درس اسفار استاد فیاضی

94/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد وبررسی دلیل چهارم ملاصدرا مبنی بر اینکه آیا همه موجودات موجود هستند به وجود حق؟
تشکیکی که منسوب به فهلوین است  وعلامه هم همرأی ایشان هستند یعنی اینکه حقیقت وجود واحد است و اشخاص وجود کثیر هستند؛ یعنی طبیعت یک طبیعت واحد است؛ طبیعت افرادی دارد مثل اینکه بگوییم که آب و شیر دو حقیقت هستند که هر کدام افرادی دارند وجودها در عین حال که اشخاصشان با هم متفاوت است حقیقتشان یکی است.
دلیل کثرت وجودات، کثرت آثار آنهاست. و دلیل وحدت وحدت مفهوم است.
به نظر ما این بیان از تشکیک حرف متقنی است، ولی هرگز ملاصدرا این بیان را [یعنی اثبات تشکیک از راه وحدت مفهومی] برای اثبات تشکیک  تقریر نکرده اند؛بله ایشان، برای رد تباین وجودات از وحدت مفهوم استدلال کرده اند، ولی برای تشکیکِ خودش از این استفاده نکرده اند.
اما تشکیک از منظر خودشان چی؟ اینکه این وجود واحد است، کثیر هم است؛ وحدت در عین کثرت، تمثیلهایی هم برای آن آورده است که یکی از آن ها وحدت نفس و وقوی است در عین اینکه نفس یک موجود واحد شخصی بسیط است، همان وجودِ واحد، کثیر است.  در عین حال همان وجود واحد نفس، همه قوی هم است. حق تعالی هم و وجود واحد بسیط است. در عین حال همه موجودات هم است.
ایشان می گویند: مسأله اول این است که بدیهی است که کثرت است؛ کوه ها وستارگان و...وجود دارند.
مسئله دوم اینکه همه وجودات موجود هستند به وجود حق که این موضوع بدیهی نیست ونیاز به دلیل دارد:
سه طریق گفتند اند تا حالا، که در درسها قبل به آن اشاره شد:
یکی اینکه وجود رابط است که همان نسبت در عرفان است یعنی وجود همان شأن است، شأن همان چیزی است که آنجایی که  موجودات به یک وجود واحد بسیط موجود هستند، تمام موجودات عالم موجود هستند به وجود حق تعالی، مثل علم و و.... که با وجود حق تعالی یکی است. لذا وجود رابط آخوند با وجود رابط علامه فرق دارد همان طور که  کلام ما و استاد مصباح نیز با هم  فرق دارد که مجموعا سه تا تقریر مختلف  از وجود رابط می شود انجام داد.
دوم از طریق قاعده واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات بود.
وسومین طریق این بود که اگر در واجب تعالی همه جهات نباشد باید جهت امکانی در ان باشد که این با اشکالاتی مواجه بود [که البته بیان اشکالات جلسات قبلی ناقص مانده واستاد فراموش کرده بودند که بیانات گذشته را تکمیل فرمایند]
واما امروز دلیل چهارم:
وجوده تعالی وجود جمیع الاشیاء لأنّ بسیط الحقیقة کل الاشیاء (آخوند حرفهایی دارد که همه با هم تناسب دارد از یک طرف قائل به وجود رابط است و از یک طرف قائل است که بسیط الاشیاء کل الاشیاء و  از طرف سوم قائل است که هیچ موجودی معدوم نمی شود، ما البته می گوییم موجود می تواند به وجود بیاید و از بین برود، لذا کلام ایشان یک نظام است) فإنه لو لم یکن البسیط کل الاشیاء (خودش ادّله مختلفی دارد یکی از آن این است که اگر کل الاشیاء نباشد مرکب از وجود وعدم می شود) لکان مرکبا من وجود وعدم فراجع:
-الاسفار ج6، ص156تا 158 ( تمام حقیقتش نمی شود وجود، بلکه در این صورت تمام حقیقتش وجود وعدم خواهد بود. حالا اگر فاقد یک مرتبه از مراتب وجود باشد، ذاتش از آن جهت مصداق وجود نخواهد بود زیرا آن وجود بر آن صدق نکرده است. اگر بگوییم که مثلا خدا وجود این نخود نیست اگر این جهت وجودی را نداشته باشد  [نسبت به این وجود خاص]می شود امکان و ذاتش مرکب می شود از وجود وغیر وجود که می شود [پس نسبت به چیزی که وجود ندارد حالت امکانی خواهد داشت]، بالاخره در خداوند جهت امتناعی و امکانی نیست، لذا در او ترکیب با وجوب ذاتی سازگار نیست. در نتیجه واجب الوجود از روی فرط وجود باید تمام نشئات وجودیه وحیثیت کمالیه را دار باشد. پس شریکی در وجود وفضیلت ندارد و ذات او بذاته تکیه گاه همه کمالات است ومنبع همه خیرات است منظور آخوند این است که وجود واجب وجود همه اشیاء است به اشخاصه)
-همان، ج2،ص 390تا 392 (واجب الوجود تمام الاشیاء و کل الموجودات است واین ظهور خیلی روشنی دارد. او تمام موجودات است و همه به خود او بر می گردند. این از چیزهای غامضی است که هر کسی نمی فهمد و ادراکش سخت شمرده می شود مگر علم لدنی کسی داشته باشد. لکن برهان بر او قائم است که بسیط الحقیقة کل الاشیاء وجودیه است. اگر چیزی از او سلب می شود فقط نقائص است، وجود از او سلب نمی شود وجود زید وجود اوست و وجود او وجود زید است، همانطور که همه اش وجود است وماهیت ندارد همه وجود هم اوست، ولی چرا بسیط الحقیقة کل الاشیاء، اگر آن هویت بسیط الهی همه چیز نباشد پس یک چیز از او قابل سلب است. حداقل این نقیضه نیست. پس ذاتش قوام پیدا کرده است از بودن چیزی و نبود چیزی؛ نمی گوییم که ترکیب خارجی است، بلکه یک ترکیب تحلیلی است؛ عدم که چیزی نیست که بیاید با وجود ترکیب بشود، ولی همین ترکیب تحلیلی را هم خداوند ندارد. حیثیّت الف بودنش با حیثیت لیس ب بودنش یکی نیست والا مفهوم الف و مفهوم لیس ب شئ واحد می شود والازم باطل. کدام عاقل باور می کند این را؟ چطور می شود وجود وعدم یکی بشود؟)
-اسرار الآیات، ص65، ص66
-تفسیر  القرآن الکریم، ج1،ص 79-80
-المظاهر الهیه، ص 23-25


تقریر مسئله:
مقدمه1: لو لم یکن وجوده تعالی وجود کل شئ لکان یسلب عنه وجود موجود
مقدمه2:لو سلب عنه وجود موجود لکان حیثیة کونه وجود الواجب غیر حیثیة سلب ذلک الوجود عنه
مقدمه3:لو لم تکن حیثیة کونه وجود الواجب غیر حیثیة سلب ذلک الوجود عنه لان معنی کونه وجود الواجب نفس معنی سلب ذلک الوجود عنه

مقدمه4: ولو کان معنی کونه وجود الواجب نفس سلب ذلک الوجود ( اگر نفس واجب بودن، مثلا نفس نبودن خورشید است، پس بودن و نبودن می شود عین هم، پس نیتجه اش این می شود که: ) لکان معنی الوجود والعدم شئا واحدا ( چون می گویی این که وجود واجب است و وجود خورشید نیست هر دو گزاره یک معنی پیدا می کند)
لکن التالی محال لانه اجتماع النقیضین ( چطور می شود معنی وجود و عدم یکی می شود لذا حیثیت وجود واجب نمی شود حیثیت نبودن این وجود جسمانی؛ پس باید دو حیثیت باشد)
مقدمه6 ولو کانت حیثیة کونه وجود الواجب غیر حیثیة سلب ذلک الوجود عنه لترکب الذات من وجدان و فقدان وان شئت فقل لترکب ذاته من وجود وعدم
مقدمه7: لکن التالی محال لانه بسیط
وفیه ان الترکیب من الوجود والعدم قسمان:
1.الترکیب من الوجود والعدم الذی فی جنب الوجود کما فی ترکیب کل ممکن (هر ممکنی مرکب است از وجود وعدم از بود و ونبود کدام نبود؟ نبود کجاست؟ می گویند نبود خارج از حد وجود است. وجود در محدوده وجود است و عدم خارج از آن محدوده است در درون ان سطح وجودش است و در ان سطح دیگر عدم است)
2.الترکیب من الوجود والعدم الذی لیس فی جنب الوجود وبعبارة اخری لیست الترکیب، ترکیبا من الوجود فی الحق و العدم فی خارج الحق (مثل اینکه خدای متعال وجود دارد مثل نور که تمام ظروف هستی را پر کرده است یعنی عقل انسان نمی تواند جایی را فرض کند که خدا نباشد اما همین خدا یک چیزهایی را آفریده است مثل خورشید این خورشید کجا وجود دارد اگر وجود حق لایتناهاست خورشید در کجا وجود دارد؟ خورشید در خدا وجود دارد اما نه جزء آن. ما می گوییم خود او نیست آخوند می گوید خود او است هم خورشید در درون اوست و هم او در درون خوشید است؛ مثل اینکه این بدن نبود خدا می فرماید نفخت فیه من روحی، اگر روح می آید یا به تعبیر روایات بدن در روح حلول دارد هر کدام از این دو وجود [بدن وروح] نه بدن روح است نه روح بدن، پس روح مرکب شد از روح وعدمِ بدن؛ اما این بدن داخل روح است. خدای متعال مرکب از وجود و عدم خورشید است و به تعداد ممکنات عدم آنها در او وجود دارد: این ترکیب هم ترکیب تحلیلی است؛ ولی این ترکیب اشکالی ندارد؛ بلکه واجب است برای اینکه تک تک موجودات وجودات محدود هستند خود آخوند هم به این ها اذعان می فرماید که همه این ها با نقائص و اعدام قرین است ما می گوییم که وجود ممکنات برای خدا محال است پس خدا، نباید وجود اینها باشد. عقلا باید وجودش ترکیب باشد از وجود وعدم اینها[1])
والمستحیل فی حقه تعالی وهو القسم الاول من الترکیب من الوجود والعدم (البته مرحوم آخوند یک نوع استدلال برای بسیط الحقیقه بودن انجام نداده است بلکه مختلف است که خواهیم آورد ان شاء الله)


[1] .[اما این ترکیب تالی فاسد ندارد زیرا عدم در جنب وجود نیست و این وجود لایتناهی است و همه عرصه ها را پر کرده است ].