبتت موجودیتها موجودة بوجوده تعالی کان وجوده وجود جمیع الاشیاء

اذن وجوده وجود جمیع الاشیاء

این همان است که مرحوم آخوند می گوید که وجود واحد است و موجود کثیر است ولی نه آنطور که دوانی می گفت که مابقی ماهیت هستند و وجود ندارند ولی مرحوم آخوند می گوید مابقی وجود دارند ولی به وجود واجب.

ما در جواب می گوییم[3] احتمال اینکه عدم باشد را ما هم نفی می کنیم ولی خلأ محال نیست ولی شما می گویید خلأ محال است. می شود خدا دو تا کره درست کند که وسط این ها هیچی نباشد خلأ هیچی نیست. اما با این وجود اشکال مهم در مقدمه دوم است:

وفیه ان المقدمة الثانیه ممنوعة لأن تحقّق الانفصال (یک معنایش این است که بینشان فاصله بشود این انفصال یعنی دو وجود غیر از هم یعنی جدایی که یک غیری متخللی بشود ویک جدایی که این غیر از آن باشد [نه اینکه چیزی بین آن دو متخلل باشد یعنی بدون اینکه چیزی متخلل شود از هم غیریت داشته باشند] محل بحث هم این است که دو تا وجود می شود در عالم غیر هم باشد؟ ما می گوییم در عین حال که وصل می شوند ولی دوتا هم هستند) کما یمکن ان یکون مع تخلّل الغیر (ما بعدا می گوییم که اصلا انفصال عاملش این ها نیست انفصال عاملش تشخّص است، تشخص های متعدد موجب جدایی می شود بنده اگر شخصم با شخص این هوا چسبیده است شخص اب در کوزه و با شخص خود کوزه دوتاست ولو اینکه الان [چیزی] متخلل نشده است برای اینکه سطح داخل کوزه با سطح خارجی آب مماس است و عدم هم متخلل نشده است) کذلک یمکن ان یقع مع اختلاف الماهیات (جناب حاجی چون ماهیت را در حد وجود می داند وبیرون [از وجود] می دانند ولی ما که گفتیم که آخوند این حرف را نمی زند حتی اگر آخوند هم این را بگویید ما این حرف را نمی زنیم بالآخره این یک حقیقت استة، آن یک حقیقت است این یک ماهیت دارد وآن هم یک ماهیت دیگر دارد) مع عدم تخلّل الغیر (کالماء والکوز، آب و کوزه بینشان تخلل ایجاد نشده است ولی دو تا هستند) ویمکن ان یکون بالانفصال و یمکن ان یکون بتعدد الشخصیه (سطح این شیشه اینقدر صیقلی است که بین این شیشه و شیشه ای که روی آن است و چسبیده است هیچی چیز نیست کما ان جسم المماس مع جسم آخر من نوعه منفصل عنه مع انهما من ماهیة واحدة ولم یتخلل غیره بینهم (گویا این کلمه انفصال هم به معنای جدایی و هم به معنای تغایر به کار می رود وقتی می گوییم این منفصل است از دیگری یعنی غیر از اوست لذا می گوید تا غیر متخلل نشود ان انفصال محقق نمی شود, بله به معنای هجرت وجدایی رخ نمی دهد ولی انفصال که ما می گوییم تغایر است رخ داده است.) بل نقول من رأس انّ الانفصال لا سبب له الا تعددّ الشخصیة سواء تخلل الغیر ام لا وسواء اختلف الماهیات ام لا (یعنی آنی که شما گفتید وما گفتیم حرف بود برای انفصال و تغایر تشخص های مختلف می خواهیم لذا شما نفرمایید که اگر بخواهد انفصال و تغایری بخواهد رخ دهد باید بینشان غیر تخلل کند لذا به این مقدمه دوم اشکال وارد شد [وجود غیر برای تغایر بین دو چیز]اگر این اب با آب دیگر جدا می شود به خاطر این است که دو تشخص دارند نه اینکه عامل تغایر این دو آب وجود سدّ باشد، هر چند سد زمینه ای می شود.)


[1] امثالی که مرحوم مظفر در المنطق آمده خلاف مشهور است و از خودشان اصطلاح کرده اند.
[2] ایشان مراتب را اعتباری نمی داند ولی افراد را اعتباری می داند.
[3] این جواب یک جواب اولیه است که استاد فرمودند ولی آن را تقریر نکردند یعنی بر فرض که این اشکال وارد نباشد ولی اشکال مهمتری به مقدمه دوم وارد است.