درس اسفار استاد فیاضی

94/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقصود آخوند از وحدت در کثرت چه تفاوتی با نظر علامه ودیگران دارد؟
از پیامبر پرسیدند که چه کاری است که اگر انجام بدهد بهشت رفتنش تضمین شده است؟
حضرت فرمودند غضب نکن، از مردم چیزی نخواه (داریم که بعضی از اصحاب پیامبر اگر شلاق از روی مرکب می افتاد خودش می رفت بر می داشت)  ونیز هر چه را که برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند.
عرض کردیم که تشکیکی که مرحوم آخوند قائل هستند ولو اینکه وحدت در عین کثرت است ولی نه اینکه ما عرض کردیم و فهلویون و علامه و.. که حقیقت وجود واحد است وافرادش متعدد است آخوند می گوید که وجود واحد شخصی است و کثرات به همین واحد شخصی او موجودند و اسماء وصفات او به وجود او موجود هستند
نکاتی را گفتیم که باید توجه بشود سه تا گفته بودیم و امرزو نکته چهارمی را خواهیم گفت:
4. الاخوند و والصفویه القائلون بالوحدة المحضه متفقون علی ماسواء تعالی تجلیات وجهه و شؤون ذاته ( منتها صوفیون می گویند که تجلیات وجود ندارد لذا قائل به وحدت محضه هستند ) الا ان الآخوند یراها موجودة ( آخوند می گویند که این شؤون وجود دارند لذا می شود کثرت والّا می شود قول به وحدة محضه که خودشون فرمودند که موحدان سه دسته اند مشائین که قائل به کثرت محض هستند که واقعا هم همنیطور است و وحدت محضه که صوفیه می گویند و حکماء راسخ که قول خود آخوند است ولو اینکه مرحوم آخوند می گویند که این ها تجلیات هستند ولی آخوند آنها را وجود می داند) بخلاف الصوفیه القائلون بالوحدة المحضه( و حقیقت این استکه مثل عربی هم همین حرف آخوند را می زنند نه کلام صوفیه را ) فراجع:
- الاسفار ج1 ص 54-55 ( این که ما به صدد اقامه برهان هستیم این است که همه وجودات امکانیه اعتبارات وشؤون برای واجب است استقلال وجودی ندارد نه اینکه وجود ندارد و نمی توان آنها را ذوات مستقل دانست به این خاطر که حاجت عین حقیقت آنها هستند و آنها در ذواتشان عین فقر است و از همین راه هم اثبات می کند که وجودات همه وجود دارند به وجود حق فالحقیقة واحدة وغیرها شؤون آن هستند و بعد بلافاصله گفته اند که وکلّ فی الکون وهم و خیال )
- الاسفار ج1 ص 83 (  این ها با هم منافات ندارد ما وحدت را در عین کثرت قائلیم ولی اقای جوادی تعبیری دیگر دارد فرق بین دقیق و ادق. یعنی ما تصریحا می گوییم  موجودات شؤون هستند ولی شؤونی که آنها را موجود می دانند ولی آنها می گویند نه این ها وجود نیستند)
- الاسفار ج1 ص 141( بجواز ان یکون احد معروضات ... یکی از معروضات مفهوم وجود وجود قائم به ذات است چرا قیوم به ذات هستند؟ آن، غیر وجودات خاصه ای هستند که دارای ماهیت هستند، وجود قیوم با وجود دیگر فرق دارد حقیقتش این است که وجود قیوم اصل وجود است، و غیر آن تجلیات وجه و جمال او هستند بقیه وجودها تجلیات او هستند نه مابقی از اوهام)
نعم قد مرّ ان الآخوند یصرح بأن ما سواه اذا لوحظت فی حد انفسها او بما انها سواالله، معدومات ( اگر این اشیاء غیر حق را فی حد نفسه  چیزی هستند که غیریت دارند، وباید در دیگری وجود داشته باشد، من هم می گویم که غیر حق وجود ندارد یعنی غیر بما هو غیر وجود ندارد نه اینکه به وجود واجب هم وجود ندارند، ولی صوفیه می گویند در واجب هم اینها وجود ندارند )
-  فراجع الاسفار ج2 ص 359 (  وقتی می گوید وجودات وهم هستند ادامه می گوید که چون رنگ خدا را دارند موجود است )
5. فی الحقیقة عند الآخوند الوجود واحد والموجودات متکثرة (ولو اینکه تعبیر می کند که وجود واحد است و کثیر ولی حقیقتش این است که آنهایی که به این وجود موجودند کثیر است که اساس این حرف را مطلبی تشکیل می دهد که علامه صراحتا آن را رد می کند  ظاهرا در مباحثات هم این را دارد که یک امر خارجی نمی تواند یک مفهوم بیشتر داشته باشد  در مهرتابان علامه از ایشان نقل می کند و در حاشیه کفایه هم این موضوع صراحتا آمده است ودر بحث اصالت وجود در نهایه یک مفهوم نمی تواند دو مصداق عینی داشته باشد باید یکی اصالتی باشد و دیگری اعتباری باشد ولی مبنای آخوند می گوید که مفاهیم کثیره می تواند مصداق واحد داشته باشد و چون این مبنا را دارد می گوید که وجود حقیقت واحد است، ولی در عین حال موجود به این وجود یک چیزی نیست بلکه امور کثیره هستند  ما می گوییم که علامه در صفات باری چه خواهد گفت؟ در مهر تابان می گوید صفات فعل که خارج هستند صفات ذات هم که سه تاست ودر ذات خدا که معانی مختلف وجود ندارند. در آن جا نه اسم است نه رسم. نکته: مراتب درنظر آخوند با علامه فرق دارد) فراجع
-  رسالة فی سریان الوجود در مجموعه رسائل فلسفی چاپ بنیاد صدرا ج1 ص 167 ( ثم اعلم ... من می گویم وجود واحد است ولی موجودات متکثر و این با کلام دوانی متفاوت است موجود در کلام دوانی یعنی متصف به وجود است و دوانی می گفت که این موجود صفت نسبت است مثل لابن و تامر می ماند ولی مرحوم آخوند می گوید که واقعا موجودات متکثر هستند همانطورکه عقل و نقل می گویند)
6.   والتشخّص لیس الا بالوجود فاذا لم یکن هناک وجودات لم یکن هناک افراد ( اگر شما وجودات ندارید چون گفتید که وجود واحد شخصی است لذا قائل به افراد نمی توانید بشوید وآن یک فرد هم همان واجبی است که در عین حال که وجود خودش است وجود ما سوایش نیز هست) وقد عرفت سابقا ان ما سواه عنده اسماء و نعوت لذاته تعالی (قبلا یکی از این تنیهات این بود که ماسوا یکی از نعوت ذاتیه حق هستند فکما ان صفاته تعالی موجودة بالضرورة الازلیة (می گویند جهت ضرورت ازلی در واجب و صفات او است علمش نیز ضروت دارد به ضرورت ازلی و همینطور مابقیه صفات (و تعددها لا یوجب تعدد الواجب) آنجا نمی گوید که حالا که به وجود واجب، هم ذات وجود موجود شده است که واجب است و هم مابقیه صفات ذاتی واجب است، که تعدد واجب رخ داده است. همانطور که تعدد واجب پیدا نمی شود برای اینکه) لاّن صفاته تعالی شؤونه و لیست موجودة بوجودات مغایرة لوجوده کذلک ما سواه تعالی موجودة حقیقة و تعددها لا یوجب تعدد الوجود لانها شؤنه تعالی بما انها اسمائه و نعوته الذاتیه ( لذا می بینیم در اینجا که مثل حکیم سبزواری بنابر نظر آخوند می گوید: دیگر افراد وجود معنی ندارد ومراد از افراد مراتب است) فراجع:
- تعلیة حکیم السبزواری علی الاسفار ج6، ص 457 -458 (  وحدت و توحید چه اتفاقی برایش می افتد؟ این کثرت مؤکد وحدت است چون این وحدت لایتناهایی است که جا برای غیر نمی گذارد  ... اگر تعبیر به افراد می کنیم در حقیقت مراد مراتب و درجات است)
 - تعلیقة الحکیم السبزواری علی الشواهد الروبیة ص 394-395
- مهر تابان ص 229 ( اگر قبول به تشکیک لازمه اش قبول افراد متعدد است این قابل قبول نیست  در حالی که تشکیکی که ما می گوییم باید افراد داشته باشد کثرت یعنی کثرت حقیقت وجود یعنی این افراد کثیر است)