استاد غلامرضا فیاضی

کتاب اسفار

94/06/29

بسم الله الرحمن الرحيم

موضوع: مقدمه ای بر فرق تشکیک منطقی با تشکیک فلسفی

من کان فی طاعة الله کان الله فی حاجته ( اگر کسی وظیفه بندگی را داشته باشد خداوند خداییش را انجام می دهد

فصل آخر اسفار مشهور است به تشکیک وجود ایشان هم تشکیک وجود را اینجا مفصل مطرح فرمودند.

ایشان در صفحه 547 فرموده اند معنای تشکیک در فلسفه غیر از معنای آن در منطق است ج5 رحیق مختوم

ما قبلا بارها اشاره کرده ایم که تشکیکی که در منطق است غیر از تشکیک در فلسفه است

التشکیک فی الفلسفه غیر التشکیک المنطقی (گفتیم یک شاهدش این است که همه فلاسفه ومنطقی داناها وقتی میخواهند مثال بزنند می گویند گفته اند تشکیک در منطق پنج یا سه قسم است مثل؛ قلّت و کثرت، شدت و ضعف و ... در حقیقت این یک نوع استقرا است بعضی ها تعبیری دارند که میگویند سه قسم است و آن سه تا دو تای دیگر را هم می گیرد) فإن التشکیک المنطقی عبارة عن المعنی الکلی مختلفا فی افراده ویقابله التواطئ ( در آنجا می گویند که اگر افراد کلی در برخوداری از کلی و اتصاف به کلی متساوی باشند می شود متواطی اگر مساوی نباشند می شود مشکک، البته توجه داریم که معنای کلی عبارت از آن چیزی که معنی دارد آن مفهوم کلی نیست مفهوم کارش حکایت است وقتی شما می گویید زید انسان است نه اینکه زید مفهوم انسان است بلکه زید یک چیزی است که مفهوم انسان آن را دارد نشان می دهد یعنی جسم نامی حساس متحرک بالاراده پس معنای کلی مختلف است در افراد خودش ) والتشکیک الفلسفی کون حقیقة الوجود واحدة فی عین انها کثیرة (تشکیک فلسفی این است که وجود در عین کثرت وحدت داشته باشد ودر عین وحدت، کثرت داشته باشد علامه در فصل سوم نهایه می گوید که کثرت بدیهی است و خود ملاصدرا هم فرموده اند که بدیهی است آیا جهة وحدتی است که این کثرت به آن مراجعه کند) فتکون حقیقة الوجود کثیرة فی عین انها واحدة) که البته وقتی این طور شد یعنی اگر گفتیم تشکیک یعنی کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت آن وقت یعود مابه الامتیاز به مابه الاشتراک، دیگر مابه الامتیاز نمی تواند غیر از مابه الاشتراک باشد) کما نسب الی الفهلویین (اما تشکیک منطقی را خود مرحوم آخوند در تنقیح فرموده اند : مجرد المعنی ....من شرکة فیه فجزئی مثل زید و ...والا فکلیّ اگر مانع از وقوع شرکت نداشته باشد می شود کلی ... والمنتشر متواطئ ان اتفق فی الجمیع ومشککّ ان اختلف بکمال و نقص او اولیة و عدمها در این صورت اگر دقت کنیم نه تا فرق دارد که باید دقت کنیم)

ویتفرقان فی وجوه:

1.معناهما حیث ان معنی الاول هو اختلاف المعنی الکلی فی افراده و معنی الثانی هو الوحدة فی عین الکثرة (فرق دارند یعنی واقعا دو چیز هستند مثل اینکه عین هم به معنای ترازو هم به معنای چشم و ... لذا وقتی می گوییم دو تاست یعنی یکیش معنای کلی در افرادش است و دیگری به معنای کثرت فی عین الوحده این فرق جوهری این دوتاست)

2.الاول صفة للمعنی الکلی (تشکیک صفت معنای کلی است که معنای کلی در تحلیل به دست می آید در خارج شما کلی ندارد ذهن شما می اید ان امر خارجی را به تشخص و یک معنی آن معنایی که تشخص از آن تفکیک شده می شود کلی، اگر می گویند کلی طبیعی در خارج موجود است یعنی همین، یعنی آن معنای لابشرط با شرط تشخص در خارج هو هویت دارد؛ وقتی می گویید زید انسان است این انسان از جایی نیامده است جزء از تحلیل خود زید می گوییم زید چیست؟ نامی حساس متحرک باالاراده ناطق است و علاوه بر آن یک چیزی دیگری است به نام تشخصّ خاص زیدی این جا از درون ماهیت در می اید ولی وقتی میگویید زید قاعد فی هذا المکان این قاعد هم زید تحلیل می شود به جوهری و عرضی یکی از اعراضش این است که در اینجا نشسته است این نشسته بودن کلی است که الان منطبق بر زید است این میتواند بر کثیرین دلالت کند هر چند الان محال است دو نفر در اینجا بنشیند اولی صفتی معنای کلی است ) والثانی صفة لحقیقة الوجود ( آنجا وجود خارجی را می گویند مشکک است بعد از اینکه وجود اصیل است می گویند این وجود واحد است یا کثیر، عارف می گوید که واحد محض است مشائین می گویند آنطور که به آنها نسبت داده اند می گویند کثیر محض است محقق دوانی وجود واحد است موجود کثیر است ملاصدرا می گوید وجود واحد است در عین کثرت است وبرعکس، همان چیزی را که اصیل است را دارد می گوید البته خود وحدت در کثرت خودش دو تفسیر دارد ایا وحدت طبیعت یا وحدت سنخ یا شخص هر دوی آنها را گفته است مختارش همان وحدت شخصی است)

3.الاول ینقسم الی خاصیّ وعامیّ می گویند تشکیک منطقی می تواند خاصی باشد وعامی و الخاصیّ هو الذی یکون مابه الاختلاف فیه من جنس ما به الاتفاق، می گویند دو تا زمان، زمان دیروز و امروز ولی یکی مقدم است ودیگری مؤخر است یعنی مشکک است یعنی با هم فرق دارد یعنی تقدم وتأخرشان به چیزی به غیر از زمان نیست، متقدم و متأخر بودن آنها به چیزی به جز زمان بر نمی گردد سفیدی و سفیدتر به این می گویند تشکیک خاصی در خود سفیدی با هم فرق دارد همانطور که در خود سفیدی اشتراک دارند) والعامی ما یکون مابه الاختلاف فیه غیر ما به الاشتراک (مثلا دو امر زمان پدر وپسر که یکی تقدم بر دیگری دارد هر دو انسان هستند ولی یکی بر دیگری تقدم زمانی دارند گفته اند در زمانیات مابه الاشتراک عین مابه الاختلاف نیست ذات هر دو انسان است اختلاف در عرض است و اشتراک در ذات) والثانی لایکون الا خاصیا (همه وجودات وجود هستند این وجود و این وجود در وجود مشترک هستند اختلافش در چیست ؟ در این است که این این وجود است وآن آن وجود است یعنی این این تشخص است و ان آن تشخص، و وجود تشخصش عین وجود است. تشکیک وجود را گفته اند که همواره خاصی است تشکیک عامی می گویند مال منطق است در فلسفه موضوع فلسفه را به وجود قرار دادیم، این تشخص به چیزی بر نمی گردد جز وجود)

4. ان االاول مقابل للتواطئ ( منطقی می گوید معنای کلی دو قسم بیش نیست یا در افرادش یکسان است که می شود متواطی یا مختلف است که می شود تشکیک) والثانی مقابل للوحدة المحضه ( می گویند که قول تشکیک مقابل وحدت شخصی است که منکر کثرت است ) النافیة للکثرة که می گوید کثرتی نیست (هستند عده ای که این طور می گویند) وللکثرة المحضة (مقابل کثرت محضه هم است بعضی ها می گویند از بیست تفسیری که وحدت دارد این است که یک وجود داریم و مابقی اوهام هستند یک قول دیگر هم است که وجودها متباین هستند و این را به مشائین وابن سینا نسبت می دهند که وجودها به تمام ذات متباین هستند ملاصدرا می گوید همه انحاء تشکیک منطقی هستند می گویند که در وجود جاری است وبعضی از شراح ابن سینا هم این را می گویند اما آنی را که می گوییم، تشکیک منطقی نیست، تشکیک فلسفی را ملاصدرا قائل است و قبلش فهلویون، بعدا خواهیم گفت که تشکیک منطقی است که به پنج یا سه قسم تقسیم می شود مثل تقدم و تأخر و ... تشکیک فلسفی تقسیم می شود به دو قسم طولی و عرضی) کما انه مقابل لوحدة الوجود و کثرة الموجود خود ملاصدرا وقتی می خواهد مطرح کند می گوید موحدین چهار دسته هستند یک دسته قائل هستند به وحدت محض که همان صوفی هستند ویک دسته قائل هستند به کثرت موجود و وجود یعنی محض قول سوم این است که وحدت وجود و کثرت موجود که منظورش از موجود معنای دیگری است غیر معنایی که شما می فهمید زیرا در ادبیات گفته اند که مشتق گاهی در معنای دیگر به کار می روند معنای اصیلش عبارت است از وصفیت چیزی که متصف است به وجود؛ قائم کسی است که متصف است به قیام یعنی با صفتش هو هویت دارد حمل معنایش هوهویت است، ولی در شرح نظامّ گفته است گاهی برای نسبت از مشتق استفاده می شود مشتقی که در نسبت به کار می رود دیگر وصف نیست لابن نمی خواهد بگوید که این شخص با مبدأ لبن هو هویت دارد بلکه می خواهد بگوید این با لبن نسبت دارد شیری بر وزن قائم است ولی خیلی فرق دارد با قائم، مثلا وقتی می گویی زید تهرانی است و زید و تهران دو تا وجود هستند هو هویت ندارند. نتیجه این شد که از مقابل این ها فهیمده می شود که این ها دوتاست عین مقابل چشم مقابل گوش است عین به معنای چشمه مقابل کوه است و ... این ها را می گوییم که بعضی ها تصور کرده اند این دو تشکیک، یعنی منطقی وفلسفی یکی هستند)

5. الاول متفق علیه ( کسی نیامده است بگوید که تشکیک منطقی ما نداریم کلی را که تقسیم می کنند می گویند متواطئی و مشکک) حیث قسم المنطقیون الکلی الی متواطئ و مشکک ولم یخالف فیه احد ( برای شیخ اشراق تشکیک فلسفی مطرح نبوده است بلکه از تشکیک منطقی بحث کرده است، البته کلی تقسیم می شود به متواطئ و... این ها بحث فلسفی است که منطقی به خاطر نیاز به ان از آن بحث می کند) بینما الثانی مختلف فیه حیث لم یعتقد به الا الفهلویون واصحاب الحکمة المتعالیه (هر چی بوده تشکیک منطقی بودن است، تشکیک فلسفی الان هم به ذهن ادم زور می اورد پذیرفتنش چه رسد به دوران کودکی فلسفی) وخالفه العرفاء والمشائون علی ما نسب الیهم و المحقق الدوانی بالصراحة (دوانی صریحا مخالف است آنی که کثیر است واحد نیست و آنی که واحد است کثیر نیست)

6.الاول لا خلاف فی تفسیره (تشکیک منطقی هیچ اختلافی در تفسیرش ندارند اگر صدق کلی در افرادش به طور یکنواخت نباشد می شود تشکیک هیچ کس نمی گوید این طور نگو ولی وقتی در مورد تشکیک فلسفی این طور نیست تفاسیر مختلفی دارد) واما الثانی فقد اختلفوا فبه و فسره الجمهور بما ذکرنا من الوحدة فی عین الکثرة ( اما خود ما هم دو دسته ایم یک عده ای میگویند وحدت شخصی درعین کثرت اشخاص خود ملاصدرا این را می گوید من عرف نفسه فقد عرف ربه نفس واحد است اما همین نفس هم باصر است هم سامع است هم ذائق است هم فاعل است و .... دیدن غیر شنیدن است یا نیست؟ این ها که کثیر هستند واحد هستند بارها این را گفته است بارها گفته اند که این آیه معرفت بارئ تعالی است ملاصدرا قائل است که قوا چیزهایی نیستند غیر از نفس برخلاف مشائین که می گفتند: تغییر در جوهر محال است مگر بزوال و حدوث، اما تغییری دیگری ما نداریم لذا می گویند که نفس یک جوهر واحد بسیط است که مجموعه ای از قوا را دارد ملاصدرا می گوید این طور نیست النفس فی وحدتها کل القوی یعنی وحدت در عین کثرت اگر می خواهی وحدت در عین کثرت را بفهمی برو سراغ خودت این وحدت در عین کثرتی است که شخصی می داند و تصریح می کنند که مقصود ملاصدرا همین است ولو این که در کلماتش تفسیر دومی را که ما هم قائل هستیم وجود دارد، یعنی وحدت حقیقت وجود نه وحدت شخص وجود یعنی چه؟ یعنی این انگشت وجود است و عدم نیست هر وجودی را که در عالم دست بگذارید بسیط است چون در عالم چیزی غیر از وجود نیست که با اینها قاطی بشود پس همه وجود ها وجود هستند در حقیقت وجود وحدت دارد، ولی اشخاصشان کثیر است، این تفسیر دوم است که تفسیر فهلویون هم این را می گویند البته تفسیری دیگر دارند به رجوع مابه الامتیاز به ماالاختلاف ) واختلفوا فی الوحدة هذه هل هی شخصیة (که ملاصدرا می گوید همان سنخیة که فهلویون می گویند) بل فسر بعضهم (تشکیک یعنی اینکه مابه الاختلاف برگردد به مابه الاشتراک و این را تشکیک می دانند فهلویون تصریح می کنند به وحدت در عین کثرت البته برگشت مابه الاختلاف را هم قبول دارد ولی تشکیک را به این تعریف نمی کند ولی این می گوید اساسا تعریف یعنی همین) بکون مابه الامتیاز عین ما به الاختلاف و بعض آخر بکون بعض الوجودات عین الارتباط بالبعض الآخر( یعنی رابطه که بین وجودات به این گونه است که یکی عین ارتباط به دیگری است که این قول قول علامه مصباح دام ظله است که بر همین اساس،تشکیک عرضی دیگر معنی ندارد اگر گفتیم تشکیک به این معنی است که وجودات مراتب دارد وبعضی ها عین ارتباط با دیگری است در این صورت وجوداتی که این طوری نیستند دیگر تشکیک نیست؛ زیرا تعریف تصدیق دیگر در آنجا صادق نیست، آنها می شود وجودات متباین لذا ایشان قائل است به تشکیک در طولی ها و تبیان در عرضی ها)