استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

94/07/13

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: ادامه بررسی ادله اثبات وحدت حقیقه ازوحدت مفهوم وجود و رد کلام استاد مصباح در مورد معقول ثانی بودن وجود

با پنج بیان گفتیم که وحدت مفهوم وجود دلیل بر وحدت حقیقی وجود می شود

اما بیان چهارم که این بیان در شرح منظومه است:

4.

مقدمه الف: لو انتزاع مفهوم واحد من المتخالفات بما هی متخالفات لتفاوت ما فی الذهن وما فی الخارج (چون آنجه که در خارج است متخالفات است ولی آنچه در ذهن است امر واحد است پس بینشان تفاوت پیدا می کند) لأن ما فی الخارج متخالفات بخلاف مافی الذهن (که یک مفهوم واحد است)

مقدمه ب: ولو تفاوت مافی الذهن ومافی الخارج لم یکن ما فی الذهن مفهوم مافی الخارج (چون در وجود ذهنی گفته شده است که مفهوم هر شئ خود شئ است یعنی خودش می اید در ذهن) لان مفهوم کل شئ هو نفس ذلک الشئ وانما الفارق کون الوجود ذهنیا وخارجیا (مفهوم، آن چیزی است که خودش می آید در ذهن)

مقدمه ج: لکن التالی باطل لانه خلف فی کونه مفهوما له ( شما می گویید مفهوم واحد از متخالفات انتزاع شده است در عین اینکه مفهوم است در همان حال مفهوم نیست؛ ماهیت جایش در ذهن است و حقیقت جایش در خارج است و هیچ تفاوتی ندارد) اذن لاینتزع مفهوم واحد من المتخالفات بماهی متخالفات (قبلا گفته بودیم که این بیان تمام نیست زیرا این بیان مبتنی بر این است که خود شئ وارد ذهن می شود که اشکالات زیادی به آن وارد است آخوند می گوید آنچه که به ذهن می آید انسان به حمل اول است یعنی مفهومش است بیان کننده حمل نیست بلکه بیان کننده انسان است وانسان به حمل اولی یعنی مفهوم و جناب آخوند وعلامه با پذیرفتن این جواب از مبنای خودشان در می آید یعنی قید به حمل اولی است نه اینکه این قید، قید حمل باشد بلکه قید خود انسان است) وفیه مامرّ

5.

(در درس 30 آموزش فلسفه فرموده اند که از واقعیتهای عینی مفهوم واحدی انتزاع می شود وانتزاع این مفهوم واحد دلیل بر این است که مابه الاشتراک وجهت وحدتی بین وجودها وجود دارد واگر جهت وحدت نبود چنین مفهوم واحدی از آن انتزاع نمی شد زیرا اگر حیثیت واحد در انتزاع مفهوم واحد لازم نباشد لازم می آید که انتزاع مفهوم بی ملاک باشدو بتوان هر چیزی را از هر چیزی انتزاع کرد که بطلان آن واضح است)

الف: لو انتزاع مفهوم واحد من المتخالفات لم یکن هناک ملاک لانتزاع مفهوم من مصداق (چون شما از آتش مفهوم آتش را می گیرید و از آب هم مفهوم آتش را می گیرید این معنایش این است که این یک مفهومی که گرفته می شود ملاک ندارد زیرا از شئ گرفته می شود و از متخالف آن هم گرفته می شود)

ب: ولو لم یکن هناک ملاک لانتزاع مفهوم من مصداق لجاز عن ینتزع کل مفهوم مفروض عن کل مصداق مفروض

ج: ولو جاز ان ینتزع کل مفهوم مفروض عن کل مصداق مفروض (شما می توانید هر مفهومی را داشته باشید که حاکی از هر چیزی است) لکان کل مفهوم مفروض حاکیا لکل مصداق مفروض (وقتی شما گفتید که این مفهوم مال این مصداق است یعنی حاکی از اوست.)

د: لکن التالی باطل بالوجدان (همه ما می فهمیم که هر مفهومی که داریم فقط یک چیز را نشان می دهد همانیکه مفهوم مال اوست نه چیزهای دیگر را این استدلال به نظر ما تمام است)

ولایخاف علیک ان وحدة مفهوم بأیّ بیان من البیانات السابقة لاتدلّ علی وحدة المصداق الشخصیة (وحدت مفهوم نمی گوید که وجود یک شخص است بلکه می گوید که وجود یک حقیقت است بخصوص علامه دارند در بررسی های اسلامی که وحدتی که شما دارید از یک وحدت عموم حکایت می کند اگر واحد است چطور یکی عالم است یکی واجب یکی ممکن، یعنی واجب نیست؟ یکی بلند قد ویکی کوتاه قد ایشان فرموده اند اجتماع متخالفان در واحد بالعموم اشکال ندارد، که اشاره به نظر ما دارد این کثرات همه یک تشخص دارند، این طور نیست که یکی وجود باشد یکی وجود مخلوط به عدم باشد، بلکه همه وجود هستند؛ اما جناب استاد مصباح اصلا این دلیل را قبول ندارند یعنی می گویند وحدت مفهوم وجود هیچ دلالت نمی کند بر وحدت حقیقت وجود)

ان قلت وحدة مفهوم الوجود لاتدل علی وحدة حقیقة الوجود لان مفهوم الوجود من المعقولات الثانیة ( یعنی آنجایی وحدت مفهوم دلالت بر وحدت حقیقت می کند که خود ماهیت وارد ذهن می شود، ولی غیر از ماهیت اصلا شما مفهوم ندارید. مفهوم این است که خود واقعیت وجود وارد ذهن شما بشود در مورد غیر ماهیات این طور نیست در همان درس 30 است می گوید که معقول ثانی ما به ازا ندارد، نگرش است یک مفهومی برای شما پیدا شده است که مابه ازاء ندارد.)

تقریر اشکال استاد مصباح دام ظله:

وحاصل الاشکال:

الف: مفهوم الوجود من المعقولات الثانیه (هم علامه دارد وهم خود ایشان و هم یک جاهایی هم ملاصدرا دارد)

ب: والمعقولات الثانیة لیس لها مابه ازاء فی الخارج (معقول ثانی یعنی آنچیزی که در خارج نیست فقط بگونه ای است که ذهن آن را انتزاع می کند ولی خود آن در خارج نیست)

ج:واذا لم یکن لها مابه ازاء فی الخارج لم یکن من المفاهیم الحقیقة (این اشاره دارد که مفهوم وجود یک مفهوم حقیقی نیست بلکه اعتباری است) لأن المفهوم انما یکون حقیقیا اذا کان نفسَ ما فی الخارج، (لشئ غیر کون فی الاعیان کون بنفسه لدی الاذهان) ولامعنی بذلک لما لیس له ما بازاء فی الخارج (چیزی که مابه ازاء ندارد معنی ندارد که خود خارج آمده است در ذهن)

د: واذا لم یکن من المفاهیم الحقیقیة (ما که دو رقم بیشتر مفهوم نداریم) کان من المفاهیم الاعتباریه ای من المفاهیم التی اعتبره العقل للاشاره الی کیفیة مافی الخارج (خارج یک گونه است که این گونه فهمیده می شود یعنی همچنین مفهومی در ما به وجود می آورد)

ز: واذا کان من المفاهیم الاعتباریه کان وحدته و تعدده تابعا لوحدة اعتبار العقل ولحاظه (اعتباری تابع اعتبار تابع است تابع دیدگاه شماست نه تابع واقع خارجی چون واقعی ندارد که در مورد آن حرف بزنی پس باید بگویی که اعتبار شما چون یکی بوده است می شود یکی، اگر دو اعتبار ولحاظ داشتید می شود دوتا، پس تابع وحدت و لحاظ عقل است)

ر: واذا کان وحدته وکثرته تابعا لاعتبار العقل ولحاظه لم یکن وحدته کاشفا عن وحدة حقیقة خارجیة (حقیقتی اصلا ندراد حقیقت مال مفهومی است که دارای حقیقتی در خارج باشد این که حقیقیی ندارددر خارج) اذن وحدة مفهوم الوجود لایکشف عن وحدة حقیقة الوجود

قلت: مفهوم الوجود انما یکون معقولا ثانیا علی القول بأصالة الماهیة (شما برید کتب شیخ اشراق را نگاه کنید اوست که می گوید وجود معقول ثانی است او ماهیت را در خارج یک کیفتی پیدا کرده است که شما برای اینکه ان کیفیت را بخواهید حکایت کنید یک مفهوم می سازید. چون وجود نمی تواند واقع خارجی باشد اگر در خارج وجود نیست پس این مفهوم را شما ساخته اید و به زور تحمیل می کنید به خارج و چاره ای هم ندارد ذهن. می گوید خود انسان در عالم آمده است خود وجود نمی تواند بیاید شمای شیخ اشراق حق دارید که بگویید وجود معقول ثانی است ولی کسی که قائل به اصالت وجود است نمی تواند این چنین حرفی بزند) واما علی القول باصالة الوجود فلا معنی لکون الوجود بمعنی حقیقة الوجود معقولا ثانیا (آن وجودی که به معنای هستی است البته ما هم قبول داریم که وجود هم به یک معنی معقول ثانی است مثلا ملاصدرا می گوید انسانیت و حیوانیت و وجود به معنای مصدری، بلکه همه معانی مصدریه معقول ثانی است و این باب وجهتی دیگری دارد ولی مفهوم وجودی که ما الان بحث می کنیم حقیقت وجود را دارد نشان می دهد وآن معقول اول است) فراجع:

شرح المواقف، ج2، ص154،155 ( صرح ابن سینا فی الشفا که وجود معقول ثانی است ما در خارج چیزی نداریم که شئ باشد یا وجود باشد ولایذهب علیک ان هذا الکلام من ابن سینا لیس للوجود هویة خارجیة والا لکان متأصّلا فی الوجود دارای وجود می شود لامعقولا ثانیا. پس هنوز در فلسفه اصالت وجود نبوده است در مؤلف کتاب کلامی – نه فلسفی - می گوید که اگر گفتید که وجود در خارج است دیگر معقول ثانی نیست حاجی هم دو جا گفته است که نمی شود هم قائل به اصالت وجود بشویم هم قائل به معقول ثانی وجود)[1]

اسفار: ( الوجود حقیقة عینیة ... متأخرین مانند خود ملاصدرا قبلا قائل بودند که وجود در خارج است خودش تنها نبوده است از جمله استادش میرداماد هم قائل به اصالت ماهیت بوده است لذا ما می گوییم که وجود به معنای معقول ثانی بودن با اصالت الوجود سازگار نیست)

اسفار ج3، ص 551: ( منشأ تحیر هولا القوم .... به این خاطر است که امر وجود برای آنها واضح نیست و فخر رازی که متحیر مانده است او اینطور می گوید که این وجود معقول ثانی است)

همان،ج6،ص67: (السادس انه بأی طریق ... دوانی از کجا فهمید که خدا وجود است بعد از اینکه اصالت ماهیتی شد ومنکر وجود در خارج شد و گفت که وجود از معقول ثانی است یعنی مصداقی در خارج ندارد؟ پس از کجا فهمید که حقیقت واجب فردی از وجود است؟)

همان، در ادمه اش ( کیف یکون ذات الواجب ... مفهوم وجود را شمای دوانی اعتباری می دانید ولی می گویی که ذات واجب وجود بحت است چگونه ممکن است که وجود واجب معقول ثانی است؟ یعنی کسی می تواند بگوید معقول ثانی است که قائل به اصالت ماهیت باشد.)

همان، ج7، 377( این که به این سمت رفته اند که وجود معقول ثانی است غافل شده اند که وجود خود عین خارجی است وگفته اند که وجود مابه ازاء ندارد اصلا محازیت برای وجود معنا ندارد وجود خودش عین خارجیت است)

همان، ج9، ص 269 ( بلکه باید گفت که وجود امری خارجی است که محازی ذهنی ندارد نه اینکه بگویی امری ذهنی است که محازی خارجی نداشته باشد)

ذات المسافر، ص18(تقریبا عین عبارت قبلی را هم در اینجا ذکر کرده است)

تعلیقات شفاء، ج1،ص175 ( اکثر متأخرین گفته اند که وجود حقیقت خارجی ندارد بلکه ماهیت در خارج است و وجود مفهوم ذهنی است که حصولی در خارج ندارد)

رسالة الحدوث، ص74،75 (الاصل فی کل شئ هو وجوده وماهیة تبعا له ... و کسی که وجود را معقول ثانی می داند باید بگوید که در هر حرکت بی نهایت شئ پشت سرهم قرار گرفته است. این ماهیاتی که در نقطه یک ملیمتر تا 50 سانتیمتر باشد، باید بی نهایت ماهیت باشد. یعنی کسی که اصالت ماهیتی است باید بگوید که وجود معقول ثانی است نه کسی که قائل به اصالت وجود است)


[1] .البته ما این استناد را اصلا ما نیافتیم از شفاء شاید از کتابی از شیخ نقل شده است که از بین رفته است ولی این استناد با مابقی حرفهای بوعلی سازگار نیست.