درس اسفار استاد فیاضی

94/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

عنوان: مقدمه ای  (از طرف استاد) بر بحث تشکیک
این فصل در مورد تشکیک است  ولی بهتر بود که مرحوم آخوند تشکیک را در یک بخش مفصل و جدا مطرح می کرد نه اینکه طردا للباب وارد این بحث بشود
پیش ازا ین که وارد این بحث شویم مقدمه ای را مطرح می کنیم:
التشکیک لفظ مشترک بین اربعة معانی فی الاصطلاح:
معنی اول: ما هو صفة للمعنی الکلی ( هفت جور در بیانات منطقیون در مورد کلی بیاناتی داریم که در جای خودش در جلد دوم خواهیم گفت که معلوم می شود که کلیت صفت معنی است که معنی هم مفهوم ذهنی نیست بلکه معنی چیزی است که مفهوم از آن حکایت می کند) وهو کون المعنی الکلی ( کدام کلی کلی ای که دارای افراد است چون ممکن است کلی باشد که دارای افراد نباشد این کلی صفت معنی است نه اضافه) الذی له افراد کثیرة مختلفا فی افراده ( این معنی در افرادش به صورت یکسان نباشد در مقابل تواطئ که افرادش یکسان باشد خوب به چه مختلف باشد؟) بکمال او نقص ( عالم کلی است که به بچه ای که پیش دبستانی رفته است می گویند و به کسی که به ته علم هم رسیده است عالم است) او تقدم و تأخر ( مثل اینکه خدا وجود دارد وم خلوق هم وجود دارد ولی در خدا به نحو متقدم و در مخلوق به نحو متإخر یا مثل جوهر و عرض) او اولیة او عدمها ( وجود جوهر اولی ازو جود اعراض است زیرا وجود عرض به وجود جوهر وابسته است) و یقابله التواطئ ( این معنی همانی است که ملاصدرا آن را در تهذیب المنطق خودش گفته است ) فراجع التنقیح فی المنطق ص 8  والاسفار ج4 ص 446 و 449
معنای دوم تشکیک: ما هو صفة لحقیقة الوجود ( حقیقت وجود یعنی هستی . آیا مشکک است یا نیست اینجا در مقابل تشکیک دیگر تواطئ مطرح نیست بلکه می گویند مشکک است یا متباینند و کثیر هستند متباین یعنی کثرت محض که هیچ جهت اشتراکی ندارند یک قول هم وحدت محض است که می گوید حقیقت وجود واحد است که کثرتی نیست اگر کثرتی است در خود وجود است که می شود وحدت محض یک چیزی هم است بین این دوتا که عبارت است تشکیک یعنی وحدت در عین کثرت و برعکس وعلامه هم خیلی صریح تشکیک کرده اند ای واحدة فی عین انها کثره و کثیرة فی انها واحده) وهو کون الوجود واحدا فی عین انه کثیر و کثیرا فی عین انه واحدٌ ( وحدت در عین کثرت و برعکس، وحدت وکثرت متقابلند؟ وجود واحد است ولی موجودات کثیرند زیرا مثلا شما چند نفر آدمید؟ مقصود از شما هم این بدن نیست زیرا قبل از بدن بوده اید و بعد از بدن هم هستید هر کسی می یابد که یک نفر است آن حقیقتی که تعبیر می کنند از آن به "من" البته کسانی که سرشان در آخور است فکر می کنند که آدم یعنی همین بدن ولی غیر از این افراد می دانند انسان غیر از بدن است واساسا اصلا بدن نیست حقیقت انسان همان روحش است بعد ملاصدرا می گوید که این نفس شما باصر و سامع است یا نه ؟ بله دارد عاقل هم است یعنی این قوا را دارد و ومحرک هم است که این بدن تحت ولایت نفس است هیچ از خود اختیاری ندارد پس در عین اینکه سامعه و باصره وذائقه و ... است در عین حال یک چیز بیشتر نیست النفس فی وحدتها کل القوی ابن سینا هم حرفشان درست نیست ابن سینا می گفت نفس نه سامع است نه باصر و نه.... بلکه نفس مدیر است و لذا این قوا غیر از نفس است ملاصدرا قاعده الواحد را در اینجا گذاشته زیر پا هر چه شئ بسیطتر باشد افعالش بیشتر است قاعده الواحد می گفت هر چه بسیط تر افعالش بیشتر. پس خودت می یابی که در عین حال که یکی است همه این ها هم هستی هم سامعی هم شامه ای و هم و.. قوای متکثر همه موجودند اما به وجود نفس تو. یا هر فیلسوفی در فلسفه خودش اثبات می کند که خدا عالم است قادر است و .... یعنی صفت متکثر دارد این مفاهیم هم از یک معانی استخراج شده اند که با هم فرق دارند ممکن است کسی قدرت داشته باشد علم نداشته باشد و ... البته یک تشکیکی هم است که فهلویین می گویند وجود واحد است در عین حال که کثیر است حقیقت وجود واحد است ولی افرادش کثیر است همه وجود است یکی وجود نیست و یکی قاطی شده با عدم یا با حقیقتی که این وجود را قوی کرده باشد این هم وحدت در کثرت ولی آنها نمی گویند وحدت شخصی بلکه وحدت سنخی را قبول دارند. لذا این وحدت و کثرت با وحدت وکثرت ملاصدرا فرق دارد لذا ملاهادی وسبزواری و... حرف فهلوییون را پذیرفته اند و تقریر کرده اند. بعضی ها می گویند حرف ملاصدرا با عرفا دوتاست ملاصدرا تشکیک قائل است ولی آنها قائل به وحدت است ملاصدرا کثرت وجود را می پذیرد ولی عرفا می گویند کثرت ملا ظهورها هستند ملاصدرا می گویند این کثرات منافات با وحدت ندارد قوای سامع وجود دارد یا ندارد قوای باصره وجود دارد یا ندارد؟ همه اینها وجود دارد. وحدت در عین کثرت بلاخره هست ولو اینکه ما هیچ کدام یک از این حرفها را قبول نداریم ملاصدرا می گوید آن طبیعت وجود در وجود خدا و وجود زید و ... است حقیقت وجود که همان معنای متحقق وجود است حقیقت یعنی معنای متحقق اگر معنی تحقق پیدا نکند به ان حقیقت گفته نمی شود حرف فهلویون این است که همه وجود هستند اما افراد کثیرند برای اینکه کلی طبیعی یک حقیقت سنخی یا نوعی است که افرادش متکثر است نه یک حقیقت شخصی نیست یک فهلیون شخصی نیست ولی یک آخوند شخصی است) سواء فسّر ذلک بتفسیر الفهلویین حیث یقولون ان طبیعة الوجود واحدة وافراده کثیره او بتفسیر الآخوند حیث یقول ان شخص الوجود واحد وهو فی عین وحدته جمیع الموجودات ( موجودات کثیرند ولی همه موجودند به وجود واحد این معنی تشکیک مقابلش تباین است) و یقابله التباین و الوحدة المحضه ( اگر معانی مختلف موجود شدن به وجود واحد پس همه موجودند زیرا موجود یعنی همان معنایی که وجود پیدا کرده است وقتی معناها مختلف شدند وجودات مختلف صادق است عرفا می گویند وحدت وجود ملاصدرا مال ما نیست ولی ما می گوییم وقتی کلام ابن عربی و ... مراجعه می کنیم می بینیم که ملاصدرا همان حرفا عرفا است)
معنای سوم: ما هو صفة للفظ و هو کون اللفظ الواحد موضوعا لمعان متضادة ( یعنی تشکیک صفت لفظ است این را جناب شیخ در نجات دارد. قرع هم به زنی گفته می شود که پاک است هم به زنی گفته می شود که دارای عادت ماهانگی است) کلجللل الذی هو بمعنی الشئ الکبیر العظیم و بمعنی الصغیر الحقیر فراجع النجات ص 176-177
معنای چهارم تشکیک: الاشتداد وهو خروج من الضعف الی الشدة تدریجا فبعارة اخری هو حرکة من النفس الی الکمال ویقابله التنّقص ( تنقصّ یعنی از کمال به ضعف رفتن و اشتداد یعنی از ضعف به شدت رفتن، تشکیک ملاصدرا به شدت و ضعف بستگی ندارد لذا تشکیک عرضی را هم می پذیرند همه قندهای قندان وجود هستند سنتخیتشان واحد است همانطور که فهلویان می گویند ویا شخصشان وجود دارد. مثلا بچه به مدرسه می رود وبه معلومات او اضافه می شود این می شود اشتداد اشتداد یعنی حرکت ولی یک نوع حرکت خاص معنای تشکیک به معنای اشتداد را از کجا آورده ایم: )
فراجع:
    تعلیقة العلامة الطباطبائی علی الاسفار ج3 ص 80-81 ( این استکه علامه جوادی آملی می گوید هر حرکت چون خروج از قوه به فعل است پس هر حرکتی اشتداد است، وعلامه هم می گوید که حرکت تنزلی هم محال است خروج از قوه به فعل است والا اگر حرکت تنزلی باشد از فعل به قوه باید صورت بگیرد که نمی شود. علامه می گوید این حرف ملاصدرا صریح در این است که همه حرکتها در ان تشکیک است. لازمه این است که وقتی همه حرکتها اشتدادی است پس حرکت از مشابه به مشابه هم نداریم)
فنهایة الحکمیة  فصل 8 مرحله 9 ( می گوید با اینکه هر حرکتی تشکیک است ولی در حرکت یک حرکت اشتدادی دیگری هم داریم که همان در جوهر است که همان حرکت ماده اولی است که بعد از مراحلی ممکن است به انسان تبدیل بشود از فردا وارد خود بحث تشکیک می شویم ان شاء الله)