درس اسفار استاد فیاضی

94/03/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظر استاد جوادی آملی در متمایز بودن تشکیک فلسفی با تشکیک منطقی
امام سحاد ع: من اشتاق الی الجنة... بدانید کسی که شوق بهشت را دارد می شتابد به کارهای نیک و کنار می کشد با رغبت تمام از تمایلات نفسانیش و کسی که از جهنم می ترسد عجله می کند در توبه  و این که استغفار کند از گناهانش و دست بر می دارد ازمحارم.
امروز جلسه آخرمان است امروز می خواهیم کاری که دوستان قرار است انجام بدهند –در طول تابستان-  گفته شود وهم کلام آقای جوادی آملی مقدمةً توضیح داده شود:
قبلا گفته بودیم که :
التشیکک الذی یوصف به حقیقة الوجود غیر التشکیک الذی یوصف به المعنی الکلی (آنجایی  که می گوییم وجود مشکک است و کلی مشکک است، این دو تشکیک لفظا مشترکند ولی معنایشان فرق دارد. حضرت استاد جوادی در رحیق به این مطلب اشاره کرده اند) فراجع:
-الرحیق ج5، 547 ( معنای تشکیک در فلسفه غیر از معنای آن در منطق است. در حقیقت تشکیک چهار امر معتبر است ... اخذ این معانی چهارگانه نشان دهنده این است که مراد از تشکیک در فلسفه غیر از منطق است. ونظر ما هم همین است که این دو [تشکیک فلسفی با تشکیک منطقی] با هم فرق دارد. بعد ایشان فرموده اند: عنصر اول تشکیک کثرت حقیقی است و حس این کثرت را می فهمد ومسائل تقسیمی فلسفی آن را تأیید می کند مثلا وقتی می گویید وجود تقسیم می شود به واجب و ممکن و... این نشان دهنده کثرت است وعنصر دوم وحدت حقیقی وجود است اگر وحدت حقیقی اعتباری باشد اثبات تشکیک در آنها ممکن نیست. برای اثبات آن از مفهوم وجود و اشتراک معنوی وجود استفاده می شود. وقتی شما می فهمی وجود، می فهمی یعنی آنچه را که حقیقت است، شما می فهمید اگر همه آبها را به صورت آب می فهیمد، معلوم می شود که این ها یک حقیقت هستند، این همان استدلالی است که علامه و ملاصدرا احیاناً انجام داده اند؛ که مفهوم وجود واحد است چون حقیقتشان واحد است. عنصر دوم احاطه و شمول وحدت نسبت به کثرت است؛ منشأ بودنِ وحدت برای کثرت است، زیرا که کثرت جز از ناحیه واحد به دست نمی آید موجودات از حقیقتی غیر از وجود نیامده اند واصالت وجود عهده دار این اصل است. اگر قائل شدید که هر چه موجود است وجود است و غیر وجود هم به نفسِ وجود موجود است، پس باید بپذیرد که آن وحدت در همه موجودات سریان دارد وعنصر چهارم هم بازگشت کثرت حقیقی وجود به وحدت است این کثرات همه به وحدت بر می گردد. دلیل این ها  این است که وجود مرکب نیست از وجود و چیز دیگر، بنابراین خود آخوند ودیگران که مفسّر حرف آخوند هستند نیز این طور گفته اند) فراجع:
-شرح الهدایة الاثیریة، ص245،246،قسم دوم، فن سوم، فصل ششم ( ان العارفین بأحوال العالم و مبدئه علی اصناف ثلاثة: صنف اول که محجوبین هستند که در برابر عارف هستند می گویند: عالم که شامل همه عقول و عناصر و نفوس و افلاک و عناصر وزائیده هایی عناصر یعنی همه موجودات مادی اند، همه اینها امری است که سرازیر شده از مبدأ اعلی که موجود است به وجودی که از طرف او آمده است، که این وجود ها مباین هستند با وجود حق که فاعل کل است، یعنی فاعل یک موجود است و فعلش یک موجود دیگر که متکلمین ومشائین نیز به همین قائل هستند؛ یعنی بوعلی می گوید که خدا یک موجودیت دارد و هر موجودی نیز برای خودش یک موجودی دیگر دارد. صنف دوم صوفیه اهل وحدت هستند قائلند که در عالم هستی یک وجود هست وبقیه اصلا وجود نیستند اصلا وجود را نباید در مورد غیر خدا به کار برد وعالم جزءِ شؤون همان یک وجود هستند پس وجود واحد است وکثرت ندارد. وصنف سوم همان راسخون من الحکماء هستند که می گویند عالم نه آن طوری است که محجوبین فکر می کنند و اصلا واجبی نیست ونه عالم عبارت است وجود حقیقی صرف؛ بلکه عالم یعنی جهان هستی نه عالم به معنای مخلوقات، همه هستی از حیث اینکه وجود است به موجود حقیقی واز حیث اینکه تقسیم می شود به عقول ونفوس یک اعتبار دیگر دارد عالم زوج ترکیبی است از ممکن و واجب لذا عالم عبارت نیست از ذوات متعدد یعنی بگوییم که یک خدا داریم و یک خورشید همانطور که نظر اول این طور بود بل ذاته واحد بلکه ذات عالم هستی یک چیز است. بلکه آن همان حق است، بقیه هم شؤون او نیستند بلکه آنها وجود رابط هستند، وجودی برای ممکنات نیست مگر اینکه ارتباط دارند نه به این نحو که لبریز بشود برای اینها [چیزی] غیر از وجود حقیقی و اینها چیزهایی نیستند جز ارتباط با همان [والبته] این ها وجود هستند. ملاصدرا می گویند عرفا همان حرف من را میگوید، ولی خیلی ها می گویند نظرعرفا همان نظر صوفیه است که شما نسبت داده اید به صوفیه، ولی به نظر ما حق با ملاصدرا است. قول سوم می گوید که این ها وجود رابط هستند و وجود رابط وجود است هر چند غیر از وجود حق نیستند)[1]
-و تعلیقات حکیم السبزواری علی الاسفار، ج1، ص545تا 547 ( کثرت که قائل توحید می گوید یا اینکه هم وجود متکثر هستند وهم موجود یعنی هر کدام از وجودات جدا هستند یعنی همان چیزی که محجوبین می گفتند با این که خدا را هم واحد می دانند واکثر مردم هم همینطور می گویند با اینکه لااله الا الله هم می گویند یا این که می گویند وجود وموجود یکی هستند که بعضی از صوفیه می گویند ویک نظر هم نظر دوانی است وجود را واحد می داند وموجود کثیر است که موجود را منسوب به وجود می گیرند حضرت امام هم از کلماتشان به دست می آیند که صوفیه می گویند وجود واحد است و موجودات کثیر است زیرا موجودات را کثیر می دانند به این دلیل که آنها را قائل به اصالت وجود در واجب می دانند وقائل به اصالت ماهیت در ممکنات. و یا این که عده ای دیگر می گویند وحدت وجود وموجود جمیعا فی عین کثرتهما، و این همان مذهب ملاصدرا و عرفا است. اولی توحید عامی است و دومی توحید خاص الخاص است وسومی توحید خاصی است وچهارمی اخص الخواص است)
ویستفاد من ذلک کله انّ التشکیک الفلسفی الذی یوصف به حقیقة الوجود هو الوحدة فی عین الکثرة والکثرة فی عین الوحدة ( اگر به شهید مطهری در بحث تشکیک مراجعه کنید کاملا این را توضیح داده است؛ فرموده است که وجود، واحد شخصی است در عین این که این وجود واحد شخصی عین این کثرات است. همان حرف ملاصدرا، ولی ما می گوییم که وحدتِ حقیقت است هر شخصی جداست) والتشکیک المنطقی هو اختلاف افراد الکلی الذی له افراد کثیرة (یعنی کلیاتی است که یک فرد هم ندارد ممتنع کلی است ولی یک فرد هم ندارد، یعنی فرد موجود ندارد، ولی به نظر ما فرد دارد یعنی ان نفس الامری که ما درست کردیم دلیل می شود که ممتنع هم فرد دارد یعنی یکی از انواع کلی اجتماع نقیضین است؛ خود اجتماع نقیضین افرادی دارد که یک فردیش این است که این قلمی که در دست من است در دست من نباشد یا این دست من در عین حال که هست نباشد ویا مویی که در کف دست من نیست باشد ... چقدر فرد پیدا میکند؟ ما می گوییم که بی نهایت فرد دارد اقایان می گویند که این افراد ندارد ما می گوییم فرد داشتن هر چیزی به حسب خودش است ممتنع باید فردش ممتنع باشد اگر فردش ممتنع نباشد که دیگر از افراد ممتنع نیست همان استدلال آشیخ محمد حسین اصفهانی اگر فردی می خواهد از افراد واجب باشد باید واجب باشد که بشود فرد واجب، اگر هم کسی بخواهد  فرد ممتنع باشد باید ممتنع الوجود باشد کلی که افراد کثیر دارد مثل همین گرما و ...) متفاوتة بالشدة والضعف او بالزیادة والنقص (که در غیر کیف هم است مثلا در وجود ممکن ووجود واجب که نباید یکسان باشد والّا که علت و معلول نمی شود) أو بالاولویة وعدمها والشاهد علی ذلک انهم یصرحون فی التشکیک المنطقی بأنّ من امثلته الوجود ( تشکیک منطقی مثالش وجود است؛ وجود واجب، وجود است وممکن هم وجود است، ولی یکسان نیست وجود برای واجب اولی است، وجود برای واجب نمی شود که نباشد اولیت در حد ضرورت و نافی نقیض در مورد خدا هست، ولی این اولیت به وسیله علتش است. مثلا سفید صد درجه با پنجاه درجه وجودشان فرق دارد ماهیتشان هم فرق خواهد داشت. وقتی یک متر مکعب با دو متر مکعب هر دو حجم هستند به صورت جنس اما نوعشان فرق دارد یک متر مکعب یک مقدار خاصی است با آثار وجودی خاص خودش و دو متر مکعب ... همه می گویند وجود مثال است برای تشکیک حتی کسانی که قائل به تشکیک نیستند که در بحث فلسفی قائل به تباین وجودات می ایند قائل به تشکیک [منطقی] در وجود می شوند پس معلوم می شود که این تشکیک با آن تشکیک که درفلسفه دوتاست و این عبارت آخوند شاهد بسیار خوبی است برای همین مسأله : ) ونعم الشاهد علی ما ذکرنا فی الاسفار، ج1،ص 298 ( وجودات نزد مشائین حقائق متباینی هستند ولی بعضی از مشائین بین وجودات فرق گذاشته اند آنجایی که اختلاف تشکیکی است. ما قائل به اختلاف حقیقت هستیم یعنی قائل به تباین در آنجا نیستیم وجود این نخود با آن نخود را حقیقتشان را مساوی نمی دانیم زیرا اختلافشان متواطئ است. این تعبیر که "آنجا که مشکک هستند ما قائل به تباین هستیم" دقیق نشان می دهد که این تشکیک با تباین جمع می شود پس تشکیک فلسفی نقطه مقابل تباین و قسیم تباین است این نشان می دهد که تشکیک منطقی با تشکیک فلسفی دوتاست)
کار دوستان برای سال بعد چیست؟ کار دوستان این است که کتابهای ملاصدرا را بین خودشان تقسیم کنند و مواردی را که ملاصدرا در مورد تشکیک فلسفی صحبت کرده اند را جمع کنند ان شاء ا...   


[1] . قول اول که طبق تفسر حضرت عالی که فرمودید حقیقت واحد است ولی اشخاص مختلف است مثل مرحوم علامه طباطبائی به فهلویون نسبت دادند اما کسی را سراغ نداریم که به مشائین نسبت داده باشند غیر از حضرت عالی؟
 جواب: خود ملاصدرا در اول شواهد می گویند مشائین همین چیزی را می گویند که ما می گوییم یعنی می گویند: وجود حقیقتش واحد است ولی در عین حال افرادش با هم مختلف هستند ولی در عین حال  نیز افرادش متکثر است
سوال کنند: حالا این مطلبی که آنجا توضیح داده است همان نظر تشکیک خودش است یا یکی نیستند؟
استاد: تشکیک خودش نیست ولی حالا دقیقا یادم نیست ولی فکر می کنم همان نظری است که خیلی از جاها گفته است: و ان تشکیک فهلویون است همانطور که حضرت استاد فرمودند که ما وحدت حقیقت را از وحدت مفهوم وجود استفاده می کنیم اینکه تکیه می کند بر وحدت حقیقت وکسی که این حرف را می زند می تواند بگوید که حرف من با حرف مشائین یکی است لذا خود ایشان انجا گفته است که فلا تخالف بین ما ذهبنا الیه وما ذهب الیه المشاؤون اول شواهد ص 7.
سؤال کنند: فرق مشایئن با فهلویون فقط به قدمتشان است بافرقهای اساسی دارند؟
 استاد: مشائین، فقط قائل به تباین وجودات است واین مفهوم وجود را عرضی می دانند و ما نظر فهلویون را در دیگر نظرات نداریم ولی درا ین نظر ما می گوییم که محتوای کلامشان یکی است ولی بعضی از کلماتشان طوری است که تباین فهمیده می شود ولی حقیقتش این است که فلسفه آنها با تباین ساخته نشده است فلسفه آنها با وحدت حقیقت وجود و کثرت وجودات [سازگاری دارد] نظیر حقیقت آب وتعدد آبهای موجود در عالم