استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

94/07/05

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: عبارات قوم در معنای تشکیک فلسفی (وحدت در کثرت و کثرت در وحدت)

در روایتی در ذیل آیه انما یخشی ا... من عباده العلماء از امام صادق ع است که العالم من صدق فعله قوله یعنی هر چه را که می گوید همان را خودش نیز عمل می کند. این جمله به قول اصولیین حاکم بر تمام آیات و روایتی است که برای عالم مطرح شده است و آن این که همه این ها برای عالمی است که اهل عمل باشد.

عرض کردیم که تشکیک فلسفی یعنی وحدت در عین کثرت وگفتیم از عبارت قوم نیز همین استفاده می شود:

التشکیک فی الفلسفه هو الوحدة فی عین الکثرة و الکثرة فی عین الوحدة (گفتیم استاد جوادی تصریح دارد ودیگران نیز تصریح دارند)

اسفار ج1 ص 55 ( جمیع الوجودات الامکانیة والإنیاة الارتباطیه التعلقیه ... )

اسفار ج1 ص 78-79( الوجود العینی وان کان حقیقة واحدة ... یعنی این حقیقت واحده تعین را از خود ذات دارد)

اسفارج1 ص 83 (ان اثباتنا لمراتب متکثرة... این که می گوییم جوهر پنج قسم است و عرض 9 قسم است ... این منافات ندارد با وحدت؛ یعنی حالا این یک مرحله از آموزش باشد، ولی بعدا از این حرف دست بر می داریم این توجیه استاد جوادی آملی است، ولی به اعتقاد ما این دو مرحله نیست بلکه این جا روی یک مطلب تأکید می کند ودر جایی دیگر روی مطلب دیگر تأکید می کنند. )

اسفار ج1ص 140(افراد مفهوم الوجود لیست حقائق متباینة چون کلی و جزئ از عوارض ماهیت است ولی وجود نه کلی است نه جزئی و وجودات تشخصشان به خودشان است آن وجود تعینش به افراد است ولی ایشان می گوید آن وجودی که موضوع فلسفه است تحقق دارد که همان تحقق همه است و هم تحقق خداست که ما می گوییم این طور نیست ما اینطور چیزی نداریم. از اینجا می فهمیم که افراد و مراتب هم یکی هستند. در عبارت ایشان، مای ملاصدرا می گوییم که کثرت وجود دارد و غیر او تجلی او هستند.)

اسفار ج1، ص 381-182( ایشان می گوید که وجودات رابط حق هستند، نه ، البته رابطی که علامه مصباح و علامه جوادی آملی می گویند که در جلد دوم هستند فوق آن چیزی که اکابر فلاسفه گفته اند آنها می گویند که معلول وجود دارد ولی وابسطه به غیر است این بزرگان ظرفیت این را ندارند وبه غیر از این مقدار از توحید برای ایشان روشن نشده است اینها چون قائل به ثانی در وجود هستند هر کدام از این موجودات موجود ثانی هستند برای ممکن یک وجودی غیر از خدا قائلند ومنسوب اویند و اینقدر منسوب قوی است که این انتساب عین وجودش است ولی ما می گویم؛ همه شئون حق هستند مثل عارف که وقت می گوید نسبت یعن صفت خداوند)

اسفار، ج1،ص 442-445 ( شما از هر وجودی وجود دیگری را سلب می کنید و این مؤکد امکان است وبعد در نقد وتنقیح حرف دل خودش را می زند: اگر واجب الوجود بودن خدا را پذیرفتید باید بپذیرید که هیچی از او سلب نمی شود)

اسفار ج2، 390- 392 ( خداوند همه چیز است بحمل شائع ...)

ایقاظ النائمین ( مخلوقات ظهوری غیر خدا ندارند، وجود یکی است وقتی که می گویید آسمان و زمین حالا که در ذهن است ایا واقعیت ندارد؟ می گوید بله با یک وجود می شود معانی مختلفی به دست آورد ما می گوییم که این اصل، یک اصل درستی است، ولی باید معانی مختلفی باشد که با هم تقابل نداشته باشند اما یکی واجب باشد ویکی لیس بجسم این دو تا نمی شود با یک وجود باشند ولی ایشان می گوید که در عالم هستی محض اجتماع متضادین اشکال ندارد)

تفسیر قرآن الکریم، ج1، ص 434-436 ( این دقیقا همان حرفی است که در اسفار آمده است ما عبارت را نمی خوانم تا زمانی که بخواهیم استدلال را تقریر کنیم)

شرح هدایة الاثیریه ج2، ص 145 ( وما قال بعض الموحدین ... بلکه همان وجود که واجب است خودش حقیقت همه اشیاء است فقیل فیه انها طور وراء طور عقل است که ملاصدرا جواب می دهد که اقول: که من می شناسم از فقراء که نزد این فقراء، فهم این مطلب عقلی است نه وراء عقل. و برهان هم آورده است. البته مقصود از این فقرآء خودش است که در جایی دیگر به صراحت این را گفته است.)