استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

94/07/07

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: تشکیک در وجود به چه معناست؟

بحث در این بود که تشکیکی که به معنای وحدت در کثرت است بعضی ها قائلند که همین تشکیک همان تشکیک منطقی است اما بحث ما امروز این است که اساسا تشکیک در وجود یعنی چه؟

اختلفوا فی تفسیر تشکیک فی مصطلح صدر المتألهین علی اقوال ( چند تا قول است)

الاول ما یظهر من بعض کلماته و یظهر من بعض شراحه ایضا (ما این را تفسیر کلام ملاصدرا نمی دانیم و ما هم می گوییم تشکیک ملاصدرا چیزی دیگر است ولی چون ما صحتش را قبول نداریم و آن تفسیری که ما خودمان می پذیریم می گذاریم اول همان فصل، که آخوند همان را می گوید ولی مرحوم آخوند چیزهای دیگری دارد که باعث می شود این کلامش را طوری دیگری مطرح کرد و نیز کلام بعضی شراح را نیز می توان شبیه کلام ما تفسیر کرد) و هو ان طبیعة الوجود واحدٌ یعنی یک طبیعت کلی داریم که آن طبیعت افراد کثیری دارد ولی تمام افرادش وجود هستند چیزی دیگری غیر از وجود نداریم آنی که وجود واجب است وجود است وآنی هم که وجود ممکن است وجود است، ولی یکی متصف به وجوب است و یکی نیز متصف به فقر اگر صفاتی عدمی را هم بگوییم که اصلا چیزی نیست. وقتی علامه در نهایه در فصل اول فرمودند که وقتی می گوییم انسان ممکن است حقیقتش این است که الانسان لیس بضروی الوجود ولیس بضروری العدم منتها عقل این سلب را یک نگاه جدید می کند و اعتبار می کند که یک وصف دومی است لذا حقیقتش همین سلب است) فی عین انّ اشخاصه کثیرة (اما اشخاصش یکی نیست یکی خدای متعال است ویکی مخلوق است و هر مخلوقی هم برای خودش یکی است وحدت طبیعت در عین کثرت اشخاص این چیزی نیست که عقل در برابر این بایستد وبعد بگوییم که این طور وراء طور العقل است. آخوند می گوید من این را در همان طور عقل اثبات می کنم. مشائین می گویند که تغایر متباین هستند یعنی طبیعت واحد نیستند؛ وقتی به خدا می گوییم وجود، مثل این که به طلا می گوییم عین و وقتی به عمرو هم می گوییم وجود مثل اینکه به چشم هم می گوییم عین یعنی این ها حقیقت های مختلف هستند، ولی لفظشان یکی است. محققین گفته اند این استناد به مشائین درست نیست، ولی مرحوم آخوند این استناد را به مشائین داده است لذا گاهی به جای تشکیک گفته اند اشتراک معنوی می خواهد اشتراک معنای وجود را بگوید و معنا همان چیزی است که مفهوم دارد از آن حکایت می کند لذا معنا با مفهوم یکی نیست معنای انسان یک چیز است ولی افرادش کثیر است) واشخاصه کثیرة فی عین ان طبیعته واحدة فی مقابل من یعتقد انّ الوجود حقائق متباینة (اگر کتابها را نگاه کنید استدلالی را که می خواهند بیاورند تشکیک را که می خواهند اثبات کنند می گویند حقیقت واحد است دلیلش وحدت مفهوم است) فالوجود کالانسان وکما انّ طبیعة الانسان واحدة وافراده متکثرة کذلک الوجود وهذا المعنی هو المنسوب الی الفهلویین ( کسانی مثل مرحوم آشتیانی تصریح دارند که تشکیک فهلویون غیر ملاصدراست)

وفی کلمات الاخوند ما یدلّ علی هذا المعنی مثل تعلیقات الهیات شفا فراجع:

تعلیقاته علی الهیات الشفاء ج1 ص446-447 (هر نحوی از وجود مخالف هم هستند بالذات یعنی بالهویت یعنی بشخص یعنی شخص این با شخص آن فرق دارد خدا غیر مخلوق است خورشید غیر ماه است و ... چرا بالذات را این طوری معنی می کنید؟ اما همه اتحاد دارند در معنی و حقیقت وجود وهذا معنی التشکیک تشکیک یعنی اینکه معنی یکی است ولی افراد کثیر هستند والمراد بالذات هو هویت الشخصیة گاهی می گویند ذات که مقابل ذاتی است که ذاتی به معنای جنس و فصل است ولی این مقصود در این جا نیست یعنی آخوند نمی خواهد بگوید که افراد از نظر ماهیت یکی نیستند زیرا زید وبکر ماهیتا یکی هستند خیلی چیزها داریم که ماهیت ها یکی هستند پس این نمی شود مگر این که این بالذات را بالهویة معنی کنیم که همان کلام ما می شود که همه در معنی یعنی طبیعت یکی هستند)

ویوافقه صدر کلام الحکیم السبزواری فی شرح المنظومه ج2 ص 105-114 (حقیقت وجود موجودیت است زیرا این خاصیت وجود است که ظاهر بنفسها و مظهر لغیرها مانند نور حسی که یک حقیقت دارد، ولی مراتب دارد همه مشترک هستند در مفهوم وجود چون مفهوم اطلاق می شود در معنا و این جا مقصود از مفهوم معنا است همه اینها چیز هستند که لاشئ در آن مخلل نشده است. ما می گوییم که این شئ ای است که وسطش لاشئ است این همانی است که می رود سراغ تفسیر مرحوم آخوند، لذا گفتیم که صدر کلامش با ما یکی است ولی ذیلش یا ما یکی نیست وهمینطور صدر کلام علامه طباطبائی نیز باما می خواند ولی یک جلمه ای دارد که تمام معنی را عوض می کند)

وکذا صدر کلام علامه در اصول فلسفه ص 168( هر چیزی که دارای واقعیت هستید نمی تواند از واقعیت هستی خارج بشود ما نیز واقعیت را برای تمام اشیاء واقعیت دارد به یک معنی استفاده می کنیم –این همانی است که ما می گوییم – پس واقعیت هستی در عین حال که مختلف است یکی است به یک معنی است مانند نور است که به نظر سطحی گوناگون است –این خلاف نظر ماست مگر بگویم طبق فیزیک جدید صحبت می کند که باز تا آخر کلامش نمی توانیم چنین حملی کنیم – البته نباید تصور کرد که این کثرت یک کثرت عددی نیست یعنی این طور نیست که اولی واجب باشد دومی عقل اول باشد ودومی عقل سوم ... ولی اصلا بدایه و نهایه شاهدی در آن نیست که به وحدت شخصی که آخوند می خواهد تفسیر کنیم)

وهو ظاهر من بدایة الحکمة (اگر کسی هم بیاید این عبارت را طوری دیگر غیر از کلام ما حق دارد زیرا ایشان می خواهد تفسیر کلام ملاصدرا را بگوید و حق این است که آن تفسیر اولیت دارد از تفسیر ما از کلام علامه. آیا این کثرت بدیهی به وحدت بر می گردد یا نه در هر مرتبه ای مابه الاشتراک به مابه الاختلاف است کلام استاد مصباح را نیز می توان به این نظر تفسیر کرد. البته ما اذعان داریم که علامه و ملاصدرا این را نمی گویند ولی استاد می گویند که علامه همین را می گوید که ما می گوییم) و ما کان التشکیک متقوما بأمرین الکثرة والوحدة قالوا انّ الکثرة بدیهیة (عقل فی البداهه می فهمد که کثرت وجود دارد بدون حد وسط، خودش خودش را به شما می رساند شما می بینید که آتش می سوزاند وآب خاموش می کند، عقل می گوید که وجود واجب وجودش را از خودش می یاید به این می گویند فطری، فطری این طور نیست که موضوع و محمول را تصور کنی و به آن برسی نه اینکه کسی بگوید الوجود کثیرة نه، با تصور وجود کثرت خارج نمی شود فطری است به این معنی است که خودش به شما می رسد؛ بنزین اثری غیر از آب است لذا می گوید که این دوتا نیستند زید می رود و عمرو می ماند معلو م می شود که زید و عمرو یکی نیست، عقل این ها را بالفطره می داند همانطور که اصل وجود عالم فطری است) الکثرة بدیهیة وانکاره خلاف ضرورة العقل (آخوند در جاهای مختلفی این را فرموده است):

فراجع رسالة سریان الوجود -مجموعه رسائل فلسفی ج1 ص 167 ( کثرت بدیهی اولی است این اولی آن بدیهی نیست که ما می گوییم که موضوع و محمول را تصور می کنیم نمی شود بینشان این رابطه ضروری باشد ولی آیا وجود نمی تواند واحد باشد گاهی می گوییم اولی یعنی همان بدیهی، اولی یعنی ابتدائا است تفسیر بدیهی است نه آن اولی مصطلح خاص.)