درس اسفار استاد فیاضی

94/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدلال هشتم بر وحدت وجود (پنجمین استدلال از راه بسیط الحقیقه)
رسول اکرم (ص): تمام اعمال تمام بندگان خدا در مقایسه با کار کسانی که در راه خدا جهاد می کنند مانند مقداری آبی است که پرستو از آب دریا  بر می دارد.
عرض شد که مرحوم آخوند وحدت عرفا را این طور تفسیر فرمودند که وجود، واحد شخصی است ولی همان وجود واحد شخصی که وجود حق است همه موجودات هم است یعنی همه موجودات به همان وجود واحد شخصی موجود هستند. این تفسیر وحدت وجود عارف است که خود آخوند به این قائل هستند که معروف شده است به تشکیک و تشکیک آخوند هم همین است یعنی وحدت وجود به صورت شخصی، ولی در عین حال موجود بودن همه موجودات به همین وجود واحدی شخصی است.
 این نظریه متقوم است بر دو چیز یکی اینکه کثرت وجودات واقعیت دارد، که آن را بدیهی می دانندو دوم اینکه همه این کثرات به وجود واحد حق تعالی موجود هستند. برای دومی ادله زیادی نقل کرده اند که هفت تا دلیل تا حالا آورده ایم که چهار تا از آن از راه بسیط الحقیقه بوده است دلیل هشتم هم از راه بسیط الحقیقه است که در کلام خود آخوند آن را پیدا نکردیم بلکه در کلام حکیم سبزواری بود.
وجوده التعالی وجود جمیع الاشیاء لأن البسیط الحقیقة کل الاشیاء و الاّ لزم ان یتصورّ ما هو اکمل منه (باید وجود واجب وجود همه چیز  باشد والا نمی شود واجب زیرا واجب وجودی است که کاملتر از او نمی توان تصور کرد در حالی که اگر گفتید وجود واجب وجود تمام اشیاء نیست- همانطور که ما می گوییم که وجود اشیاء وجود واجب نیست ووجود واجب هم وجود همه اشیاء نیست هر کدام خودشان هستند- در این صورت واجبی که شما قائل هستید واجبی خواهد بود که می شود از آن کاملتر تصور کرد)
-شرح منظومه ج3، ص 599-602 – چاب ناب ( واجب همه را در وجود خود دارد به نحو اعلی، یعنی همه کثرات در آن وحدت وجود دارد، و وجود بسیط وجود همه وجودات است، همانطور که ارسطو و بعد از او صدر المتألهین و سید میرداماد هم این را می گوید که هو تعالی کل الوجود و کله البهآء و ... وهمه به طور کامل لمعات نوره و ظلال ذاته ...هویتی جز او نیست این که می گویند بسیط همه چیز است و احتراز می کنند عقلهایی که دچار توهم هستند زیرا خدا به همه چیز علم دارد ولازمه آن این است که تمام اشیاء در او باشند که علم تامّ به آنها داشته باشد، یعنی همه این کثرات در آن ها وحدتی است زیرا همه این کثرات در آن افتقار و احتیاج وجود دارد وغناء  ذاتی فقط برای خداست...) ولو لم یکن فیض من صقعه لزم ان یتصور ما هو اکمل من الواجب تعالی عن ذلک (زیرا ما دو تا واجب در نظر بگیریم واجبی که همه موجودات به وجود او موجود هستند ویکی هم کاملتر، معلوم است که آنی که کاملتر است  می شود واجب)
لابد قبل تقریر الاستدال من مقدمة
وهی اهل المعرفة قالوا ینقسم فیضه تعالی الی الفیض الاقدس و الفیض المقدس والفیض الاقدس ما یحصل به الامور اعم من الموجود والمعدوم بوجودها العلمی (شما تفکرّی را در نظر بگیرید که ذات واجب در مرتبه ای است که صفات نیست ولی فیضی از او صادر می شود که با آن فیض صفات و تمام معدومات اعم از معدوماتی که ممکن است و معدوماتی که ممتنع هستند) والفیض المقدس ما یحصل به الاشیاء (یعنی موجودات ولی امور اعم از موجودات) بوجودها العینی والامور فی الاول (در فیض الاقدس) یسمی الاعیان الثابتة والاشیاء فی الثانی یسمیّ الاعیان الخارجیه ( با فیض اقدس اعیان ثابته و با فیض مقدس اعیان خارجی) فراجع
- الفصل الثالث من مقدمة القیصری علی شرح الفصوص
وقد یراد بالفیض الاقدس نفس الاعیان الثابتة ( ما می گوییم که فیض با مستفیض فرق دارد ولی اقایان می گویند این ها یکی هستند) وبالفیض المقدس نفس الاعیان الخارجیة وهذا هو المقصود فی المقام (الان که در استدلال مرحوم سبزواری خواندیم این که فیض گفته می شود یعنی اعیان ثابته و اعیان خارجیه)
مقدمه1: لو لم یکن الفیض بقسمیه موجودا بنفس وجوده تعالی لأمکن فرض موجود هو اکمل من وجوده تعالی
مقدمه2: لأنه لو فرض موجود یکون الفیض موجودا بنفس وجوده لکان اکمل من وجوده تعالی (اگر خدای شما خدایی است که فقط وجود خودش است، ولی من خدایی فرض می کنم که آن خدا هم وجود خودش است وهم وجود فیض اقدس و مقدس است حالا کدام کاملتر است؟ معلوم است که خدایی است که دارای فیض اقدس و مقدس است کاملتر است)
مقدمه3: ولو امکن فرض موجود هو اکمل من وجوده تعالی، لم یکن وجوده تعالی وجودا غیر محدود ( چون وجود غیر محدود را بالاتر از ان نمی توان فرض کرد) لأن الوجود غیر المحدود لا یمکن فرض وجود اکمل منه (پس شما قائل هستید که وجود واجب بی نهایت است ولی الان طوری تصویر کردید که وجود بی نهایت نشد)
مقدمه4: ولو لم یکن وجوده تعالی وجودا غیرمحدود لکان وجوده وجودا محدوداً (هر وجودی یا محدود است یا نامحدود این که کسی بگوید که محدودیت و نامحدودیت مال کم است؟ باید به او گفت که محدود و نامحدود هفت مورد کاربرد دارد یک خط محدود است وقتی که نقطه ای در رأس آن باشد و وقتی نامحدود است که به نقطه ای نرسد، یک سطح محدود است وقتی که خطی در پایان آن باشد و وقتی نامحدود است که خطی در انتهاء ان نباشد و همینطور حجم محدود است اگر سطحی او را احاطه کرده است، ولی اگر خطی که نقطه در رأس آن نباشد نا محدود است ویا اگر  زمان،  آن [لحظه] اول و آخر ندارد نامحدود می شود وازلی می شود. به بیان دیگر  غیر متناهی طولی، طولی وعرضی، طولی وعرضی و عمقی، وغیر متناهی زمانی هم داریم. نامحدود دهری نیز یک نامحدود است. البته  نامحدود مکانی ملازم است با نا محدود حجمی اگر از منظر حجم نامحدود بود از منظر مکانی هم ناحدود است، زیرا مکان آن چیزی است که حجم را  اشغال می کند یک نامحدود دهری هم داریم: خداوند ازلی و ابدی است یعنی خداوند باقی است در چی باقی است؟ در زمان باقی است؟ بلکه در ظرفی به نام دهر، غیر متناهی دهری یعنی آنی که در ظرف دهر نه آغاز دارد نه انجام این هم غیر متناهی است یعنی اول ندارد و ابدی است یعنی آخر است اما غیر متناهی هایی است که ربطی به کم ندارد. یک بی نهایت هم داریم به نام بی نهایت وجودی یک هستی بی نهایت است .بی نهایت عددی یعنی موجودی که نمی شود به آن عدد بگذاری اگر عدد بگذاری می شود محدود، آن موجودی که تعدادش این قدر زیاد است که هیچ عددی نمی تواند آن را بشمارد واقعا لاتحصی است نه اینکه ما نمی توانیم بشماریم این ها غیر محدود بالفعل نه غیر محدود بالقوه. غیر محدود را باید درخدا تصور کنی والا ازلی وابدی بودن را نمی توانی در خدا تصور کنی. نامحدود باشد یعنی هیچ جا نمی توان فرض کرد که این وجود در ان نباشد این می شود وجود نامحدود) لأن کل موجود اما محدود او غیر محدود (این که بعضی گفته اند محدود و نامحدود ملکه و عدم ملکه است [نباید تصور کنیم که مقصودشان ملکه و عدم ملکه عقلی را می گویند بلکه مقصودشان ملکه وعدم ملکه عرفی است] ملکه و عدم ملکه عقلی [نه عرفی] در جایی است که موضوع موجود باشد و ارتفاعش محال. آنجا ارتفاعش محال است که هیچ موجودی نباشد اگر موجود دارید یا بیناست یا کور است مگر اینکه موجود نباشد ملکه و عدم ملکه یک معنای مشهوری  وعرفی دارد که مراد ما نیست.
مقدمه5: ولو کان وجوده کان وجودا محدودا لکان محدود ممکن (برای اینکه در محدوده وجودیش است ودر خارج از محدوده اش نیست شما هر حادثی را ممکن می دانید یا نه؟ قبلا بوده است یا نه  همین که قبلا نبوده است محدود است)
مقدمه6: ولو کان ممکنا لما کان واجبا
مقدمه7: لکن التالی باطل
والجواب:  ان المقدمة الاولی ممنوعة ( گفتید که اگر فیض موجود، به نفس وجود خداوند موجود نباشد، کاملتر از او می شود فرض کرد درست نیست این حرف) لأن الفیض بقسمیه وجود محدود (فیض مخلوق است و مخلوق هم موجود محدود است ایا می شود وجود واجب عین همین وجود باشد؟) ویستحیل ان یکون الوجود غیر المحدود عین الوجود المحدود ( اقایان می گویند که ما هم می فهمیم که این دو تا عین نیستند بلکه ما که این را می گوییم با محدودیتش نمی گوییم)
ان قلت الوجود غیر المحدود عین طبیعة الوجود المحدود لا مع خصوصیة محدودیته وبعبارة اخری الوجود غیر المحدود عین المحدود لا بشرط و لیس عینه بشرط محدودیته (ما که می گوییم وجود حق عین وجود این قلم است ما به خود وجودش نگاه می کنیم)
قلت: المحدودیة مقومة للوجود المحدود فإن محدودیته عینه (اگر می گویید یک وجودی وجود خارجی است این خارجیتش عین وجودش است اگر می گویید یک وجودی محدود است محدودیت هم عین وجود است اگر بخواهی این را از بگیرید خودش از بین می رود) کما لا محدودیة غیر ان المحدود عینه فلا یمکن انفکاک احدهما عن الآخر ( نمی شود گفت که وجودش را دارد ولی محدودیش را دارد آنی که شما می گویید مال ذهن است که وجود را به اصل وجود ومحدودیت تقسیم می کند بحث در این نیست که خدا در ذهن طبیعت وجود دارد یا ندارد بحث در این است که وجود حق عین وجود این موجوات است یا نه مقام مقام تحلیل نیست مقام مقام واقع خارجی است) نعم یمکن للذهن تحلیل المحدود الی طبیعة الوجود و قید المحدودیة ولکن کل ذلک فی الاعتبارات العقلیة والکلام  ( آخوند نمی گوید که واجب عین وجود ممکن است با عین محدودیتش است بلکه می گوید همه موجود هستند به همان طبیعت وجود یعنی بادلیل صرافت می رود ولی جوابش این است که وجود خارجی فرد است نه طبیعت،  طبیعت وجودش در خارج به وجود فردش است شما یک پله از فلاسفه پایت را بالاتر گذاشته اید می گویی طبیعت در خارج موجود است ..) فی الواقع العینی  ( یعنی بحث در این است که وجود عینی واجب تعالی در خارج عین این موجودات است یانه ؟)