درس اسفار استاد فیاضی

94/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد بررسی دلیل یازدهم بر وحدت شخصی وجود (سومین تقریر از دلیل صرف الوجود)
غرر: جهاد النفس بالعلم عنوان العقل:  تابلوی عقل  یعنی کسی می تواند بگوید من عاقلم،که به وسیله علم با نفس خودش مبارزه کند، علم وسیله است، علم ارزش ذاتی ندارد تقوی است که ارزش ذاتی دارد که خود تقوی هم عنوان جامعی است برای ایمان و عمل صالح.
مرحوم آخوند قائل به تشکیک وجود هستند و تشکیک وجود هم یعنی وحدت در عین کثرت  وجود؛ ایشان قائل هستند که وجود، واحد شخصی است لذا دو تا مدعا دارند وجود متکثر است ویکی اینکه این کثرات به وجود واحد موجودند مدعای اول را گفتند بدیهی است، ولی مدعای دوم را ادلّه آورده اند که ده تا از ادله را آورده ایم و امروز  دلیل یازدهم که تقریر سوم از راه صرف الوجود بودن باری تعالی برای اثبات اینکه وجود حق وجود همه اشیاء است می آوریم:
وجوده تعالی وجود جمیع الاشیاء لانه صرف الوجود فراجع:
-اسرار الآیات،ص65،66 (چون صرف است باید وجود همه باشد و..)
- مشاعر،مجموعه رسائل فلسفی،ج4، ص394، 395 (ان للعلم حقیقة کما ان للوجود حقیقة ...  این در حقیقت محل شاهد مشبه به است.)
-المظاهر الهیه،ص 23-25 (اعلم ان انیته تعالی ماهیته ...)
تقریر استدلال:
مقدمه1: وجود الواجب صرف الوجود (وقتی  وجود حق، ماهیت نداشت می شود وجود محض که همان صرف الوجود است) لأنه لاماهیة له (چه فرق می کند که بگوییم وجود محض است یا صرف الوجود)
مقدمه2: واذا کان وجوده صرف الوجود لم یخرج عن کنه ذاته، شئ من الاشیاء (یعنی همه اشیاء در کنه ذات خدای متعال هستند زیرا بناست که وحدت شخصی حفظ بشود پس همه چیز باید در کنه ذات او باشند لذا تعبیر ایشان این بود که ..فلا یخرج عن کنه ذاته شئ من الاشیاء چرا؟ ..) لأنه
مقدمه3: لو خرج عن کنه ذاته شئ من الاشیاء (اگر بشود بگوییم که خداوند متعال این قلم نیست) لکان یسلب وجود ذلک الشئ عن وجوده تعالی (وقتی می گوییم که از کنه ذاتش خارج است یعنی وجود خدا وجود این قلم نیست ما هم این را می گوییم که وجود خدا وجود هیچ چیز نیست وجود خدا وجودخداست و وجود هر مخلوقی وجود همان مخلوق است)
مقدمه4: ولو سلب وجود ذلک الشئ عن وجوده تعالی کشف عن امکان ذلک السلب (مگر می شود سلب بشود و سلب ممکن نباشد حتما باید بگوییم سلب ممکن است که بشود سلب می شود لذا سلب کاشف می شود از امکان)
مقدمه5: ولو کشف عن امکان ذلک السلب لکان ذاته مخلوطة من الوجوب و الامکان (ذاتش وجوب دارد این سلب هم ازش امکان دارد پس ذاتش هم امکان دارد وهم وجوب) اما الوجوب فلأن وجوبه تعال واجب واما الامکان فلمکان امکان السلب (شما هم امکان سلب را درک می کنید و هم وجوب را قائل هستید اگر این طور شد..)
مقدمه6: لکنّ التالی باطل لأنه صرف الوجود (اگر او صرف است ومخلوط ندارد پس این امکان در آن نیست اگر بخواهید وجوب محض را که عین وجود است، حفظ کنید باید بگویید که هیچی از خدا سلب نمی شود زیرا اگر بگویید سلب می شود امکان سلب رخ می دهد ذاتش ذاتی است که این قلم نیست پس مخلوط می شود از وجوب و امکان این به نظر می رسد که خودش یک تقریر جدا [علاوه بر تقریرهای قبلی] است)
مقدمه7: واذا لم یخرج عن کنه ذاته شئ من الاشیاء کان وجوده تعالی وجود جمیع الاشیاء.
اذن وجوده تعالی وجود جمیع الاشیاء (یعنی هیچی را نمی شود از او سلب کرد)
الجواب امّا:
اولا: فلأن المقدمة الاولی ممنوعة لانه قد تقرّر فی محله ان للواجب ماهیة بل ما من موجود الا و له ماهیة (هر موجودی که مابه الاشتراک با اشیاء دارد مابه الامتیاز باید داشته باشد گاهی ماهیت نوعیه است و گاهی شخصیه است ماهیت عمرو و زید در ماهیت شخصیه فرق دارد یک چیزهایی ذاتی زید است که در عمرو نیست زید فرزند اول این پدر است و عمرو فرزند دوم است؛ لذا می گوییند که ذاتی و عرضی نسبی است، خاصه برای نوع عرضی است ولی برای شخص ذاتی است فرزند اول این شخص بودن ذاتی زید است زید بودن زید به همین است ولذا هر چیزی یک ماهیتی دارد)
وثانیا: سلمنا ان لا ماهیة له لکن لایسلتزم ذلک کونه صرف الوجود( ادعای ما این است که صرف الوجود محال است ما نمی توانیم چیزی داشته باشیم که صرفا وجود باشد زیرا تعینّ هایی دارد وجود که بسیاری از آنها در حکم نقیضین است مثل ثبات و تغیرّ؛  هر موجودی یا متغیر است یا ثابت است پس صرف الوجود نیست بلکه وجود ثابت است) لأن کل موجود لا یخلو عن کثیر من الصفات القابلة التی فی قوة النقیضین کالثبات و التغیرّ و الغناء و الفقر  (چون در مقام خارج است هر موجودی یا باید ثابت باشد یا متغّیر، ما می گوییم که اگر ماهیت نداشت نمی شود صرف الوجود سوال چون درم قام خارج است پس هر وجودی در مقام خارج یا باید ثابت باشد یا متغیر[1]) والمادیّة و التجردّ  (عقل ولو بالاشاره وجودی که شما می گویید باید تعینیّ داشت باشد یا ازلی باشد یا ازلی نباشد پس ما در حقیقت می گوییم که صرف الوجود محال است واجب آن نیست که شما می فرمایید که یک وجود است ولاغیر ..)
ثالثا: (شما گفتید: اگر چیزی از کنه ذاتش خارج بشود آن چیز از ان سلب می شود واگر سلب شد امکان سلب دارد لذا در او واجب وامکان جمع می شود ولی کسی می توانند بگوید که این امکان، امکان عام است) ان المقدمة السادسة ممنوعة ( این امکان عام است اگر چیزی سلب شده است نشان می دهد که این چیز ممتنع نبوده است که سلب شده است فلأن الامکان الحاصل امکان عام و الامکان العام لا ینافی الوجود ( ما می گویم بالضرورة سلب می شود وجود واجب است بالضروره است و عدم هم از او بالضرروه سلب می شود این امکان عام مصداقش وجوب است نه امکان خاص) و السلب المذکور واجب و الامکان المکشوف عنه منطبقا لا علی الامکان الخاص
رابعا: ان سلب ماهو غیره لا ینافی صرافة وجوده (اگر گفتید که وجودی از خدا سلب می شود منافات با صرافت ندارد زیرا صرافت یعنی مخلوطی از چیزی نیست) فإن السلب نفیّ و النفی لایوجب الاختلاط ( اگر گفتید که خودش است  وچیز دیگری نیست این می شود مخلوط بودن؟ اگر گفتید بستنی بیار و چیزی دیگری نیاور این می شود مخلوط؟) وانما الاختلاف یحصل اذا وقع امر وجودی فی جنب امر وجودیّ آخر (اما اگر یک امر وجودی داریم که چیزی دیگری نیست این مخلوط نیست) ولو اوجب المجرد السلب الاختلاف لم یعقل وجود امر صرف (اگر مجرد سلب، موجب اختلاط بشود شما نمی توانید بگویید که امر صرفی وجود داشته باشد) لأن کل امر موجود اما ان یثبت مایفرض خلیطا له او یصلح (مگر قانون نداریم که اما یصدق الایجاب او یصدق السلب ( خلیط اگر باشد کنار وجود حق، بشود مخلوط اگر ندارد هم می شود مخلوط؟! [بالاخره اما یصدق الایجاب او یصدق السلب]؛ مجرد سلب موجب اختلاط بشود دیگر صرف معقول نیست) او یسلب عنه و علی الاول وهو مخلوط بالضرروة (اگر خلیط دارد که نمی توانید بگویید مخلوط نیست  یعنی حتما مخلوط است و اگر هم ندارد هم  باز مخلوط است؟!) وعلی الثانی ایضا هو مخلوط لمکان السلب (اگر صرف بودن به این است که هیچی پهلوی آن نباشد بالاخره یاباید باشد یا باید نباشد شما می گویید که همین نبودن موجب اختلاط می شود می گوییم که اگر این طور باشد دیگر این چنین چیزی در عالم نیست ما که گفتیم که وجود صرف اصلا محال است شما نمی توانید وجودی فرض کنید که هیچ یک از صفات متقابل را هم نداشته باشد خداوند متعال وجودی متعین است لااقل تشخص خاص خدایی. مگر نفرمودید که وجود عامل تشخص است و وجود مساوق تشخص است که خداوند متعال وجود است بعلاوه تشخصّ همیشه این طور است که وجود خالص نمی شود در خارج باشد بدون تشخص و خصوصیت)


[1] ایشان می گوید که وجود خدای متعال وجود همه چیز است چون وجود صرف است شما می گوید.